1_3438779.mp3
4.04M
🔻ختم چله کلیمیه
💐قرائت زیارت آل یاسین بہ نیابت از شهدا
👈جهت تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان(عج)
🌱 سَلامٌ عَلےٰ آلِ یٰاسینْ ...
🌹 #روز_بیست_ونهم
🌹 #التماس_دعا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#فرازی_از_وصیت 3⃣1⃣ 💢قسمتی از وصیت نامه #شهید_حسن_غفاری ⚜آری! این است وعده الهی، #بازگشت همه به س
#فرازی_از_وصیت 4⃣1⃣
💢قسمتی از وصیت نامه
#شهید_مرتضی_عبداللهی
⚜دوست دارم اگر #شهید شدم؛ پیکری نداشته باشم ❌
⚜از ادب دور است که در پیشگاه #سیدالشهدا با تنی سالم و کفن پوش محشور شوم😔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 🔻 #استاد_پناهیان * #لذت_آغوش_خدا.... * 42 💕◈•══•💞•══•◈🌷 #مدیریت_رنج_ها 41 🌺 «این دستور
❣﷽❣
🔻 #استاد_پناهیان
* #لذت_آغوش_خدا.... * 43
💕◈•══•💞•══•◈🌷
#مدیریت_رنج_ها 42
"علامتِ عاشقی"
🌺 یک عبد و بندۀ خدا، از دستور شنیدن و سختی کشیدن در راه اطاعت از دستورات خدا لذّت میبره.😊
- یه سؤال؟
ما همش فکر میکنیم که علاقه نداریم که سختی بکشیم.
🔹 همچین احساسی رو نداریم. چیکار کنیم؟😔
* چرا عزیزم، این احساس توی وجودت هست.
برای اینکه این احساس رو به خوبی درک کنید یه مثالی رو تقدیم میکنیم:
🌺 فرض کنید امام زمان (ارواحنا فداه) ظهور کردن و همۀ فرمانده هاشون رو توی یه خیمه ای جمع کردن؛
و فرض کنید که شمام توی خیمۀ حضرت هستید.😌
💖 امام (ع) به تک تک فرمانده هاشون دستوراتی رو میدن و اونا میرن تا دستورات حضرت رو انجام بدن.
فقط شما میمونی و امام....💞
🔸 هر چی نگاه میکنی که آقا یه دستوری هم به شما بدن، اما دستور نمیدن.
🔶بعد به آقا میگی: آقا جان به منم یه دستوری بدید خواهش میکنم...
💢 اونوقت اگه امام بفرماید: نه عزیز دلم شما راحت باش... نمیخواد سختی بکشی...
شما با خودت میگی یعنی من انقدر بد بودم که آقا منو لایق ندونست که بهم دستور بده؟!😔
آقا من بدون دستور شما میمیرم...😭
با نگاه های ملتمسانه از آقا میخوای که بهت دستور بده...
🔹اصلا دِق میکنی اگه مولا بهت دستور نده...
درسته؟
- بله همینطوره.
🔶 صبر کن ببینم؛ چی شد؟
شما که ظاهراً از دستور شنیدن خوشت نمی اومد؟!
چی شد پس؟😌
نه دیگه اینجا فرق میکنه....
«اینجا پای عشقِ به مولا در میون هست...»
💓💖🌷💗
اتفاقاً از امام درخواست میکنی که سخت ترین دستوراتش رو به شما بده. درسته؟😊
- بله حتما!✅
🔶 کسی که عاشق خداوند متعال هم باشه، دوست داره در راه خدا سختی بکشه.
چون «علاقۀ به سختی کشیدن، علامتِ عاشقی هست»...
#عاشق_واقعی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مهندسی فکر_7.mp3
9.13M
#مهندسی_فکر 7
🔸ابدیّتی که پیشِ روی ماست ؛
محال است، به سعادت و آرامش، ختم شود ؛
مگر اینکه، ابزارش را همینجا کسب کرده باشی!
🔹اولین و مهم ترین قدم، در تحصیلِ ابزار سعادت ابدی ؛
#تفکر صحیح و سالم است!
