ای شهید،ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود برنشستهای، دستی برآر و ما قبرستاننشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.
«شهید سید مرتضی آوینی»
۲۲اسفندروز #بزرگداشت_شهدا گرامی باد
@moarefishahid
﷽
تو
مثل هیچ کس نیستی
و هیچ کس
مثل تو
حتی اگر
نامت را هزاران نفر داشته باشند
تو را باید
از چشمهایت شناخت...!
صبحتون شهدایی
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
ادامه مبحث آموزش
#مهارتهای_اساسی_زندگی_کودکان
4⃣ #مهارت مسئولیت_پذیری
در این بخش سعی شده کودک را با مسئولیت پذیری شخصی آشنا کنیم. شما می توانید با داستانهای دیگری مفهوم مسئولیت پذیری خانوادگی، اجتماعی و الهی را برای کودک شرح دهید.
مرحله اول: قصه گویی
داستان بستن زانوی شتر
قافله چندین ساعت راه رفته بود، سواران و مرکبها خسته و تشنه بودند همین که به منزلی رسیدند که در آنجا آب بود، قافله فرود آمد. رسول اکرم نیز همراه آنان بود. شتر خود را خوابانید و پیاده شد.
همه در فکر بودند زودتر خود را به آب برسانند و مقدمات نماز را فراهم کنند.
رسول اکرم(ص) بعد از آنکه پیاده شد، به آن سو که آب بود رفت، ولی بعد از آنکه مقداری رفت، به طرف مرکب برگشت، اصحاب متعجبانه با خود گفتند: آیا پیامبر اینجا را نپسندیده و می خواهد فرمان حرکت بدهد؟
چشمها مراقب و گوشها منتظر شنیدن فرمان بود. تعجب جمعیت وقتی بیشتر شد که دیدند همین که به شتر رسید و زانوهایش را با زانو بند بست، دوباره به سوی مقصد اولی راه افتاد.
فریادها از اطراف بلند شد که ای رسول خدا چرا به ما فرمان ندادی که اینکار را برایت انجام دهیم؟!
رسول اکرم در جواب آنها فرمود:
☘هرگز انجام کار خود را به عهده دیگران نگذارید و بدون ضرورت از دیگران در کار خودتان کمک نخواهید و به دیگران اتکا نکنید، اگر چه برای یک قطعه چوب مسواک باشد.
(مجموعه آثار شهید مطهری ج۱۸، ص۱۹۸)
پرسش از کودک در مورد داستان:
1⃣ یاران پیامبر از چه چیز متعجب شدند؟
2⃣ چرا پیامبر به یارانش اجازه نداد که او را کمک کنند؟
☘☘☘☘
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohammadHasanGhasemi
به مناسبت 23 اسفند سالگرد شهادت شهید عبدالحسین برونسی🌹
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان زیبای شهید برونسی به روایت حاج محمد عبدی
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید برونسی از زبان حاج حسین یکتا
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
ادامه مبحث آموزش
#مهارتهای_اساسی_زندگی_کودکان
4⃣ #مهارت_مسئوليت_پذیری
☘☘☘از تنبلی وسستی، سخت بپرهیزید، زیرا شخص تنبل و کسل، حق اطاعت خدا را هم ادا نمی کند. امام علی(ع)
(بحارالانوار علامه مجلسی ج۷۰، ص۱۵۹)
در مرحله قبل کودک با مفهوم مسئوليت پذیری آشنا شد در این مرحله با کودک در مورد موضوع بیشتر گفتگو میکنید.
🍀🍀مرحله دوم: بحث و گفتگو
1⃣ مسئولیت پذیری چیست؟
عادت یا توانایی انجام کاری که مستلزم پاسخگویی به دیگران است.
2⃣ به چه کسی مسئوليت پذیر میگویند؟
کسی که با میل و رغبت، متعهد میشود وظیفهای که به عهده اش گذاشته شده را به خوبی انجام دهد. مثل نماینده کلاس
3⃣ چندتا از مسئوليت های خود را بگویید؟
✅انجام تکالیف مدرسه
✅همکاری در کارهای خانه مثل خرید نان، کمک در پهن و جمع کردن سفره
✅انجام شغلی که به عهده داریم مثل کارمندی، کارگری، پرستاری،……
✅اگر به بلوغ رسیدهایم: نماز و روزه و حجاب و……
✅مراقبت از محیط زیست، حفاظت از پرندگان، امکانات پارک،.....
