✍ #خاطرات
🍃در ایام #زلزله_رودبار که محمودرضا کودکى٩ ساله بود، پس از وقوع زلزله که سازمان هاى امدادى شروع به جمع آورى کمک هاى مردمى کردند به خانه آمد و گفت: مادر میخواهم به زلزله زدگان کمک کنم.
☘گفتم پسرم آفرین کار خوبى میکنى بگذار شب پدرت بیاید خانه از او #پول میگیریم، میبرى تحویل میدى.
محمودرضا گفت نه مادر الان وضعیت آنها خیلى #اضطرارى است و تاشب دیر میشود من میخواهم از #وسایل_خانه چیزى بدهم.
🌿وقتى شب پدرش به خانه آمد جریان را گفتم که هزینه اى را کمک کند اما محمودرضا پول را نگرفت و گفت من ظهر کمک کردم خودم.
🍀بعد از چند سال متوجه شدیم #پتوى نو اما قدیمى که در خانه داشتیم را برداشته وبه محل جمع آورى تحویل داده است.
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#همسفرانه 💗|•
💖لحظهای که
سر سفره #عقد نشسته بودم
این باور قلبی را داشتم که حسین
روزی به #شهادت میرسد ولی،
به خودم میگفتم هرچه خدا
بخواهد همان خواهد شد. 😇
با آنکه خیلیها برگشتند
به من گفتند چهره داماد
چقدر به #شهدا میخورد. 👌
💖ما زندگیمان را ساده شروع کردیم.
هر دو #عقیده داشتیم
هرچه مهریه کمتر باشد
ثواب آن بیشتر است
و با اشتیاق، هر دو
دوست داشتیم
به نیت 14 معصوم 14 سکه باشد.
#شهید_حسین_هریری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🍃🌹🍃🌹
❣هر وقت #حاجی از منطقه به منزل می آمد، بعد از اینکه با من احوال پرسی میکرد، با همان لباس خاکی بسیجی #نماز_میخوند
❣یک روز به قصد شوخی گفتم: تو مگه چقد پیش مایی که به محض اومدنت، نماز میخونی ؟!
نگاهم کرد و یه لبخند زد و گفت:
هر بار که تورو میبینم احساس میکنم باید دو رکعت #نماز_شکر بخونم
راوی:همسرشهید
#شهید_محمدابرهیم_همت🌹
#ایام_ولادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#روزی_حلال✨
#حلال_زادگی_اتفاقی_نیست
💢شانزده هزار تومان💰 برای پول #شهریه باید به حساب دانشگاهش می ریختم، از واحدهای مقطع #لیسانسش فقط سه واحد مانده بود، این سه واحد را قبلاً برداشته بود 💥ولی به خاطر #مأموریت نتوانسته بود بخواند
💢بعضی از دوستانش👥 گفته بودند: چون مأموریت بودی و نرسیدی بخونی بهت #تقلب میرسونیم. ولی #حمید قبول نکرده بود⛔️
💢اعتقاد داشت چون این مدرک📜 میتواند روی #حقوقش اثر بگذارد باید همه درسهایش📚 را با تلاش خودش قبول شود تا حقوقش شبهه ناک نباشد❌
💢قرار شد هزینه شهریه را واریز کنم📩 تا وقتی حمید برگشت بتواند امتحان بدهد و #درسش را تمام کند.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی ❤️
منبع: کتاب "یادت باشد"
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷بعد از اینکه بچهها #یکساله شدند یعنی خرداد ۹۴📆 تا اردیبهشت ۹۵ تقریبا #دائم ماموریتهای مختلف میرفت.
🌷حسین آقا به #حضرت_زهرا(س) ارادت عجیبی داشت؛ میگفت اسم #پسرمان را هر چه میخواهی انتخاب کن اما اسم دخترمان ⚡️حتما باید « #فاطمه» یا «زهرا» باشد.
