#سخن_یار 🍃
⛔️ دشمن امروز
📡 میدونی چی میخواد؟☹️
🎙از زبان شهید بشنو...🧐
🏴👇🏻🏴👇🏻🏴👇🏻🏴
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
🖤ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے🖤
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
#سخن_یار 🍃 ⛔️ دشمن امروز 📡 میدونی چی میخواد؟☹️ 🎙از زبان شهید بشنو...🧐 🏴👇🏻🏴👇🏻🏴👇🏻🏴 https://eitaa.c
پدر شهید:
آخرین حرفے که از طریق بےسیم زده بود،
این جمله است: من گلوله خوردم.
از آن لحظه دیگر کسے از علے خبر ندارد،
بچه هاے سپاه شهادتش را تایید کردند💔
اما
من هنوز چشم انتظار آمدنش هستم...🍃
با هرنفسـم حسیـن گفتـم امـا...
با هـر تپـش قلب حسـن مےگویـم ♡
"ٺو منۅ رهآ کنے،
کجآ برݦ اݦآݦ حسـن!؟" 💔
#دوشنبه_های_امام_حسنی 💚
🏴👇🏻🏴👇🏻🏴👇🏻🏴
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
🖤ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے🖤
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
با هرنفسـم حسیـن گفتـم امـا... با هـر تپـش قلب حسـن مےگویـم ♡ "ٺو منۅ رهآ کنے، کجآ برݦ اݦآݦ حسـن!؟"
هرکه پرسید
چه دآرم اگر از دآر جهـآݩ!؟
همہ ے
دآر و
نـدآرم
بنویسیـد:
#حســـݩ💚
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
📌 عمود شماره ۱۱۰ ▪️ دردِ پا اَمونم رو بریده بود. بیتاب شده بودم. همسفرم که انگار متوجه شده بود، هم
📌 عمود شماره ۲۱۰
🔅 خدای من! چقدر همسفره شدن با این غریبه لذت داشت. راستی چرا من تا حالا اسمش رو نپرسیدم. اومدم بگم برادر، اسمتون رو نگفتین که صدای الله اکبرِ اذانِ مغرب بلند شد. باهم وضو گرفتیم. گفت: «دو رکعت نماز، بین نماز مغرب و عشا از قول جدم آقا جعفر بن محمد، اینجا، برای روا شدنِ حاجت توصیه شده.»
💭 تو دلم مشغولِ بالا و پایین کردنِ آرزوهام شدم. خواستم بگم آقا سید... اما هر چی چشم گردوندم ندیدمش. نماز رو به جا آوردم و به سختی روی ویلچر نشستم. یه دفعه متوجه شدم دوباره داره هُلم میده. سَرِ دوراهی که رسیدیم، چشمم به سیلِ لشکرِ پیادهی ارباب افتاد.
🔺 خدایا! کاش منو نبُرده بود مسجد سهله، خیلی عقب موندم. ساعتم رو نگاه کردم. خدای من! چه طور ممکنه؟! من که قبل از سفر باطریش رو عوض کرده بودم. انگار خواب رفته، هنوز ساعت ۸ رو نشون میداد.
📚 #همسفر_با_خورشید ؛ قسمت سوم
🏴👇🏻🏴👇🏻🏴👇🏻🏴
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
🖤ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے🖤
📌 عمود شماره ۳۱۳
🏴 لشکرِ سیاه پوش ارباب!
جمعیت بود که فوج فوج از جلوی چشام رد میشد. خدایا آخه این چه جَذَبهایه که بعد از گذشت ۱۴۰۰ سال این جوری دلها رو به وجد میاره و از خود بیخود میکنه؟
🥘 پای برهنه، کوچیک و بزرگ، توی سرما و گرما؟! توی همین فکر و خیالها بودم که دیدم جلوی یکی از موکبها ایستادم. یکی از بچههای موکب جلو اومد و گفت: «کمکتون میکنم پیاده بشین و شام بخورین.» دستم رو گرفت و من رو برد داخل. سفره پهن بود.
🤲 یک نفر ازم پرسید: «اول نماز میخونین یا غذا میخورین؟» تعجب کردم و گفتم: «خیلی وقته اذان گفتن و من عادت دارم نمازم رو اول وقت بخونم.» دو نفر از بروبچههای موکب، نگاهی به من انداختن و شروع کردن به پچپچ کردن. وقتی دلیلش رو پرسیدم، جواب دادن: «آخه برادر، داشتن اشهد ان علی ولی اللهِ اذان رو میگفتن که شما رسیدی اینجا؛ حتما زمان از دستت در رفته.»
⏰ به ساعتم خیره شدم. راست میگفتن، انگار تمامِ مدتی که با اون مردِ غریبه تو مسجد سهله بودیم، زمان متوقف شده بود. راستی کجاست؟ نمیبینمش...
✨#همسفر_با_خورشید ؛ قسمت چهارم
🏴👇🏻🏴👇🏻🏴👇🏻🏴
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
🖤ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے🖤
#سردار_دلمـ 🕊♥️
مےخواستیـم،
به نیآبٺ از شمآ به زیآرٺ بیآییـم✨
امآ انگآر،
شمآ بآیـد به نیآبٺ از مآ زیآرٺ ڪنید💔
🏴👇🏻🏴👇🏻🏴👇🏻🏴
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
🖤ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے🖤
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
#سردار_دلمـ 🕊♥️ مےخواستیـم، به نیآبٺ از شمآ به زیآرٺ بیآییـم✨ امآ انگآر، شمآ بآیـد به نیآبٺ از م
گفتنے نیست که گویم
ز فراقت به چه حالم ارباب...💔
#دلنـوشتــ
در وصف حآݪ و روز خودمم باید بگم
نه دیگه پاهام درد میکنه.
نه تاول زده.
نه کمرم درد گرفته.
نه گرممه.
نه سردمه.
نه تو راه با تصور حرم چشمامو میبندم.
نه دیگه غر میزنم.
نه وایمیسم کنار جاده تا کتونیامو با دمپایے عوض کنم.
نه در کمال تعجب اطرافیان، تاولامو با سوزن نخ میدوزم.
تازه دیگه واسه غذا صف واینمیسم
شبا هم آواره نیستیم و دنبال جا نمیگردیم
تو راهم با دیدن این بچه کوچولوعا ذوق نمیکنم،بهشونم هدیه نمیدم
واسه زیاد بودن تفتیش ها غر نمیزنم
از همه مهم تر، دیگه گوشیمو قایم نمیکنم که از تفتیش دم حرم رد بشم
اینجا فقط دیگه خیلی هوا کمه💔😭
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
#دلنـوشتــ در وصف حآݪ و روز خودمم باید بگم نه دیگه پاهام درد میکنه. نه تاول زده. نه کمرم درد گرفته
من به هواے این روزاے تہرآݩ عآدت ندارم😭
همیشه این وقتا بین غبآراے نجف تا کربݪا،بهترین هوارو نفس میکشیدیم💔