✉️ خیلی اهل شوخی بود. همیشه تمام سعیش رو میکرد که اطرافیانش رو بخندونه و شاد کنه. هر وقت میدیدمش روحیه میگرفتم...
🎙 به روایت از دوست شهید علیوردی
#خاطره
#آرمان_عزیز
#نحن_ابناء_المقاومه
#شهید_آرمان_علی_وردی
#خاطره✨
|علاقهبهکتاب|
آرمانِ من از کودکی به کتاب بخصوص
کتاب ائمه اطهار "ع" علاقه بسیار داشت
همچنین علاقهمند به کارفرهنگی و شرکت در اردوهای کانون داشت.
ضمناً اهل ورزش و تفریح هم بود و آب بازی را دوست داشت.
_بهروایتازمادرِبزرگوارِشهید
#خاطره✨
💠| مظهر افتخار خانواده...
...همیشه هم به خودش میگفتم که: آرمان مامان من بهت افتخار میکنم، از ته دل خوشحالم که خدا تورو بهم داده! بعد خودش هم میگفت: مامان تازه این چیزی نیستش که... یه کاری میکنم که بیشتر از اینا باعث افتخارت بشم!
🔹| به روایت از مادر بزرگوار شهید
#خاطره✨
لیالی مبارک ماه رمضان بود. در یکی از شب ها که طبق معمول در حیاط حجره داری مشغول خوردن افطار بودیم، مجبور شدم برای جواب دادن به تماسی از حجره داری خارج شوم و از صحن وارد مسجد شوم. با صحن هایی مواجه شدم که توجهم را به خود جلب کرد؛ دیدم آرمان بر سر سفره ای کوچک با کودکان کانون تربیت هم سفره شده است و در نهایت خوش اخلاقی و حوصله لا به لای جیغ ها و سر و صداهای آنها افطار میکند. حوصله او در سر و کله زدن با آن کودکان در حالی که او تا آن ساعت گرسنه و تشنه بوده برای من عجیب بود.
🌸 هدیهای برای پدر...
چند روز مانده به روز پدر که میشد، به فکر تهیه هدیه برای پدرش بود. همیشه دنبال چیزی میگشت که پدرش آن هدیه را دوست داشته باشد؛ همیشه دوست داشت شخص مقابل از هدیه بسیار خوشش بیاید و خوشحال بشود، حالا فرقی نمیکرد که طرف مقابلش کوچک بود یا بزرگ...
به روایت مادر بزرگوار شهید 🌱
#خاطره | #آرمان_عزیز
🌹 یکی از تفریحات شهید آرمان مطالعه زندگینامه و زیارت مزار شهدا بود.
✍🏻 به دستخط مادر شهید آرمان علیوردی
پنجشنبه و یاد شهدا با صلوات...
#خاطره
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
-
#خاطره✨
|صدایهمهیمداحهاروگوشمیکرد...|
وقتی در ماشین مینشستیم یا میخواست کاری انجام بدهد
مداحی گوش میکرد و کارش رو شروع میکرد.
صدای همهی مداح هارو گوش میکرد
حتی هشدار های گوشیاش برای بیدار شدن یا برای نماز...
زیر صدای یاحسین(ع) و یا صوتِ زیارات عاشورا بود و با این صداها بلند میشد
_بهروایتازمادرِبزرگوارِشهید
#شهیدآرمانعلیوردے⚘️
11.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطره✨
ویژگیای که شهید آرمان رو خیلی خاص میکرد 🌱
هر مشکلی بود برای رفقا و حتی تو مملکت از اقتصادی گرفته تا فرهنگی دغدغه داشت...
_بهروایتازرفیقِشهید
#شهیدآرمانعلیوردے⚘️
#خاطره✨
|حاجآقاآرمان|
یکی از بچهها دست انداخته بود دور گردنش و از پشتِ سر گردنش رو میکشید ، دیگری تکیه داده بود به پای راست آرمان و سرجایش وول میخورد .
آن یکی آستین آرمان را میکشید که توجهِ آرمان را جلب کند به سمتِ خودش.
سروصدا و جیغ بچه ها حیاط رو برداشته بود و صدای اذان مغرب به سختی راهش را از میان همهمه باز میکرد تا به گوش آرمان برسد
آرمان میانِ شیطنت بچههایی که از سروکولش بالا میرفتند ، با حوصله افطار میکرد و هر بار که لقمه نان و پنیر و خیار در دهان میگذاشت ، پاسخِ بگومگوی بچهها را با لبخند یا جملهای کوتاه میداد.
آرمان برخاست ، عبایی روی دوشش انداخت و رو به قبله ایستاد.
بچه ها صدای اذان و اقامه گفتنش را که شنیدند
با ذوق گفتند: آخ جون حاجآقا آرمان برای نماز وایساده! و پشت سرش صف بستند.
چند نفری رفته بودند عباهای بزرگ و قهوه ای رنگی را که در مسجد بود، پوشیده بودند تا بیشتر شبیه آرمان باشند.
#شهیدآرمانعلیوردے⚘️
#خاطره✨
|ارادتبهحاجقاسم|
حاج قاسم را خیلی دوست داشت.
یک قاب عکس حاج قاسم
داشت که آن را روی کمد میگذاشت و هر روز به آن نگاه میکرد.
یک روز برای اینکه با او شوخی کنم آن قابِ عکس را قایم کردم.
وقتی دید عکس سرِ جایش نیست ،
خیلی مضطرب شد و زمان زیادی را به دنبالِ آن گشت .
وقتی که از پیدا کردنِ عکس ناامید شد ،
قاب عکس را نشانش دادم.
خلاصه که یک دعوای حسابی با هم کردیم....!
_بهروایتازرفیقِشهید
#شهیدآرمان_علی_وردی
6.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطره✨
یکی از شلوغ ترین مزارهای گلزار شهدا، مزار آرمانِ...🥲
یه رونقِ خاصی به گلزارِشهدای بهشتزهرا داده ...
#شهیدآرمان_علی_وردی
#خاطره✨
|شهادترادرهمانشبهایدعایکمیلازاربابگرفتی|
آرمان تقریبا هر شب جمعه برای مراسم دعای کمیل به مسجد امینالدوله میرفت.
یک بار به او گفتم :
آرمان ، این هفته هم برای دعای کمیل رفتی؟
چطوری وقت میکنی اون وقت شب
از منزلتون برسی اونجا؟
اون وقت شب توی اون محله نمیترسی؟
گفت: نه ، ترس نداره، من با ماشین میرم؛
اونجا هم نگهبان داره . تو هم این هفته بیا.
گفتم: تو گواهینامه داری
ولی من باید یه مقداری از مسیر رو پیاده بیام.
اون وقت شب یکم میترسم.
گفت: عیبی نداره . آدرس منزلتون رو بده
خودم میام دنبالت.
خدا میداند ؛ شاید شهادتت را در همان
شبهای دعای کمیل از ارباب گرفتی...
_بهروایتازرفیقِشهید
#شهیدآرمان_علی_وردی