فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عیدمون مبارک 🤣🤣🤣
فصل هشتم(۳).mp3
35.43M
🔸 کتاب مرتضی و مصطفی 🔸
خاطرات خودگفته شهيد مرتضى عطايى (ابوعلى)
🔰قسمت سیزدهم، ادامه فصل هشتم «عمليات تدمر»
يك جنازه جا مانده بود. از ردّ خون معلوم بود بقيه را كشيدهاند عقب. با سيدابراهيم رفتيم بالاى سر جنازه ... از لوازم همراهش، يك پَكِ امدادى بود. داخل اين پك، گاز استريل وكيوم شده و يك قوطى كوچك پودر سفيد انعقاد خون وجود داشت. پودر انعقادى كه حتى در بهدارى ما هم پيدا نمىشد، چه رسد به تجهيزات انفرادى. آن را غنيمت برداشتم. وقتى به بهدارى نشان دادم، گفتند از بهترين تجهيزات پزشكى است. روى تمام اينها هم آرم پرچم تركيه خورده بود ...
⏰زمان: ٢٣:٤٧ دقيقه
@ShahidMostafaSadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مصطفای_قلب_ها 💔
مجروحیت سیدابراهیم در بغل شهید محمد جعفر حسینی
عملیات بصرالحریر
#شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️
#شهید_محمد_جعفر_حسینی 💔
@ShahidMostafaSadrzadeh
#دلتنگی_شهدایی 🌸🌿
من همان آدم پر منطق بی احساسم؛
پس چرا آمدنت مرا ریخت به هم (:
#شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️
@ShahidMostafaSadrzadeh
#کلام_یار 🎤💔
مصطفی خیلی مبادی آداب بود .👏
نسبت به بزرگترها مخصوصا پدربزرگ و مادربزرگ ها....
اگر در روز ده بار می رفت خدمت پدر بزرگ یا مادر بزرگ ،مقید بود دستشون ببوسه و قربون صدقشون بشه
و همیشه می گفت خداوند سایه این بزرگان از ما نگیره که مایه ی خیر و برکت هستند .🌹👏
مصطفی از کودکی با پدربزرگش صمیمی بود ،
هروقت کوچکترین فرصتی پیش میومد، خدمت بی بی و بابا می رسید 🌹
و فاطمه را ، از کودکی یاد داده بود مثل خودش احترام بذاره به بزرگترها....
راوی مادر شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️
@ShahidMostafaSadrzadeh
فصل هشتم (۴).mp3
33.53M
🔸 کتاب مرتضی و مصطفی 🔸
خاطرات خودگفته شهيد مرتضى عطايى (ابوعلى)
🔰قسمت چهاردهم، ادامه فصل هشتم «عمليات تدمر»
سيدابراهيم در بيمارستان حُمص به تمام معنا نوكرى بچهها را مىكرد. اصلاً اين نبود كه چون فرمانده گردان است، خودش را بگيرد يا منتظر باشد بقيه به او برسند. هميشه مىگفت: «هر چى درجهت بالاتر بره، مسئوليتت هم بيشتر مىشه. بايد بيشتر نوكرى بچهها رو بكنى.» ...
⏰زمان: ٢٢:٢٦ دقيقه
@ShahidMostafaSadrzadeh