🌐 افکار تو، کجا دور میزند؟
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥 #کلیپ/عکس 💢زمین همچون قفس می ماند برای کسانی که اهل آسمانند 🕊 #شهید_جهاد_مغنیه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNaza
شهید به قلبت❤️ نگاه می کند...
اگر جايی برايش گذاشته باشی
می آيد، #می ماند، لانه می کند😍
تا #شهیدت_کند...🕊
🔸یار را #عاشق شوی
🔹آخر شهیدت می کند🌷
#آرزوی_شهادت
#شهید_جهاد_مغنیه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #کتاب_عارفانه 💖(فوق العاده زیبا) #خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری #قسمت_پنجاه_وهشتم 8⃣5⃣ « دوران جها
❣﷽❣
#کتاب_عارفانه 💖(فوق العاده زیبا)
#خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری
#قسمت_پنجاه_ونهم 9⃣5⃣
"خبرشهادت"
✅ راوی:مادر شهید
سه ماه بود که احمد به جبهه رفته بود.
به جز یکی دوتا نامه✉️،
دیگر از او خبر نداشتیم.نگران احمد بودم...
به بچه ها گفتم :
خبری از احمد ندارید❓من خیلی نگرانم.
یک روز دیدم رادیو مارش
عملیات پخش می کند.
نگرانی من بیشترشد.ضربان قلب من شدیدتر شده بود...
مردم از خبر شروع عملیات خوشحال بودند اما واقعا هیچ کس نمی تواند حال و هوای مادری که از فرزندش بی خبر است را درک کند.
همه می دانستند احمـد بهترین و کم آزارترین فرزند من بود.
خیلی اورا دوست داشتم...
حالا این بی خبری
خیلی من را نگران کرده بود.
مرتب دعا می خواندم و به یاد احمد بودم.
تا اینکه یک شب درعالم خواب دیدم
کبوتری سفید🕊 روی شانه ی من نشست.
بعد کبوتر دیگری🕊 درکنار او قرار گرفت و هردو به سوی آسمان پرکشیدند...
حیرت زده از خواب پریدم،نکند که این دومین پرنده؛
نشان از دومین شهید خانواده ی ماست⁉️❗️
اما نه ان شاءالله احمد سالم برمیگردد...
دوباره خوابیدم.این بار چیز،عجیب تری دیدم.
این بار مطمئـن شدم که دیگر پسرم را نخواهم دید...در عالم رویا مشاهده کردم که
#ملائکـه_ی_خدا به زمین آمده بودند‼️
هودج یا اتاقکی زیبا که در روزگار قدیم توسط پادشاهان از آن استفاده می شد در میان دستان ملائکـه است.
آن ها نزدیک ما آمدند و پسرم احمد علی را در آن سوار کردند.
بعد هم همه ملائک به همراه احمد به آسمان ها رفتند...
روز بعد چندنفر از همسایه ها به خانه ی ما آمدند و سراغ حسیـن آقا را می گرفتند‼️
گویا شنیده بودند که شهیــد محلاتی شهیــد شده و فکر می کردند حسین آقا همراه ایشان بوده...
من می گفتم حسیـن آقا در خانه است من ناراحت احمد علی هستم...
آن روز مادر شهـید جمال محمدشاهی را دیدم.
این مادر گرامـی را از سال ها قبل درهمـین محله می شناختم.
ایشان سراغ احمد علی را گرفت.گفتم :
بی خبرم..
نمی دانم کجاست.
سیـده خانم مادر شهیدجمال،هم رویای عجیبی دیده بود که بعدها برایم تعریف کرد.
ایشان گفت:
در عالم خواب به نماز جمعه ی تهران رفته بودیم .
آن قدر جمعیت آمده بود که سابقه نداشت...
بعد اعلام کردند که #امام_زمان(عج)🌹
تشریف آوردند و می خواهند به پیکر یکی از شهدا نماز بخوانند‼️
من به سختی جلو رفتم .