4⃣ انواع مسئولیت را بیان کنید.
فردی
خانوادگی
اجتماعی
الهی
5⃣ چه مسئولیتهایی در مورد سلامت فکر و روح و ایمان خود داریم؟
در مقابل چشم و گوش و زبان خود وظیفه داریم ازچیزهایی که خدا نمیپسندد دوری کنیم.
مثلا حرفی که شنیدیم و از راست و دروغ بودن آن اطمینان نداریم برای دیگران بازگو نکنیم.
☘☘☘☘
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohammadHasanGhasemi
شهید برونسی در خاطراتش مینویسد: در دوران سربازی یکبار من را از طرف پادگان بردند بیرجند، جلوی یک خانه ویلایی بزرگ. گفتند از این به بعد در اختیار صاحب این خانه هستی!
وارد خانه که شدم گفتم یا الله، صدای زن جوانی بلند شد:
یا الله گفتنت دیگه چیه؟! بیا تو!
زیر لب گفتم خدایا توکل بر خودت. داخل که رفتم، چشم هایم یکهو سیاهی رفت… گوشه اتاق روی مبل، زن جوان بی حجابی لم داده بود. با یک آرایش غلیظ و حال بهم زن!
بلافاصله از اتاق زدم بیرون.
خدمتکارهای خانم دنبالم بودند که دوباره من را بکشانند داخل. ولی حریفم نشدند.
وقتی موضوع به گوش مافوقم در پادگان رسید، قرار شد به عنوان تنبیه تمام توالت ها را تمیز کنم. امیدوار بودند زیر بار نظافت توالت ها کمر خم کنم و کوتاه بیایم.اما وقتی دیدند حریف اعتقاد و مسلکم نمی شوند کوتاه آمدند.
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohammadHasanGhasemi
خاطراتی از زبان همسر شهید برونسی:
بعضی ها از تقسیم اراضی* خوشحال بودند ولی عبدالحسین ناراحت.
صاحب زمین گفته بود، زمین ها از شیر مادر حلال تر.
اما در جوابش گفت اگر شما هم راضی باشی حق یتیم رو نمی شه کاری کرد.
بعد هم رفتیم مشهد و در مغازه سبزی فروشی مشغول کار شد. یک روز آمد و گفت: نمی روم. پرسیدم چرا؟ گفت آدم درستی نیست؛ سبزی ها را می ریزه توی آب که سنگین تر بشه. بعد رفت تو لبنیاتی. آنجا هم زیاد نماند. گفتم چطور؟ گفت: کم فروشی می کنه، جنس بد و خوب را قاطی می کنه. از فردایش رفت سرگذر برای بنایی، کم کم تو کار جا افتاد و بعد از مدتی شاگرد می گرفت. دستمزدش هم از قبل بهتر شده بود.
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
- مشهد که آمدیم، بچه ی دومم را حامله بودم. موقع به دنیا آمدنش، مادرم آمد پیشم. سرشب، عبدالحسین را فرستادیم پی قابله.
به یک ساعت نکشید، دیدیم در میزنند. خانم موقر و سنگینی آمد تو. از عبدالحسین ولی خبری نبود. آن خانم نه مثل قابلهها، و نه حتی مثل زنهایی بود که تا آن موقع دیده بودم. بعد از آن هم مثل او را ندیدم. آرام و متین بود و خیلی با جذبه و معنوی. آنقدر وضع حملم راحت بود که آن طور وضع حمل کردن برای همیشه یک چیز استثنایی شد برایم.
آن خانم توی خانه ی ما به هیچی لب نزد. حتی آب هم نخورد. قبل از رفتن، خواست که اسم بچه را فاطمه بگذاریم.
