eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.4هزار عکس
7.6هزار ویدیو
209 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
کوچه هایمان را به #نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم بدانیم از #گذرگاه_خون کدام شهید است که با #آرامش به خانه می رسیم! #شهید_روح_الله_صحرایی 🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
کوچه هایمان را به #نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم بدانیم از #گذرگاه_خون کدام شهید ا
7⃣5⃣9⃣ 🌷 💠یک زندگی ساده 🌸یکی از چیزهایی که خیلی بدش می آمد کردن بود، روی چشم و هم چشمی و حساس بود، اگر مهمانی می رفتیم که چند نوع غذا داشتند، ناراحت می شد و می گفتند: با غذا هم سیر می شدیم. 🌸وقتی چیزی می خرید توجه می کرد که فروشنده فرد مومن و باشد، از فروشنده خرید نمی کرد، هر چند ارزان تر هم می فروخت... 🌸در مورد خیلی دقت داشت، تاریخ خمسی مشخص داشت و حسابی باز کرده بود و پولهایی که خمس به آنها تعلق نمی گرفت را به آن حساب واریز می کرد، در تاریخ خمسی به انبار می رفت و خمس برنج و مایحتاج سالیانه ای که اضافه کرده بود را حساب می کرد. وقتی به کسی میداد سعی می کرد کسی متوجه نشود، حتی من. 🌸حاصل ازدواجمان دو پسر بود که در تاریخ 14 / 4 / 91 مصادف با نیمه شعبان بدنیا آمد و محمد جواد در تاریخ 7 / 3 / 95 در حالی که شش ماه از شهادت بابا می گذشت، به دنیا آمد، در حالی که بابا در تاریخ 16 / 9 / 94 آسمانی شد و با ذکر دعوت حق را لبیک گفت و اسمش را با لقب مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها تا ابد جاودانه کرد. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌🔴دلتنگ پدر شده بود با "بغض و گریه" خوابید ‌ ‌ 🔻به روایت همسر شهید: دلتنگی خانواده شهدا هیچ‌گاه رفع نمی‌شود. چند شب گذشته فاطمه زهرا #دلتنگ پدر شده بود. شب با بغض و گریه خوابید. ‌ ‌ ‌🔻در خواب #پدرش را دیده بود که به او می‌گوید، فاطمه زهرای بابا، من #زنده هستم. تو مرا نمی‌بینی، اما من می‌بینمت. #همیشه همراهت هستم. ❣من هم سخنان پدرش را تایید کردم، اما فاطمه زهرا با #بی_قراری می‌گفت، می‌خواهم بابا من را در آغوش بگیرد. می‌خواهم دستانم را بگیرد.‌ ‌ #شهید_سعید_انصاری‌🌷 #شهید_مدافع_حرم #سالروز_شهادت ‌ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠اینک شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق به روایت همسر(فرشته ملکی) 1⃣3⃣ #قسمت_سی_ویک 💞ﺑﻌﺪ ﻧﺸﺴﺖ روي
﴾﷽﴿ 📚 ✫⇠ به روایت همسر(فرشته ملکی) 2⃣3⃣ 💞ﺻﺒﺢ ﻗﺒﻞ از ﻋﻤﻞ ﺗﻨﻬﺎ بودیم. دستم را ﮔﺮﻓﺖ و ﮔﺬاﺷﺖ به ﺳﯿﻨﻪاش. ﮔﻔﺖ: "ﻗﻠﺒﻢ دوﺳﺖ دارد ﺑﻤﺎﻧﯽ، اﻣﺎ ﻋﻘﻠﻢ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ اﯾﻦ دﺧﺘﺮ از ﭘﺎﻧﺰده ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﻪ ﭘﺎي ﺗﻮ ﺳﻮﺧﺘﻪ. ﺧﺪا زﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎي زﻧﺪﮔﯽ را ﺑﺮاي ﺑﻨﺪه ﻫﺎي ﺧﻮﺑﺶ ﺧﻠﻖ ﮐﺮده. او ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ از آﻧﻬﺎ اﺳﺘﻔﺎده ﮐﻨﺪ. ﺷﺎد ﺑﺎﺷﺪ." ﻟﺐ ﻫﺎش ﻣﯽ ﻟﺮزﯾﺪ. ﮔﻔﺘﻢ: "ﻣﻦ ﮐﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎي ﺷﺎد زﯾﺎد داﺷﺘﻢ. از ﺟﺒﻬﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻫﺎت، زﻧﺪه ﺑﻮدﻧﺖ، ﻧﻔﺲ ﻫﺎت، ﻫﻤﻪ ﺷﺎدي زﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ اﺳﺖ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻤﺖ ﺷﺎدم." گفت: "من ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺑﺮات ﺷﻮﻫﺮي ﻧﮑﺮدم.از اﯾﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺷﻮﻫﺮ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﻢ ﺑﺎﺷﻢ.ﺗﻮ از ﺑﯿﻦ ﻣﯽ روي." ﮔﻔﺘﻢ: "ﺑﮕﺬار دوﺗﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮوﯾﻢ." 💞 ﻫﻤﺎن ﻣﻮﻗﻊ ﺟﻤﺸﯿﺪ و رﺳﻮل آﻣﺪﻧﺪ. ﭘﺮﺳﺘﺎرﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﺮاﻧﮑﺎر آوردﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را ﺑﺒﺮﻧﺪ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻧﮕﺬاﺷﺖ. ﮔﻔﺖ: "ﭘﺎﻫﺎم ﺳﺎﻟﻢ اﺳﺖ.ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻢ راه ﺑﺮوم.ﻫﻨﻮز ﻓﻠﺞ ﻧﺸﺪه ام." ﺟﻠﻮ ي در اﺗﺎق ﻋﻤﻞ، ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺻﻮرت ﺟﻤﺸﯿﺪ و رﺳﻮل را ﺑﻮﺳﯿﺪ.دﺳﺖ ﻣﻦ را دو ﺳﻪ ﺑﺎر ﺑﻮﺳﯿﺪ ﮔﻔﺖ: "اﯾﻦ دﺳﺖ ﻫﺎ ﺧﯿﻠﯽ زﺣﻤﺖ ﮐﺸﯿﺪه اﻧﺪ. ﺑﻌﺪ از اﯾﻦ ﺑﯿﺸﺘﺮ زﺣﻤﺖ ﻣﯽ ﮐﺸﻨﺪ." ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﺮد و ﭘﺮﺳﯿﺪ: «ﺗﺎ آﺧﺮش ﻫﺴﺘﯽ؟» گفتم «هستم» و رفت، حتی برنگشت پشتش را نگاه کند. ...🖊 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠اینک شوڪران ✫⇠ به روایت همسر(فرشته ملکی) 3⃣3⃣ 💞 {«ﻧﮑﻨﺪ ﺑﺮﻧﮕﺮدد؟» ﻟﺒﻪي ﺗﺨﺖ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻧﺸﺴﺖ، ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺗﻢ زده ﻫﺎ. ﺑﺎﯾﺪ ﭼﻪ ﮐﺎر ﮐﻨﺪ؟ ﻓﮑﺮش ﮐﺎر ﻧﻤﯽ ﮐﺮد. ﻫﻤﻪي ﺑﺪﻧﺶ ﮔﻮش ﺷﺪه ﺑﻮد ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ... دﮐﺘﺮ ﺑﺎ ﯾﮏ درﺻﺪ اﻣﯿﺪ ﺑﺮده ﺑﻮدش اﺗﺎق ﻋﻤﻞ. ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد« ﺑﻪ ﺗﻮﺳﻞ ﺧﻮدﺗﺎن ﺑﺮ ﻣ ﯽ ﮔﺮدد.» ﭼﻨﺪ ﺑﺎر وﺿﻮ ﮔﺮﻓﺖ. اﻣﺎ ﺑﺮاي دﻋﺎ ﺧﻮاﻧﺪن ﺗﻤﺮﮐﺰ ﻧﺪاﺷﺖ. ﺣﺎل ﺧﻮدش را ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ. راه ﻣﯽ رﻓﺖ، ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ. ﭼﺎدرش را ﺑﺮﻣﯽ داﺷﺖ، دوﺑﺎره ﺳﺮش ﻣﯽ ﮐﺮد. 💞ﺳﺮ ﻇﻬﺮ ﺻﺪاش زدﻧﺪ. ﭘﺎﻫﺎش را ﻫﻤﺮاه ﺧﻮدش ﮐﺸﯿﺪ ﺗﺎ دم اﺗﺎق رﯾﮑﺎوري. ﺗﻮي اﺗﺎق ﺷﺶ ﺗﺎ ﺗﺨﺖ ﺑﻮد. دو ﺗﺎ از ﻣﺮﯾﺾ ﻫﺎ داد ﻣﯽ زدﻧﺪ.ﯾﮑﯽ اﺳﺘﻔﺮاغ ﻣﯽ ﮐﺮد.ﯾﮑﯽ اﺳﻢ زﻧﯽ را ﺻﺪا ﻣﯽ زد و دو ﻧﻔﺮ دﯾﮕﺮ از درد ﺑﻪ ﺧﻮدﺷﺎن ﻣﯽ ﭘﯿﭽﯿﺪﻧﺪ. ﺗﺨﺖ آﺧﺮ دﺳﺖ ﭼﭗ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﻮد. ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ اش ﺧﯿﺮه ﺷﺪ. ﺑﺎﻻ و ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻧﻤﯽ آﻣﺪ. ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﻪ دﮐﺘﺮش ﻧﮕﺎه ﮐﺮد و ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎﻧﺪ. دﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ: "ﻣﻮﻗﻊ ﺑﯿﻬﻮﺷﯽ روح آدم ﻫﺎ ﺧﻮدش را ﻧﺸﺎن ﻣﯽ دﻫﺪ. روﺣﺶ ﺻﺎف ﺻﺎف اﺳﺖ." ﮔﻮﺷﺶ را ﻧﺰدﯾﮏ ﻟﺐ ﻫﺎي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﺮد ﮐﻪ داﺷﺖ ﺗﮑﺎن ﻣﯽ ﺧﻮرد. داﺷﺖ اذان ﻣﯽ ﮔﻔﺖ. } 💞 ﺗﻤﺎم ﻣﺪت ﺑﯿﻬﻮﺷﯽ ذﮐﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ. ﻗﺴﻤﺘﯽ از ﮐﺒﺪ و روده و ﻣﻌﺪه اش را ﺑﺮداﺷﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ. ﺗﺎ ﭼﻨﺪ روز ﻗﺪﻏﻦ ﺑﻮد ﮐﺴﯽ ﺑﯿﺎد ﻣﻼﻗﺎﺗﺶ . اﻣﺎ زﺧﻤﺶ ﻋﻔﻮﻧﺖ ﮐﺮد. ﺗﺎ دو ﻫﻔﺘﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﭼﯿﺰي ﺑﺨﻮرد. ﯾﻮاش ﯾﻮاش ﻣﺎﯾﻌﺎت ﻣﯽ ﺧﻮرد. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﺪ. از آزﻣﺎﯾﺶ ﻣﻐﺰ اﺳﺘﺨﻮان، ﭘﯿﺶ رﻓﺖ ﺳﺮﻃﺎن را ﻣﯽ ﺳﻨﺠﻨﺪ و ﺑﺮ اﺳﺎس آن ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. 💞دﮐﺘﺮ ...... ﻣﺘﺨﺼﺺ ﺧﻮن اﺳﺖ ﮐﻪ دﮐﺘﺮ .......ﺑﺮا ي ﻣﺪاواي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻣﻌﺮﻓﯿﺶ ﮐﺮد. روز آزﻣﺎﯾﺶ ﻧﻤﯽ داﻧﻢ دردي ﮐﻪ ﻣﻦ کشیدم ﺑﺪﺗﺮ ﺑﻮد ﯾﺎ دردي ﮐﻪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﮐﺸﯿﺪ. دﻟﻢ ﻣﯿﺴﻮزد. ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ اي ﮐﺎش ﯾﮏ ﺑﺎر داد ﻣﯽ زد. ﺻﺪا ي ﻧﺎﻟﻪ اش ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽ ﺷﺪ. دردش را ﺑﯿﺮون ﻣﯽ رﯾﺨﺖ. ﻫﻤﯿﻦ ﺻﺒﻮر ي و ﺳﮑﻮت ﻫﺎ ،ﭘﺮﺳﺘﺎر ﻫﺎ و دﮐﺘﺮ ﻫﺎ را ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺮده ﺑﻮد. ﻫﺮﮐﺎر ي از دﺳﺘﺸﺎن ﺑﺮ ﻣﯽ آﻣﺪ درﯾﻎ ﻧﻤﯽ ﮐﺮدﻧﺪ. ﺗﺎ ﺟﻮاب آزﻣﺎﯾﺶ آﻣﺎده ﺷﻮد، ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را ﻣﺮﺧﺺ ﮐﺮدﻧﺪ ... ...🖊 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5868326301718282392.mp3
15.91M
🎵 #مناجات_باشهدا ✨اموووون از زمونه گرفتار دردم لیاقت نداشتم که دورت بگردم ✨غمی دارم امشب دلم رو سوزونده من اینجا نشستم حرم تنها مونده😭😭 🎵 #سیدرضا #نریمانی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✍شهدا..... .... زمان بعد از شما..... عده ای کردند...و از با شما بودن پشیمان شده اند.... وشما برای عده ای شده اید.... عده ای فراموش کردند که این همه خون برای چه ریخته شد....⁉️ و عده ای دیگر در فراقتان می سوزند...😭😭 شهدا..... شهدا..... شهدا...... چه آینده ی دشواری در انتظار هاست....😔 و فقط می توان گفت: که مدام شرمنده_ایم....😭😭 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمان❣ #مهدی_جانم ♥️ ای ابر خوش باران بیا وی مستی یاران بیا وی شاه طراران بیا مستان سلامت می‌ڪنند اللّٰھـم عجل لولیڪ الفرجْـــ🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
دستی تکان بده👋 به #عشق سلامی دوباره کن لبخند بزن 😍 #صبح آغاز ماجراست ... #شهید_روح_الله_صحرایی #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh