هدایت شده از تنهآیمیانگودآل،سلآم..
enc_16593090745287926387314.mp3
3.82M
خیلی قشنگه♥️
#محمدحسینحدادیان
|ترنمدلتنگی
@Shahadat1398🕊
• اگر در زندگی وفور نعمت دارید
با مداومت بر ذکر شریف الْحَمْدُلِلّٰه)
وُفورش را بر خود تداوم دهید.
پیامبراکرم"ص"
• مَن فَرَّجَ مِن مُؤمِنٍ ،
فَرَّجَ اللّه عَن قَلبِهِ يَومَ القِيامَةِ
هر كس اندوه مؤمنى را بزدايد ،
خداوند در روز قيامت ، غم از دلش مى زدايد .
#امامرضاعلیهالسلام
كافى|ج ۲|ص ۲۰۰
چه فرقی میکند نشستن روی نیمکت مدرسه در کنار همکلاسیها یا نشستن روی صندلی اتوبوس در کنار همسنگران؟! مهم این است که منالمهد الیاللحد -از گهواره تا گور- انسان در جادهی مبارزه حرکت کند و این نشستنها اگر در این صراط و مسیر باشد عین تحرک و پویایی و شدن است.
خدایا به حرمت آن کودکیهای معصومانه و آن لبخندهای ساده که معمای شهادت را به آسانی در خود حل میکرد، ما را در مدرسهی جهاد فارغ التحصیل شهادت کن.
@Shahadat1398🕊
کوک میکرد فلک با غمِ خود، سازِ مرا
لحظهای جان و دلم فارغ از این ساز نشد...💔
رنج مارا ڪه توانبرد به یڪ گوشهچشم
شـرط انصاف نباشد ڪه مداوا نکنی...
#براےتـو..
گاهی هر آدمی
به یه نفر احتیاج داره ڪه براش مثل بقیه نباشه، وگرنه دنیآ پر از بقیهست . . .😔
سیدرضاموسوی..نمیخوام تو این دنیا بمونم.mp3
9.1M
نمیخوآمتوایندنیآبمونم..
#سیدرضاموسوی
@Shahadat1398🕊
Mohammad Hossein Hadadian - Mano Rah Bede.mp3
2.55M
بزار دورت بگردم.. :)`
#رزقشبتون..✨
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم یک گو
آقا اگر که مانع ظهورت حضور ننگ من است
خداکند که بمیرم ، چرا نمی آیی؟💔
حسین جان...
ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام
با "تو" بودن ز همه دست کشیدن دارد....
#صلے_الله_علیک_یا_اباعبدالله✋
#شهیدعلینجاتچهاردولی
ولادت : ۹/خرداد/۱۳۲۸_ملایر
شهادت: ۲۶/آذر/۱۳۶۰_گیلانغرب
✨ • شبی خواب دیدم که گلوله خورده به شکمم و دارن مرا میبرن، گفتم ما چڪار ڪردیم که مارا میبرید؟
گفتن: ما هر ڪس را ڪه بخواهیمش میبریم.. و بعد دیدم روحم مثل ڪبوتر پرواز ڪرد..
#بهنقلازخودشهید
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
#شهیدعلینجاتچهاردولی ولادت : ۹/خرداد/۱۳۲۸_ملایر شهادت: ۲۶/آذر/۱۳۶۰_گیلانغرب ✨ • شبی خواب دیدم
#مثلعلی
اهل کمک بود.. پیرمردی از راه دور که چهارفرزند داشت و خانهاش نیمه ساخت بود برای خرید آجر آمد پیش علی و گفت: اگر میشود کمکم کن خانمه نیمهکاره و است هرلحظه امکان دارد خراب شود روی سرمان..
علی که خود کوره آجر پزی داشت یک کامیون به او آجر و مقداری پول داد تا خانهاش را بسازد..
یکسال بعد همان پیرمرد دوباره آمد و سراغ علی را از هم روستاییهایش میگرفت.. تا اینکه مرد همسایه گفت: علینجات شهید شد..❣
گویی دنیا روی سر پیرمرد خراب شد.. اشک راه گونههایش را گرفت و گفت: روزی که آمدم اینجا شب قبلش با خانمم صحبت میکردم که خانه خراب میشود چکار کنیم؟! همانشب خواب دیدم که مردی به من گفت: برو فلان روستا و از شخصی بنام علینجاتچهاردولی... کمک بخواه.
وقتی آمدم و از او برای ساخت خانه کمک خواستم دستم را گرفت و گفت: نگران نباش درستش میکنیم..
حالا آمدهام پولش را بدهم.. مرد همسایه گفت: شهید بما و خانوادهاش سفارش کرده که پولش را نگیریم..
پیرمرد با اشک چشمهایش دستهایش را رو به آسمان گرفت و برای شهید دعا کرد.