سالها بعد، عبدالحسین راز آن شب را برایم فاش کرد. میگفت: وقتی رفتم بیرون، یکی از رفقای طلبه رو دیدم. تو جریان پخش اعلامیه مشکلی پیش اومده بود که حتما باید کمکش میکردم. توکل بر خدا کردم و باهاش رفتم. موضوع قابله از یادم رفت. ساعت دو، دو و نیم شب یک هو یاد قابله افتادم. با خودم گفتم دیگه کار از کار گذشته، خودتون تا حالا حتماً یه فکری برداشتین.
گریه اش افتاد. ادامه داد: اون شب من هیچ کی رو برای شما نفرستادم. اون خانم هر کی بود، خودش اومده بود.
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohammadHasanGhasemi
﷽
صبـحۍ ڪه در آݩ
خنـده ۍ دلـدار نباشد
بـهتر بـُوَد آݩ دیـده
ڪه بیـدار نباشـد
ســ☺️ــلام صبحتون شهدایــی
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
به مناسبت سالگرد شهادت #سردار_شهید_حاج_عباس_کریمی
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
#شهید_حاج_عباس_کریمی (پس از نذر پدرش در حرم #حضرت_عباس ع برای داشتن فرزند پسر سالم) در سال 1336 در روستای قهرود کاشان به دنیا آمد.
یکسال پس از اخذ دیپلم نساجی، مصادف با سال 1355 یعنی دو سال پیش از #پیروزی_انقلاب، در پادگان عباس آباد تهران به گذراندن دوره سربازی خویش پرداخت و در آن خفقان شدید به پخش اعلامیه های #امام_(ره) در آن مکان نظامی پرداخت، که یکی از فعالیت های پیش از انقلاب او میباشد. سرانجام پس از گذشت 14 ماه از خدمتش، با پیام و فرمان #حضرت امام به ترک سربازخانه ها، از پادگان فرار کرد و در تهران به صف مبارزین #انقلاب پیوست.
در جریان بازگشت #امام_خمینی_(ره) به ایران، در بهمن 1357 جزء نیروهای انتظامی و حفاظت از #امام در #کمیته_استقبال بود.
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
#حاج_عباس پس از #انقلاب در بهمن ۵۷ و قبل از شروع #جنگ_تحمیلی در شهریور ۵۹ :
با تشکیل #سپاه_پاسداران شهر کاشان در بهار ۵۸ به سرعت به عضویت این نهاد درآمد و در واحد اطلاعات مشغول شد.
با وجود اینکه در آن مقطع زمانی، افرادی مانند او که سابقه #آموزش_نظامی و سربازی داشتند به سرعت تا مقام فرماندهی گروهان یا گردان پیش می رفتند، خود را از مرکز توجهات دور نگاه داشت.
با توجه به اینکه پس از #پیروزی_انقلاب در بهمن ۵۷ مدام در گوشه و کنار کشور کودتا و غائله و فتنه های مسلحانه به پا می شد، #حاج_عباس نقش بسیار موثر اطلاعاتی در خاموشی بخشی از این جریانات داشت.
الف. از جمله در غائله #"خلق_مسلمان_قم" به همراه گروهی 20 نفره از کاشان به #قم اعزام و با توجه به سکونت #حضرت_امام_(ره) در قم به حفاظت از بیت ایشان پرداخت.
ب. سپس با برپا شدن #فتنه_خوانین شورشی و اشرار مسلح در #سیستان_و_بلوچستان خصوصا در شهر ایرانشهر با جمعی از افراد سپاه کاشان در تابستان 1359 به آنجا رفت و در تخصص خودش یعنی جمع آوری اطلاعات و طراحی عملیات دست به فعالیت های بسیار خاص و موثری زد تا اینکه پس از 4 ماه این فتنه هم فرونشست.
توضیح #فعالیت_های_سیستان:
ناگهان غیبش میزد و پس از مدتی با انبوهی از اطلاعات دست اول برمی گشت ...
در قالب #برنامه_ریزی_و_محاسبه_و_طراحی_تیزهوشانه با لباس محلی در میان مردم رفت و آمد و نشست و برخاست میکرد و با آنها گپ می زد یا ریش خود را میتراشید و در قالب مسافر شخصی به سوراخ_سنبه های شهر سر میکشید و با موشکافی ته و توی فتنه را درمی آورد ...
آن زمان که هنوز برای تماس های بیسم سپاه، کد و رمزی طراحی نشده بود، با پیشنهاد راه گشای #حاج_عباس در ارتباطات بیسیمی، با لهجه غلیظ قهرودی صحبت میکردند ...
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
ج. در فتنه و غائله عظیم مسلحانه داعش وار #کردستان، در تابستان 1359 #حاج_عباس عازم #کردستان شد و در مسئولیت اطلاعات عملیات مشغول شد.
اصلا تاكتيك #حاج_عباس در واحد اطلاعات و عمليات، ملاقات با سران گروهكها بود و بيشتر وقتش صرف رفت و آمد ميان آنها میشد. غالبا هم تنها ميرفت و بدون اسلحه...
#حاج_احمد_متوسلیان واقعا از تبحر #عباس كيف ميكرد. او با وجود وسواس عجيبی كه نسبت به مسايل اطلاعاتی داشت تقريبا دربست حرفهای #عباس را قبول میكرد و كمتر به او ايراد ميگرفت. اتفاق افتاده بود كه كسی ميآمد و اخباری راجع به تحركات ضدانقلاب ميداد و #عباس همه آنها را رد ميكرد و آمار و ارقام متفاوتی را ميگفت.
وقتی ميپرسيدند تو از كجا ميدانی، ميگفت: من خودم ديشب پيش آنها بودم.
#حاج_احمد ميگفت: «روی اطلاعات #برادر_عباس بايد صد در صد حساب و برنامهريزی كرد.» #سپاه_مريوان حقيقتا برای #عباس دانشگاهی بود كه با بهترين نمره از آن فارغ التحصیل شد ...
#عمليات_محمد_رسول_الله_(ص)، اولين عمليات برون مرزی بزرگی بود كه بچههای #سپاه_مريوان در آن نقش داشتند. طراحی عمليات كار #حاج_احمد_متوسلیان و #حاج_ابراهیم_همت بود.
در این عملیات مسئولیت سرپرستی اكيپ اطلاعاتی ويژه، برای شناسايی سنگرها، خطوط مقدم و در صورت امكان مناطق عمقی و عقبه دشمن، بر شانه #عباس_كريمی بود. اين ماموريت نيز با مهارتهای ويژه او به خوبی به انجام رسيد.
انجام #عمليات_محمد_رسول_الله_(ص) جرقهای بود برای تشكيل يك نيروی زبده نظامی كه «#تيپ_موقت_27_محمد_رسول_الله (ص)» نام گرفت و بعدها به #لشكر_خط_شكن_سپاه_پاسداران در طول #دفاع_مقدس تبدیل شد.
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
فعالیت های دوران #جنگ_تحمیلی تا #شهادت:
در این ایام از #مریوان به همراه #حاج_احمد_متوسلیان و #شهید_رضا_چراغی به #جبهه_جنوب شتافت و به عنوان مسئول اطلاعات عملیات #تیپ_محمد_رسول_الله_(ص) فعالیت کرد.
اولين عمليات #تيپ_محمد_رسول_الله_(ص) #فتح_المبين بود. اين عمليات يك ويژگی دارد كه بايد در تاريخ ايران ثبت شود؛ آن هم تصرف #توپخانه_سپاه_عراق بدون شليك حتی يك گلوله است.
#عمليات_شناسايی اين توپخانه كه مستلزم نفوذ در دل دشمن و رفتن به عقبه آنها بود، طبعا برعهده واحد اطلاعات و عمليات و #حاج_عباس بود. نتيجه كار هم آنقدر درخشان بود كه چشم همه را خيره كرد و بيشتر از همه چشم #صدام را.
البته او در این عملیات پايش تير خورد و قلم پایش حسابی خرد شد، #عباس تا آخر عمر اسير اين زخم ماند.
بر اثر این #مجروحیت، 2 ماه بستری بود و به پیشنهاد پدرش در همین ایام یعنی در مهر 1361 در شهر کاشان #ازدواج کرد.