🌷اسم #نازنین_زهرایم را حسین آقا انتخاب کرد و من هم به دلیل ارادتم به امام زمان(عج) نام #امیرمهدی را برای پسرمان انتخاب کردم😍
🌷بچه های من #غروب_مبعث به دنیا آمدند به شوق تولد بچه ها🎊 ده روز را #مرخصی گرفت و کنار ما👥 بود و #شبها تا صبح بیدار بود و مواظب من و وبچه ها بود.
🌷مثل #پروانه دور ما می گشت و خیلی خوشحال بود😃 وقتی صبح ما بیدار می شدیم ایشان می خوابید. مقید بود که شبها #زیارت_عاشورا بخواند و بخوابد. اگر نمیتوانست #حتماً یک صفحه قرآن📖 را میخواند.
#شهید_حسین_مشتاقی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📚 #رمان
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس 🌸❣
3⃣6⃣ #قسمت_شصت_وسوم
عاطفه- دیگه بدتر، خواسته با یه تیر دو نشون
بزنه، هم تو رو بدست بیاره هم خدارو😉😌
چشمکی ام چاشنی حرفاش کرد
من - عاطفه جان ول کن این بحث رو، اصلا قضیه اینطور نیست، اون اصلا وقتی از خارج برگشت تازه منو دید، اصلا ول کن
عباس رو😅🙈
باز یاد 🌷عباس 🌷افتاده بودم،
یاد تمام دلتنگیام،
یاد تمام نبودناش،
یاد تمام سهمم که از عباس فقط نداشتنش بود …
نگاهمو به پایین دوختم، درد داشت …😣😔
نداشتن عباس خیلی درد داشت …
عاطفه انگار نگرانی رو تو صورتم دید که دستشو رو دستم گذاشت و گفت:
_انقدر بی تابی نکن براش معصومه😒
نگاهمو بهش دوختم،
عاطفه تنها کسی بود که منو میفهمید،
- سعی کن قوی باشی، این راهی که خودمون خواستیم پس باید #تا_ته_تهش باشیم😊✌️
با بغض گفتم:
_تهش چیه؟! 😢
با صدای لرزون خودم جواب خودمو دادم:
_ #شهادت 😥😢
عاطفه - شهادت یکیشه، ممکنه جانباز بشن، قطع عضو، یا شایدم جاویدالاثر …😊
دلم درد گرفت، جاویدالاثر، یعنی … 😣
یعنی از داشتن پیکرش هم محروم میشدم،
مثل رفیقش حسین که رفت و برنگشت،
وای که چقدر وحشتناک بود،
چقدر دردناک …
قطره ی اشکی خودشو از گوشه ی چشمم روی گونه ام سُر داد😢
دستمو کمی فشار داد و گفت:
_معصومه نباید انقدر زود خودتو ببازی،
به حضرت زینب #اقتدا کن، خودتو برای هر خبری باید #آماده کنی،😒 #صبور باش، تو #رسالتت این نیست که ضعف نشون بدی
#ادامه_دارد...
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
4⃣6⃣ #قسمت_شصت_وچهارم
اشکمو با پشت دست پاک کردم وگفتم:
_سخته عاطفه، به خدا #خیلی_سخته، همش میترسم…😞😣 میترسم نتونم دیگه #ببینمش … حتی #تصور ندیدنش هم سخته …
بخدا ما خیلی کم کنار هم بودیم .. ما چرا حق زندگی آروم نداریم .. عاطفه سخته، سخته…
چشمای عاطفه هم کمی پر شده بود از بغض،😢 اما تمام سعی اش رو میکرد آروم باشه
- آره منم میدونم چه سخته، ولی باور کن
#به_همه_ی_سختیاش_می_ارزه،
کمی مکث کرد و آروم صدام زد:
_معصومه!😥
با چشمای خیسم به چشمای صبور عاطفه نگاه کردم که گفت:
_تو این مسیر که پر از سختیه، فقط دنبال #خدا باش!👌
💭دنبال خدا!!
مگه گمش کردم؟؟
خدا کجاست؟؟
کجا ایستاده و منو تماشا میکنه، داره #امتحانم میکنه،😣
میخواد ببینه این معصومه پر مُدعا واقعا #توان_صبر تو این راه رو داره ..
خدایا! کجایی؟!😢🙏
کجایی یا ارحم الراحمین …
کجایی یا غیاث المستغیثین …
به فریادِ دلِ بی تابم برس خدا …
خدایا شاید تمام بی قراریام
برای اینه که تو رو گم کردم
#ادامه_دارد...
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_13714624.mp3
8.67M
🎧🎧
🎵دلم گرفته ای رفیق...
🎤🎤 گرشا #رضائی
تقدیم به همه عزیزانی که #رفیق_شهید دارن💐💐
#بسیار_زیبا👌👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
امشــــب بر شانہ های دلم
ݣوله باری سنگینی میݣـــند
کوله باری پر از #دلتنگــــے😔
دلم مۍ شکند زیر بار
این همه دلتنگــۍ😞
با پــرهاے #شکستہ😰 باز سوی
آسمــانها مۍرود👌
میرود سوی ناشـــناختنیها😥
شــاید این بار در آن اوج
به معبـــودش رسد
دلتنڴـــتم رفیـــــق😔
#شہید_عباس_دانشگر
#شبتون_شهدایۍ🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
#مهدی_جان❤️
مثل #باران بهارے
ڪه نمی گوید ڪِی!
بی خبر در بزن و
#سرزده از راه برس
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــ🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
بهار ... هـوا را تازه میکند
و تــو #جانــم را ...
برای من،
تو از هر بهاری ...
#بهارتری ای شهید ...
#شهید_سیدرضا_طاهر
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
rabete rahmat.ali.mp3
4.34M
📲 #منبر_مجازی
🎙واعظ: استاد_عالی
🔖 رابطه محبت خدا و بندگان 🔖
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
fadaeian-fatemiye9402 (9).mp3
4.79M
#مداحی بسیار زیبا
🌾دائم تو مسیر مزار شهدا موندم...
🌾رفتن رفقا، دونه دونه و جاموندم...
شهدا دلم تنگه😭😭😭
🎤سید رضا نریمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✍به نقل از مادر شهید:
❣مسعود من خیلی زرنگ و #خیرخواه بود. از کودکی اش همیشه #لبخند زیبایی بر روی لبانش خودنمایی می کرد.
❣عاشق #رهبری بود و سخنان ایشان را خیلی دوست داشت و مدام پیگیر بود و همیشه در همه کارها گوش به زنگ حرف آقا بود. به همه هم تأکید می کرد که در مسائل مختلف فقط از حرف آقا پیروی کنید. و تا پای جان #مدافع_ولایت بود.
❣مسعود بسیار بخشنده و #ایثارگر بود، حتی از جان خود برای دیگران میگذشت. اگر کسی از وی چیزی را طلب میکرد، دریغ نمیکرد؛ آن را هدیه میداد؛ حتی اگر خودش به آن احتیاج داشت. به همه کمک میکرد، اما هیچگاه از هیچ انسانی کمک نمیخواست تا برای کسی #زحمتی ایجاد نکند.
#شهید_مسعود_عسگری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#عاشقانه_شهدا💖
💚هم #خوش_تیپ و زیبا بود،
هم #درس_خوان... اینجور افراد توی کلاس هم، زودتر شناخته می شوند.
💚نفهمیدنِ درس، کمک برای نوشتن #مقاله یا #پایان_نامه و یا گرفتن جزوه های درسی، بهانه هایی بود که #دخترها برای هم کلام شدن با او انتخاب می کردند.
💚پاپیچش می شدند، ولی محلشان نمی گذاشت؛ سرش به کار خودش بود. وقتی هم علنی به او پیشنهاد #ازدواج می دادند، می گفت:
دختری که راه بیفته دنبال #شوهر، برای خودش بگرده که به درد زندگی نمی خوره! نمی شه باهاش #زندگی کرد...
✍به_روایت_همسر_شهید
دکتر
#شهید_محمدعلی_رهنمون🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
آقا محسن
چ زیبا گفتی که جوری زندگی کنیم که #خدا عاشقمون بشه اگه خدا عاشقمون بشه خوب ما رو خریداری میکنه...
شما خوب زندگی کردی و خدا بهت نمره #قبولی رو داد
شجاعانه رفتی مقابل دشمن جنگیدی و خودتو فدای خدا کردی
دعا کن ما هم تو سال جدید خوب #بندگی کنیم که خدا عاشقمون بشه...
#شهید_محسن_حججی و نازدانه اش
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
2⃣4⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#برشی_از_کتاب_سربلند🚩
🌷عملیات سختی را پشت سر گذاشتیم. محسن و گروهشان آن شب #کولاک کردند. اکثر شلیک هایشان به هدف خورد. حاج قاسم برای آن شب تعبیر ((لیلة الفتوح)) را به کار برد.
🌷وقتی از خط برگشتیم بچه های نیشابور روی دست گرفتندمان. میان این خوشحالی و بالاپریدن ها محسن گوشه ای ایستاده بود و #تسبیح می چرخاند. صدایش زدم:(( مرد حسابی! همه با دمشون گردو می شکنن تو چرا #هیچ_حسی نداری؟!))
🌷بی تفاوت گفت:(( من کاری نکردم که بخوام ذوق کنم! همه ی این ها #کار_خدا بود؛ من دارم #شکرش رو به جا میارم که ما رو قابل دونست به دست ما انجام بشه.))
🌷روز بعد از طرف سردار عراقی مقداری #لیر به ما هدیه دادند. محسن قبول نمی کرد. می گفت من به خاطر #پول نیامده ام اینجا. گفتم: اولا این هدیهست؛ ثانیا مگه چقدره؟
🌷پیشنهاد دادم مقداری اش را بیندازد داخل #ضریح حضرت زینب(س) و با بقیه اش هم برای همسرش #سوغات بخرد. به خیال خام خودم رامش کردم. هنگام برگشت بعد از زیارت حرم حضرت زینب(س) از بازار زیاد خرید نکرد.
🌷پرسیدم:مگه #قرار نشد با اون هدیه سوغات بخری؟!
-رفت همون جایی که باید می رفت!
همه رو انداخته بود تو ضریح
لینک خرید کتاب سربلند:
https://forush.co/76/335692/
#شهید_محسن_حججی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#کرامت_شهید🌹
🔹من از #همسایه های این شهید بزرگوار بودم. یک مشکلی داشتم نیت کردم برای شهید و #صلوات فرستادم الحمدالله مشکلم حل شد.
🔸همان شب #خواب دیدم شهید در کنار #حضرت_آقا و امام خمینی نشسته اند و میگویند به خانواده ام بگویید من حالم #عالیست
🔹وقتی این ماجرا را برای مادر بزرگوار شهید تعریف کردم...ایشان #منقلب شدند و بیان کردند #همان_شب همسر شهید #مهمان حضرت آقا بوده اند و شام هم در بیت حضور داشته اند....و حتما پسرم در کنار همسرش بوده است.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
💠رسول خدا (ص) میفرمایند:
⚜هر که در راه حاجت #برادر مۇمنش، ساعتی از شب یا روز🌔 گام بردارد
خواه آن حاجت را برآورد یا نه، برای او از #اعتکاف دو ماه بهتر است.
📚منبع/ بحارالانوار
🔹شخصی در خیابان زیبا🏞 زندگی می کرد که #معتاد بود. به خاطر اعتیاد، خانواده اش را خیلی اذیت می کرد😣 #ابراهیم برای اینکه او ترک کند خیلی تلاش کرد، اما به هر حال موفق نشد❌
🔸بعد با او صحبت کرد و گفت: چرا #خانواده ات را اذیت می کنی⁉️ او گفت: دست خودم نیست😔 من هفته ای فلان قدر پول💶 برای #مواد احتیاج دارم. اگر داشته باشم کاری به آن ها ندارم.
🔹ابراهیم #یکسال پول مواد این شخص را داد💥به شرطی که این مرد خانواده اش را اذیت نکند⛔️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌿 #شهید_ابراهیم_هادی
💢آدم هرکاری از دستش برمیاد باید برای #بندگان خدا انجام بدهد👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh