#پســرکــ_فـلـافـل_فــروش
▪️فصل1⃣ #گمنامی
برای شهادت هادی گریه نکردم. چون خودش تأکید داشت که اشک را فقط باید در عزای #حضرت_زهرا(س) ریخت. اما خیلی در مورد او فکر کردم.
هادی چه کار کرد؟ از کجا به کجا رسید؟ او چگــونه مسیر رسیدن به #مقصد را برای خودش هموار کرد؟
اینها سوالاتی است که ذهن من را بسیار به خودش درگیر نمود. و برای پاسخ به این سوالات به دنبال خاطرات #هادی رفتیم.
اما در اولین مصاحبه، یکی از دوستان روحانی مطلبی گفت که تأیید این سخنان بود. او برای معرفی هادی ذوالفقاری گفت: وقتی انسانی کارهایش را برای #خدا و پنهانی انجام دهد، خداوند در همین دنیا آن را #آشکار می کند.
هادی ذوالفقاری مصداق همین مطلب است. او #گمنام فعالیت کرد و #مظلومانه شهید شد. به همین دلیل است که بعد از شهادت، شما از هادی ذوالفقاری زیاد شنیده ای و بعد از این بیشتر خواهی شنید.
[۴]
🌹🥀🌹
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@Shahidmohammadhadizolfaghari
#پســرکــ_فـلـافـل_فــروش
▪️فصل7⃣ #گمشده
سال #84 بود که کادر بسیج مسجد موسی ابن جعفر(ع) تغییر کرد. من به عنوان جانشین پایگاه انتخاب شدم و قرار شد پایگاه را به سمت یک مرکز #فرهنگی سوق دهیم.
در این راه سیدعلی #مصطفوی (همسفر شهدا) با راه اندازی کانون فرهنگی نوجوانان شهید #آوینی کمک بزرگی به ما نمود.
مدتی از راه اندازی کانون فرهنگی گذشت. یک روز با سید علی به سمت مسجد حرکت کردیم. به جلوی فلافل فروشی #جوادین(ع) رسیدیم. سیدعلی با جوانی که داخل مغازه بود سلام و علیک کرد.
این پسرک حدود #شانزده سال سریع بیرون آمد و حسابی با ما سلام و احوال پرسی کرد. حجب و حیای خاصی داشت. متوجه شدم با سیدعلی خیلی رفیق شده.
وقتی رسیدیم مسجد از سیدعلی پرسیدم: از کجا این پسر را می شناسی؟
گفت: چند روز بیشتر نیست، تازگی با او آشنا شدم. به خاطر خرید فلافل زیاد به مغازه اش می رفتیم.
گفتم: به نظر پسر خوبی می یاد.
چند روز بعد، این پسر همراه با ما به اردوی #قم و جمکران آمد. در آن سفر بود که احساس کردم این پسر، روح بسیار #پاکی دارد. اما کالاً مشخص بود که در درون خودش به دنبال یک گمشده می گردد!
این حس را سالها بعد که حسابی با او رفیق شدم بیشتر لمس کردم. او مسیرهای مختلفی را در زندگیش تجربه کرد تا به #مقصد خودش برسد.
[۱]
🌹🥀🌹
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@Shahidmohammadhadizolfaghari