پس از مدتی با همان وضعیت مجروح به عملیات #مسلم_بن_عقیل پیوست.
سپس در عملیات #و_الفجر_مقدماتی به عنوان مسئول اطلاعات نهاد تازه تاسیس #سپاه_11_قدر معرفی شد و به مسئولیت فرماندهی #تیپ_سوم_سلمان از #لشگر_۲۷_حضرت_رسول_(ص) منصوب شد، فرمانده این لشگر #حاج_ابراهیم_همت بود که با شهادت وی در عملیات #خیبر در اسفند ۱۳۶۲ ، #حاج_عباس_کریمی جانشین او شد و سال بعد در همان ایام و در چهارمین روز #عملیات_بدر و در منطقه عملیاتی #شرق_دجله یعنی در روز پنج شنبه به تاریخ #۲۴_اسفند_۱۳۶۳ با اصابت ترکش به پشت سرش خود نیز به #شهادت رسید و بنا بر وصیتش در #قطعه_24_بهشت_زهرای_تهران و در نزدیکی مزار #شهید_دکتر_مصطفی_چمران به خاک سپرده شد.
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
#خصوصیات_و_خلقیات_شهید_حاج_عباس_کریمی:
در برابر مشکلات، خونسردی خود را حفظ میکرد و در انجام هر کاری توکلش به #خدا بود.
با آرامش خاطر و امیدواری کامل به نتیجه اقداماتش، وارد عمل میشد. #صبر و استقامت با او عجین بود و وجودش در بین #سربازان_امام_زمان (عج) مایه دلگرمی و حرکت بود.
با #بسیجیها مأنوس و صمیمی بود و به آنها عشق میورزید. در کنار آنها بر روی خاک مینشست، با آنها غذا میخورد، به درد دل آنها گوش میداد، آنها را راهنمایی میکرد و تا آنجا که از دستش برمیآمد مشکل آنان را حل و فصل میکرد و ارتباط و سرکشی از خانواده #شهدا توسط او زبانزد همگان بود.
همسر #شهید_حاج_عباس_کریمی درباره او میگوید:
«از رفتار، نشست و برخاست و نیز صحبتها و برخوردهای شهید احساس عجیبی به انسان دست میداد. هنگامی که من با ایشان روبرو میشدم بیاختیار خود را ملزم به رعایت ادب و احترام در مقابل او میدیدم.»
اين جملات در سررسيد شخصی #عباس و به خط خودش موجود است:
"خصوصيات يك فرمانده به اين شرح است: سلامتي جسم و فزونی علم، مشورت با نيروها، سعه صدر و نداشتن حس انتقام، برخورد با افراد تحت فرماندهی از راه ارشاد و موعظه، در كنار همه تاكتيكها، از همه مهمتر، فاصله نگرفتن از خداست. فرماندهای كه ابتكار عمل نداشته باشد، تسليم است. ابتكار عمل، سلاح برنده مومن است. "
بسیار باهوش بود و مهمتر از آن " ابتکار عمل و خلاقیتِ " ناشی از عشق و اعتقاد عمیق به اهدافش برای حل مشکلات و چالش های پیش رویش بود. مشکلاتی که در بحبوحه ایام ابتدای پیروزی انقلاب و نیز #دفاع_مقدس ظاهری لاینحل و سخت و صعب داشتند.
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
🌹🌹نمونه ای از شجاعت عباس گونه #شهید_حاج_عباس_کریمی در دوران مبارزات #کردستان و نتیجه درخشان آن:
يكی از سران #ضد_انقلاب به نام «#محمود_آشتيانی» با #عباس تماس گرفته بود كه ميخواهم با تو مذاكره كنم. يك جايی را هم برای مذاكره مشخص كرده بود. #عباس به همراه بنده خدايی به نام «حميد» عازم محل قرار شده و آنجا از ماشين كه پياده ميشوند، معلوم ميشود كه «آشتيانی» راهنمايی فرستاده تا آنها را به محل استقرار او ببرد. همراه #عباس بند دلش پاره ميشود كه #عباس! به خدا توطئه است. اينها ميخواهند بگيرند ما را.
