eitaa logo
مبتلا به شهادت 🌱
181 دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.7هزار ویدیو
64 فایل
یا زهرا پیش شما روسفید شدن روپای ارباب شهید شدن همه آرزومه💔❤️‍🔥 بکوش شرمنده اهل بیت نشی رفیق😊
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱تو را از پا درآورند اما بی‌خبر بودند که جان تازه می‌بخشد، شهادت آرمان‌ها را (شعر حکاکی شده بر روی مزار شهید) 🕊 🌿 🥀 @Shahhadat313 🌱✨
9.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با جوابش همه زدن زیر گریه گفتن بابات کجاست؟ گفت ... 🌿 @Shahhadat313 🌱✨
20.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 گزارش شبکه خبر از خانواده شهید آرمان علی‌وردی خاطره گویی مادر و پدر شهید پارسال سال تحویل کربلا بود... @Shahhadat313 🌱✨
9.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌹با جوابش همه زدن زیر گریه 💔گفتن بابات کجاست؟ دختر حافظ قرآن گفت ... 🌿 ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‎‌‎‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎    @Shahhadat313 🌱✨
اهـل‌شوخـے‌بـود... بـسیاراهـل‌شـوخے‌بـودبراۍاین‌کہ‌ دیگران‌مخصوصاطلاب‌رابخنداند، هـرکارۍانجام‌می‌دادمثلابہ‌رفقاے هـم‌پـایـہ‌اےمـےگـفـت‌بـااوڪشتے بـگیرندواونـیـزدرحـیـن‌ڪشتےبـا حـالـتےڪہ‌دیـگـران‌رابـخـنـدانـد، خـودش‌رابہ‌زمـیـن‌مـےانـداخـت. ازبعدازاربعین‌هم‌ڪہ‌براۍکمک‌بہ‌ جـمـع‌شـدن‌اغـتشاشات‌مۍرفت، هـرگزباڪسےدرباره ڪارهایےکہ‌ انجام داده‌ بودصحبت‌نمےڪرد؛ امااگردرحـین‌خدمت‌ڪردن‌چیز خـنـده‌دارےدیده‌بودحـتـمابراے همہ‌تعریف‌مےڪرد...🌱 🌿 @Shahhadat313 🌱✨
[در غربت مرگ ،بیم تنهایی نیست یاران عزیز آن طرف بیش ترند]🌱 🌿 @Shahhadat313 🌱✨
چشماش‌مجروح‌شدومنتقلش‌ڪردندتہران‌ محسن‌بعدازاینڪہ‌دڪتر‌چشماش‌رومعاینہ‌ڪرد•• پرسید: -اقاے‌دڪتر‌!مجراے‌اشڪ‌چشمم‌سالمہ‌؟ مے‌تونم‌بااین‌چشم‌گریہ‌ڪنم؟ دڪتر‌پرسید‌: -براے‌چے‌این‌سوال‌رو‌مےپرسے؟ محسن‌گفت: -چشمے‌ڪ ِ‌براے‌امام‌حسین‌"علیه‌السلام" گریه‌نڪنھ‌به‌درد‌من‌نمی‌خوره :) -شهید‌محسن‌درودے 🌿 @Shahhadat313 🌱✨
هرموقع‌به‌بهشت‌زهرا‌میرفت؛ آبےبرمیداشت‌وقبورشهدارومیشسٺ‌! میگفٺ‌:باشهداقرارگذاشتم‌که‌من غبارروازروی‌قبرهای‌آنها‌بشورم‌و‌آنھـٰا هم‌غبارگناه‌رو‌از‌روی‌دلِ‌مـن‌بشورند...! شهید‌رسول‌خلیلے🤍:)))! 🌿 @Shahhadat313 🌱✨
•••🔗🖤" اِنتِظـٰار؛رابـٰایداَزمـٰادَرشَھیدگُمنـٰام‌پُرسید مـٰاچہ‌مۍدانیم‌دِلتَنگۍغرۅب‌جُمعہ‌را؟
🌿 گفت : تا روزی که جنگ باشه... منم هستم... میخوام ازدواج کنم💍 تا دینم کامل شه... تا زودتر شهید شم🙄 مادرشم گفت : "محمدعلی مال شهادته… اونقده میفرستمش جبهه… تا بالاخره شهید شه... زنش میشی..؟؟ قبول کردم☺️ لباس عروسے نگرفتیم... حلقه هم نداشتم... همون انگشتـر نامزدی رو برداشتم💍😌 دو روز بعد عقد... ساکشو بست و رفت😔 یه ماه و نیم اونجا بود... یه روز اینجا...😢 روزی که اعزام میشد گفت: تو آن شیرین ترین دردی که درمانش نمیخواهم ❤️ همان احساس آشوبی که پایانش نمیخواهمـ😍 "زود برمیگردم" همه چیو آماده کرده بودم؛ واسه شروع یه زندگے مشترڪ💕 که خبر شهادتش رسید...😭 حسرت دوباره دیدنش... واسه همیشه موند به دلم...😔 حسرت یه روز... زندگی کامل با او....💔