می دانی بعد از تو دیگر نمی توانم برای حسین مخلصانه گریه کنم؟ فقط برای او
می گویند کربلا من می روم حلب
می گویند قتلگاه من دلم می رود سمت ساختمان های نیمه ویران حلب، ساختمان های ده هفتاد، پشت آن دیوار وسط آن خمپاره عمل نکرده، دمپایی بیمارستان، دستکش جراحی...
می گویند خیمه نیم سوخته ذهنم می رود سمت آن آمبولانس سوراخ سوراخ شده آتش گرفته
می گویند سیل نیزه و خنجر من یاد تیربار میفتم که به تو زخمی رحم نکرد
یاد تن بی رمقت
می گویند سنگ بر پیشانی من یاد تیر آخر میفتم تیری که به سرت زدند و از پا درت آوردند
می گویند تن بی سر روی رمل بیابان من یاد تن بی جان تو میفتم زیر آفتاب داغ تابستان حلب، سه روز نه، سه ماه
گفتند زینب پیکر برادرش را نشناخت، تو آنقدر داغون بودی که اجازه دیدنت را به من ندادند
می گویند حسین جان ای برادر زینب
من می شنوم حسن
، می شنوم زهرا
می گویند علی اکبر و از قد و قامتش حرف می زنند من یاد قبری میفتم که برایت کوتاه بود
چقدر وقتی لباس سیاه می پوشیدی وقتی ریش می گذاشتی وقتی سینه می زدی دلم برایت غنج می رفت
وقتی رفتی معنای شکستن کمر را فهمیدم معنای بی پشت و پناه شدن را
آخر تو امیدم بودی میفهمی؟
بعد از تو روضه ام شده حسن...
#پنجمین_سالگرد_شهادت_شهید_مدافع_حرم_محمدحسن_قاسمی
مراسم زیارت عاشورا، همین حالا گلزار شهدا شهرکرد
🌺🍃
@ShahidMohammadHasanGhasemi