#عباس ميگويد: نترس برادر! با من بيا، غلط ميكنند دست از پا خطا كنند. بقيه ماجرا از بيان «حميد» خواندنی است:
آقا اين راهنما همين طوری ما را جلو ميبرد و ميپيچاند. يقين داشتم كه كارمان تمام است. روزها فقط تا شعاع سه كيلومتری دور شهر، امنيت نسبی برقرار بود و برای رفتن به دورتر بايد با ستون و تأمين ميرفتيم. حالا #عباس چهل پنجاه كيلومتر از شهر دور شده بود. آن هم تنها، تنها كه نه، من هم بودم ولی مگر فرقی هم ميكرد! بالاخره به يك ده رسيديم. هر چقدر گير دادم به #عباس كه بيا از اينجا برگرديم. دليلي ندارد كه اينها ما را اسير نكنند يا نكشند، #عباس محكم ميگفت: من بايد با اين مردك صحبت كنم. تو نميآيی، نيا!
راستش اگر ميتوانستم برميگشتم، ولی ديگر جسارت تنها برگشتن رانداشتم. رسيديم به خانهای كه محل استقرار «آشتيانی» بود. روی تمام پشت بامها و پشت همه درها و پنجرهها #دموكراتهای سبيل كلفت و كلاش به دست به ما زل زده بودند. شايد هاج و واج بودند كه اين دو تا ديگر چه خلهايی هستند. آنجا بود كه صميمانه و با اطمينان فاتحه خودم و #عباس را خواندم. اما #عباس انگار نه انگار!
به قدری خونسرد و بی خيال بود كه شك كردم نكند با #حاج_محمد هماهنگ كرده كه الان بريزند اين ده را بگيرند. قلبم مثل گنجشك ميزد. ما نيروی اطلاعاتی بوديم و اگر زير شكنجه ميرفتيم حرفهای زيادی برای گفتن به #برادران_ضد_انقلاب داشتيم. جلوی #آشتيانی كه نشستيم او شروع به صحبت كرد كه ما می خواهيم با شما به توافقاتی برسيم، تا...
#عباس نگذاشت حرف او تمام شود و خيلی محكم و با جسارت گفت: ببين كاك! شما و ما هيچ مذاكره ای نداريم. شما بايد بدون قيد و شرط اسلحه را زمين بگذاريد و تسليم بشويد.
دلم هری ريخت پايين. اگر ذرهای هم به نجاتمان اميد داشتم، بر باد رفت!
منتظر بودم كه فی المجلس سوراخ سوراخمان كنند! حق هم داشتند. #عباس آنچنان از موضع قدرت آنها را تهديد ميكرد كه انگار لشكر «سلم و تور» پشت سرش هستند. با كمال تعجب ديدم #محمود_آشتيانی عكس العملی نشان نداد و دوباره خواست باب مذاكره را باز كند ولی اين بار هم #عباس با تحكم و ابهت خاصی حرف از تسليم بی قيد و شرط زد. هرچه #محمود_آشتيانی گفت، #عباس از حرف خودش كوتاه نيامد. گفت تضمينی نميدهم، اگر كاری نكرده باشيد امنيت داريد.
صحبتشان كه تمام شد مطمئن بودم كه همانجا سرمان را گوش تا گوش میبرند. ولی طوری نشد و راهنما دوباره ما را به ماشين رساند. تا زمانی كه با ماشين وارد سپاه مريوان نشديم منتظر بودم كه يك جوری دخلمان بيايد و در دل #عباس را لعن و نفرين می كردم كه اين ديگر چه جور مذاكرهای است.
چند روز بعد كه #آشتيانی و پنجاه شصت نفر از مزدورهايش آمدند و تسليم شدند. نزديك بود از تعجب شاخ در بياورم. تسليم آنها ضربه خيلی بدی به حزب دموكرات ميزد. خصوصا اينكه در تلويزيون مريوان هم حرف زدند و ابراز توبه كردند و به افشای جنايتهای حزب دموكرات پرداختند. #عباس به تنهايی اين دار و دسته قلچماق و ياغی را به زانو درآورده بود.»
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohamnadHasanGhasemi
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohamnadHasanGhasemi