🛑خبرنگار بیبیسی: سید حسن نصرالله همه را در برزخ نگه داشت!
دبیر کل حزبالله لبنان آمریکا را مستقیم تهدید کرد و گفت که توانایی هدف قرار دادن ناوگان ایالات متحده را در منطقه دارند!
8.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجوری مستجاب الدعوه شو ..!) ☺️
سهم شما برای رهایی مردم بی گناه غزه دیدن تا انتها و فرستادن پست برای ۵ نفر!!
اسرائیل شیطان اِنسه و و با این دستور
بریم برای نابودی ش بسم الله رفیق..!!
کانال #شهید_ناصر_عبدالی
https://eitaa.com/ShahidAbdali
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من هنوز مسلمان نیستم ولی اولین نمازمو خوندم و آخر نماز گریه کردم، هیچوقت چنین حسی نداشتم.
کانال #شهید_ناصر_عبدالی
https://eitaa.com/ShahidAbdali
وقت مدرسه رفتن که شد، مادر اصرار داشت ناصر را مدرسه اسلامی ثبت نام کند. آن سال ها مدارس اسلامی به تازگی بنیان گذاری شده بود. برای همین با این که مدارس زیادی اطرافشان بود، ناصر را در مدرسه جعفری اسلامی میدان شاپور ثبت نام کردند. ساعت تعطیلی مدارس اسلامی با بقیه مدرسه ها فرق داشت. از صبح تا عصر طول می کشید. این طوری ناصر وقتی از مدرسه می رسید، تا دیروقت مجبور بود مشق هایش را بنویسد. بعضی شب ها آن قدر خسته بود که حتی جوراب هایش را هم در نمی آورد. می گفت می ترسم صبح پیدایشان نکنم.
کانال #شهید_ناصر_عبدالی
https://eitaa.com/ShahidAbdali
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسیج جاکارتا هم در حمایت از فلسطین به پا خاست.
کانال #شهید_ناصر_عبدالی
https://eitaa.com/ShahidAbdali
7.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اتمام حجت با جهان اسلام
این فلسطینی عزیز ، زیر بمباران ۳ بار به الله قسم میخوره که ما شما امت اسلام رو نمیبخشیم بخاطر سکوتتان 💔
انتشار دهنده صدای مظلومان باشیم.
#محور_مقاومت
#فلسطین
کانال #شهید_ناصر_عبدالی
https://eitaa.com/ShahidAbdali
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
کانال #شهید_ناصر_عبدالی
https://eitaa.com/ShahidAbdali
Mahmood Karimi - Hoseinam Bedone To (128).mp3
10.2M
حسینم بدون، تو اون خاک و خون؛
تو آتیش به قلب خدا میزنی
حاج محمود کریمی
کانال #شهید_ناصر_عبدالی
https://eitaa.com/ShahidAbdali
مراسم ازدواج پنجم آبانماه سال55 روز میلاد رسول اکرم (ص) برگزار شد که بیشتر شبیه یک مهمانی خودمانی بود با سلام و صلوات. آقاجان گفته بود ماشین را گل نزنند. ناصر مجبور بود روی حرف اکبرآقا حرفی نزند. خانم مقدم لباس عروس را درست شبیه آنکه زینت پسندیده، دوخته بود. تاج زینت کلاه سفیدی بود که با پرها و نگینهای براق تزئین شده بود. وقت بدرقه عروس و داماد رسید. درمیان دود اسفند و نقلهایی که روی سرشان ریخته میشد، از پله ها پایین امدند. جلوی در، مامان رباب چادر مشکی زینت را انداخت روی سرش. صورتش را بوسید. وقت خداحافظی با آقاجان رسیده بود. اشکهای زینت زیرچادر توی صورتش شیار باز کرده بود. آقاجان بغلش کرد. بوی تنش نشست توی جان زینت. با عمق وجودش توی بغل آقاجان احساس دلتنگی میکرد. این دل کندن چه قدر سخت بود. هر چه اطرافیان میگفتند "زینت جان بسه دیگه برو سوار ماشین شو" گوشش انگار چیزی نمیشنید. آن قدر گریه کرد تا اشک همه رادرآورد. آقاجان از زیر قران ردشان کرد. حسین نشست پشت فرمان بنز سورمه ای. عروس و داماد هم نشستند عقب. آقاجان کاسه آبی که گل های سرخ توی آن بالا و پایین می رفتند را پشت سرشان روانه کرد کف کوچه و زیر لب زمزمه کرد
-آرزویم این است که نرود لبخند لحظه ای از گوشه لب تو. غصه ها از نزدیکت هم نگذرند. فرشته دوست داشتنی من! تو بهترین معجزه زندگی منی. خدا کند هیچ وقت اشک در چشمانت حلقه نزند که دلم تاب دیدن ندارد. با لبخندت روح من گرم میشود. چه قدر زود بزرگ شدی. برایت ماشاالله میخوانم و با نگاه اشک بارم بدرقه ات میکنم
ادامه دارد...
برشی از کتاب #به_بدرقه_ام_بیا
https://eitaa.com/ShahidAbdali