دشمن که خرمشهر را گرفت زانو بغل گرفته بود که چکار کنیم دشمن خرمشهر را گرفته است..؟
روزی که میرفتیم غرب میگفت: کاش میرفتیم سمت جنوب ، دلم آنجاست.. خیلی ناراحت بود..
راوی: احمدروستایی همرزمشهید
شیاهکوه بلندتریم منطقه در غرب بود.. عملیاتی سال ۶۰ باید انجام میشد که وسط راه اعلام کردند در آن برگشتی نیست و هر کس نمیخواهد کشته شود برگردد.. بعضیها پیاده شدن و ما با علی و #شهیدحاجمصطفیطالبی و شهیدمریوند و چند نفر دیگر که بعدا بشهادت رسیدند ، رفتیم..
درگیری شروع شده بود و عراقیها بما مسلط بودند و با تیربار بچهها را ناحوانمردانه میزدند، تیربار اولی را خاموش کردم و دومی هم یکی دیگر از بچهها کارش را ساخت..
خیلی از بچهها بشهادت رسیدند از جمله #شهیدمجیدمریوند.. تا اینکه داشتیم در محاصره دشمن گرفتار میشدیم، هر لحظه محاصره تنگتر میشد که دستور رسید برگردید و الا همگی کشته یااسیر خواهید شد.. مجبور شدیم برگردیم..
علی شجاعانه ایستاد و شجاعانه جنگید اما آنشب تقدیر براین بود که چندصبایی بیشتر کنارش باشیم.. تا عملیاتی دیگر غریبانه و مظلوم بشهادت برسد..
- احمدروستایی همرزم شهید
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
#شهیدعلینجاتچهاردولی ولادت : ۹/خرداد/۱۳۲۸_ملایر شهادت: ۲۶/آذر/۱۳۶۰_گیلانغرب ✨ • شبی خواب دیدم
بار اول که جبهه رفت به هیچکس نگفت.. ولی بار دوم که فهمیدیم جلویش را گرفتیم و نمیگذاشتم که برود.. قانعش کردیم که بجای رفتن پول به جبهه کمک کند..
مادرم گریه میکرد .. سه بچه کوچک داشت و نگرانش بودیم.. پول را دادیم برای کمک به جبهه اما فردایش ساکش را جمع کرد و گفت من باید بروم.. عمهها و عموها آمدن و گفتن نرو اینجا هم جبهه است.
گفت: دیشب خواب دیدم که باغی دارم که پژمرده است ، گفتم این باغ کیست؟ گفتن مال تو. گفتم پس چرا اینهمه پژمرده است؟ گفتن بخاطر خودت هست اگر بخواهی میتوانی باز آبادش کنی اگر نه پژمرده تر میشود و از بین میرود..
رو به همهمان کرد و گفت: شماها فکر کردید آنهایی که میرون جبهه پدرومادر و زن و بچه ندارن؟ یا خانوادههایشان دل ندارند و نگران نیستند؟ من نمیتوانم بمانم ، باید بروم..
با حرفهایش قانعمان کرد و رفت..
رفت گیلانغرب..
پدر فوت شده بود آن زمان و علی برادر بزرگترمان بود..
چندروز بعد در جبهه غرب با پسر عمویم بشهادت رسید..❣
۸ ماه پیکرش در منطقه ماند..
یکی میگفت اسیراست و یکی میگفت شهید.
مادرم تمام این ۸ ماه یا کارش گریه بود یا خواندن نماز تا علی برگردد.
وقتی برگشت گویی تازه بشهادت رسید بود همانطور پیکرش سالم مانده بود..
- عزیزمراد برادرشهید
زندگی بر ما حرام است اگر کوتاهی کنیم ، اگر الان به وظیفهمان عمل نکنیم در قیامت چه داریم که بگوییم؟ حرفی برای گفتن نداریم دیگر.
-شهید علینجات چهاردولی
هدایت شده از 『کانالرسمیشهیدامنیتعلینظری』
مینــویســم تا یادمـــ نرود
تمام اقتدآر میهنم را از پروآز شما دارم
این روزها بیشتر از همیشه شرمنده نگاه منتظرتان هستیم.
افسوس!
هزاران افسوس ڪه خونِدل خوردنتهایتان! یادمان رفٺ..💔
ما جمعه را به شوق تو تعطیل کرده ایم
ای روز بازگشت تو آغاز عیدها ...
#افشین_علا
📸#رضا_احمدی
▪️◾️🔳◾️▪️
@todaypix
تا محرم...
نگرانم!
نگرانم نکندخواب بمانم؛
نکندبغض من از شدت غم
نه ببارد..
نه بکاهد..
نکنداشک نریزم؟
نکندکرب و بلا را ندهی..
حضرت ارباب؟
نکندبازبمانم؟
نکندبازنخوانم که حرم
اهل حرم
میروعلمدار نیامد؟
نکند پای پیاده حرمت
بازبماند به دلم حسرت و آهش..
نگرانم..
نگرانم نکنددیرشودجای بمانم؛
نگرانم...