با خودم گفتم حالا که قرار است یک هفته دیگر برگردم، ساک سنگین منطقه را نبرم و بار اضافی نکشم. زنگ زدم سیدابراهیم. با زانتیای خودش اومد دنبالم.
توی راه پرسید: «کی برت گردوند؟ همین فلانی؟» گفتم: «آره، خودش بود.» سیدابراهیم دل پری از او داشت. گفت: «آقا، این آدم خیلی آدم نامردیه! تا حالا ۲ ، ۳ مرتبه منو از پادگان برگردونده.» می گفت: «یکی از علت هایی که نمی ذارن بیام، همین قضیه بصرالحریره.»
توی این مدت، من و سیدابراهیم خیلی با هم عیاق شده بودیم. از جیک و پوک همدیگر خبر داشتیم. من از رابطه خوب و قوی سید با حاج قاسم خبر داشتم. او عکس های دونفره ی زیادی در جلسات مختلف با حاج قاسم داشت😍. این عکس ها را من در گوشی اش دیده بودم. عکس هایی که دست انداخته بود گردن حاجی و با او روبوسی می کرد. حاج قاسم در جلسات، سیدابراهیم را صاحب نظر می دانست😍. حتی او به خانه حاجی در کرمان رفته بود و چند تا عکس با هم انداخته بود. به پشتی تکیه داده و سلفی گرفته بودند. ۲، ۳ سری به او گفتم: «سید! منم ببر پیش حاج قاسم.» گفت: «یه دیدار خصوصی می برمت.»
آن روز به اوگفتم: «تو که با حاج قاسم رابطه داری، شماره اش رو هم که داری، یه زنگ بهش بزن بگو که قضیه این جوریه. وقتی حاجی سفارش کنه، تا آخر عمرت دیگه کسی کاری به کارت نداره. دیگه آنقدر اینا چوب لای چرخ کارت نمی ذارن.» حرفی زد که هیچ جوابی برایش نداشتم. گفت: «می دونی چیه ابوعلی؟ حاجی یه شخصیت فراملی داره. سرش بیش از حد شلوغه😊؛ دغدغهی عراق رو داره، دغدغه ی سوریه رو داره، دغدغه ی لبنان رو داره، فکرش همه جا مشغوله☺️. حالا من زنگ بزنم به فرمانده ای به این عظمت برای یه کار شخصی؟ فکر این بنده خدا رو مشغول کنم که آقا نمی ذارن من برم منطقه؟! هیچ وقت این کار رو نمی کنم😉. اگه قرار باشه درست کنم، خودم درست می کنم. به حاج قاسم رو نمی زنم که فکر همه جا رو داره.»
آن روز سید من را به خانه اش در شهریار برد. هر کاری کرد شب بمانم، قبول نکردم و گفتم: «نه، باید بروم مشهد، چند تا کار دارم.» ساک را گذاشتم خانه سیدابراهیم.
دوباره من را سوار ماشین کرد. جایی حول و حوش شهریار رفتیم و املت خوردیم. همان جا چند تا عکس سلفی و فیلم هم گرفتیم. سید ابراهیم رو به دوربین گفت: «آی مردم! ابوعلی داره میره، کارش درست شده.»
بعد از خوردن چای، سیدابراهیم من را آورد سر جاده مشهد پیاده کرد و از هم خداحافظی کردیم.
خوشحال و شنگول برگشتم مشهد،😁 کارهای ثبت نام را انجام دادم و یک هفته بعد با نیروهای افغانستانی آمدم تهران، پادگان محل تجمع نیروهای اعزامی.
...💔...
⚪️ ادامہ دارد ...
و تکرار می شود ...
آن شب در حرم خواهر ...
و امشب در حرم برادر 💔(:
دعا کنیم برا هم رفقا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبجمعہ
عشق بخشنده من
از امیر کرمانشاهی
➺°.•| @ShahidMostafaSadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بہ سمت باب الجواد (:💔
شهید مصطفی صدرزاده
دلم دوباره هواى تو را بہ سر دارد هواى گنبدتان را دم سحر دارد
دلم دوباره کنارِ تو گریہ مى خواهد
که گریہ بر در باب الجواد اثر دارد
شهید مصطفی صدرزاده
دلم دوباره کنارِ تو گریہ مى خواهد که گریہ بر در باب الجواد اثر دارد
کنار پنجره فولادِ تو کسى مى گفت
کہ قبل گفتن حاجت، خودش خبر دارد
شهید مصطفی صدرزاده
کنار پنجره فولادِ تو کسى مى گفت کہ قبل گفتن حاجت، خودش خبر دارد
مگر چہ مى شود آقا کہ زائرت باشم؟
کہ طعم آب حرم مزه ى دگر دارد …
شهید مصطفی صدرزاده
مگر چہ مى شود آقا کہ زائرت باشم؟ کہ طعم آب حرم مزه ى دگر دارد …
بیا و دست مرا از کرامتت پر کن ...
بیا و این بدِ رو سیاه را حُر کن 🌱
شهید مصطفی صدرزاده
بیا و دست مرا از کرامتت پر کن ... بیا و این بدِ رو سیاه را حُر کن 🌱
مرا نگاه شما باز انتخابم کرد
گناه بودم و خاک حرم ثوابم کرد
شهید مصطفی صدرزاده
مرا نگاه شما باز انتخابم کرد گناه بودم و خاک حرم ثوابم کرد
نسیم صحن گوهرشاد بر رُخم خورد و
جنون عشق تو آقا مرا جوابم کرد 💔(:
panaham-bede.mp3
6.78M
#نوای_عاشقی 💔(:
پناهم بده ...
حسین طاهری
➺°.•| @ShahidMostafaSadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#نوای_عاشقی 💔(: پناهم بده ... حسین طاهری ➺°.•| @ShahidMostafaSadrzadeh
کاش می شد وقتی میایم مشهد برگشتی نباشه 💔(:
har Zamani Dar Diaram Hese Ghorbat Mikonam Miravam Mashhad - Reza Narimani 128.mp3
3.83M
#مناجات امام رضایی 💔🎧
هر زمانی در دیارم حس غربت می کنم
نریمانی
➺°.•| @ShahidMostafaSadrzadeh
بی خوابیا ...
کم خوابیا ...
خستگیا ...
عاشقیا
حرم گردیا
یه جا زل زدن تو حرم
دیونه بازیا
همه و همه ...