وقتی خواستند #نام_شهـید را بگویند خوب دقت کردم .
از بلند گو اعلام کردند:
" #شهیـد_احمد_علـی_نیـری"
خلاصه همان روز بود که دیدم رفت و آمد در اطراف خانه ی ما زیاد شده.
پسرم مرتب می آمد و می رفت...
ظهر بود که از اخبار شنیدیم هواپیمای حامل شهیـد محلاتی مورد هدف قرار گرفته و ایشان به شهادت رسیدند.
و بعد هم آمدند منزل ما و خبر شهادت
"احمد علی" را اعلام کردند.
مراسم تشیع و تدفین و ختم احمد با حضور حضرت آیت الله حق شناس و عباراتی که ایشان در وصف پسرم فرموندند خیلی عجیب بود...
بعد از اینکه حضرت آقا این حرف ها را زدند دوستان احمد هم آمدند و کراماتی که از او دیده بودند نقل کردند...
عجیب اینکـه پسر من در خانه که بود یک زندگی #بسیار_عادی داشت.
اما هیـچ گاه از او #مکروه ندیدم؛چه رسد به #گناه🚫...
احمد رفت،اما می دانستم که اهل این دنیا نبود او در این جهـان ماندنی نبود.
او هر لحظه آماده ی رفتن بود.خدا هم او را در جوانی به نزد خود برد...
بعد از احمد تمام آنچه از او مانده بود را جمع کردیم .
چندین جلد کتاب📚 بود که همه را به حوزه ی قم تحویل دادیم...
یکی از علما می گفت:
این کتاب ها برای چه کسی بوده ❓
این ها حتی برای طلبه ها سنگین است!
#ادامه_دارد...
📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی
تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_5051009693330178061.mp3
9.34M
🍂شهیدارو کجا ما می شناسیم 😔
🍂شهیدارو #شهیدا می شناسن 💔
🎧 حاج مهدی #سلحشور
#فوق_زیبا👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5987819962704593648.mp3
2.85M
🎧 فایل صوتی
🎙واعظ: حاج آقا #دانشمند
🔖 نون و چوب🔖
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#کلام_شهید درمڪتب ما #شهادت مرگی نیست ڪه دشمن برما تحمیل ڪند، شهادت مرگ #دلخواهی است ڪه مبارز مجا
🔹چند ماهی از رفتن #علی گذشت که درد بر بانو مستولی شد و گویا نوید آمدن #فاطمه را می داد😍 آمبولانس🚑 برای رساندن او به بیمارستان آمد. پدر و #مادرعلی و بانو راهی بیمارستان شدند.
🔸پدر در همه طول مسیر #حضور علی را حس می کرد و گویا او سوار بر لندکروزی🚗 که همیشه با آن می آمد، حالا هم آمده است تا #بانویش تنهایی را حس نکند❌ او جلو می رود و راه را باز می کند و آمبولانس به دنبالش.
🔹پدر می گوید شاید اگر در آن لحظات از #بانو سوال می کردم که آیا تو هم او را حس می کنی: بگوید آری☺️ من علی را دیدم که #لبخند می زند و برایم دعا می کند♥️
#شهید_علیرضا_موحددانش
#سالروز_شهادت 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
@shahed_sticker۳۲۳.attheme
97K
• #شهید_علیرضا_موحددانش
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍
ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
🍃🌸🍃🌸🍃
💢توی اوج درگیری با تکفیری ها در #خان_طومان بودیم. تلفات زیادی از دشمن گرفته بودیم دشمن هم تلفاتی هرچند کم و به تعداد انگشتان یک دست از ما گرفتند.
💢نیروهای فاطمیون روحیه شان را از دست داده بودند و نیاز به #تجدید_روحیه داشتند.
💢در آن وضعیتِ درگیری ها و تیراندازی هیچکس فکرش را نمی کرد که ناگهان سیدرضا فریاد بزند:(( آقا! مسئول چای اینجا کیه؟ یکی بره یه کتری آب بار بذاره میخوایم #چای دم کنیم.))
همه #خندیدند.
💢همیشه از این شوخطبعی های بهموقع، بهجا و سنجیده داشت...
📚طاهر خان طومان
#شهید_سیدرضا_طاهر🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
صفحہ ۳۵ استاد پرهیزگار .MP3
977.4K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه بقره✨
#قرائت_صفحه_سی_وپنجم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
9⃣4⃣1⃣ به یاد #شهید_محمد_تاجبخش 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
0⃣5⃣1⃣ به یاد
#شهید_مهدی_عزیزی 🕊❤️🕊
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
0⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_مهدی_عزیزی 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
5⃣7⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰مهدی عزیزی کوچک #سربازی بود که در کوچه پس کوچه های🏘 تو در توی شهر قد کشید و با سرو قامتی به پایان خط دنیاییـ🌍 خود رسید.
🔰از او چند چیز بیشتر به #یادگار نمانده، یک لباس رزم👕 با درجه سروانی و دو جلد #قرآن و نگاه مادری که هر روز قامتش را در چارچوب خانه🏡 می جوید.
🔰مادرش می گوید: از کودکی مهدی خاص بود👌 حتی اولین کلامی که وی آموخت و بر زبان آورد " #شهیدم_من " بود چرا که وی در دوران جنگ به دنیا آمد و هم در خانواده و هم در تلویزیون📺 بحث #شهادت بسیار به گوشش رسید.
🔰پدر مهدی #ارتشی بود و در زمان جنگ در جزیره خارک به انجام ماموریت می پرداخت. مادر شهید🌷 میگوید در آن زمان مهدی #3سال بیشتر نداشت که من به فرزندانم می گفتم دعاکنید پدرتان و دیگر رزمندگان👥 سالم برگردند که با همان سن کم مهدی می گفت " من می خوام بزرگ بشم و #جبهه کار بشم"
🔰وقتی پدر خانه نبود🚷 مهدی احساس #بزرگی می کرد و سعی داشت هوای خواهر و برادرش را داشته باشد. مادر شهید در روحیه #جهادی چیزی از فرزندش کم ندارد👌 در صحبت هایش به راحتی می توان استقامت را لمس کرد و به چشمانش👀 خیره شد که از راه رفته پشیمان نیست❌
🔰با اینکه فرزندش #افلاکی شده اما هنوز خم به ابرو نیاورده و دفتر خاطرات ذهنش💬 با ذوق نام #مهدی ورق می خورد😍
#شهید_مهدی_عزیزی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰خوابی که خبر از شهادت مهدی را داد
🔸دو روز مانده به #شهادت مهدی مادر بزرگش خوابی می بیند. وی در این خواب می بیند که از یک #زیرزمین تاریک و غبار آلود🌫 آقایی نورانی💫 بیرون آمد. از آن اقا پرسید که اینجا کجاست⁉️ وی پاسخ داد " آمده ام سرباز خسته #دمشقم را ببرم "
🔹این خواب دو روز بعد با #خبرشهادت مهدی تعبیر شد و با صحنه هایی که خانواده شهید در معراج شهدا🌷 دیدند مطابقت پیدا کرد.
🔻مادر شهید می گوید: صد در صد از #راهی که انتخاب کردم راضی هستم👌 و این باعث #افتخار من است. اگر برای مهدی غیر از این پیش می آمد من باید شـ⚡️ـک می کردم. #شهادت لیاقتش بود.
🔸مهدی حالت خاصی داشت. هیچ وقت نمی توانستم وی را با #دل_سیر نگاه کنم. برای همین هر وقت می آمد جلوی پایم می نشست سریع بلند می شدم👤 یا می آمد جلویم می ایستاد سرم را پایین می انداختم گویی قلبم💓 کَنده می شد. این حالت را از کودکی نسبت به #مهدی داشتم. هر وقت در نماز می نشست ساعت ها دست به دعا بود وگردنش کج. من میگفتم خدا من که نمی دانم این چه می خواهد😔 هر چه می خواهد #حاجت_روایش کن.
#شهید_مهدی_عزیزی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh