صفحہ ۱۳۵ استاد پرهیزگار .MP3
1.02M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه انعام✨
#قرائت_صفحه_صدوسی_وپنجم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✍ #شهید_نوشت
حـجابت ارزشش
با خون #من برابری میکند👌
مواظبش باش خواهرم
خواهرم #سرم رفت
که روسریت نرود❌
جان شمـا و جان #حجاب_زهرایی♥️
دعای خیر #مادر پشتوانه ی زندگیات خواهرم🙏
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
www.Aviny.com www.Aviny.com.mp3
4.38M
کوتاه و شنیدنی در خصوص #حجاب
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ به وقت شهادت❤️ ❣✨عصر با عجله برای رسیدن سروقت به شیفت، وارد دفتر خادمین حرم که شدم اسماعیل گفت: م
#فرازی_از_وصیت_نامه📜
💢فرزندانم . .
محبین حضرات معصومین💞
✓علی آقا، ✓خانم فاطمه و ✓آقا محمد.
🍁خوشحالم که به دِین خود عمل کردم شاید #نواقصی هم داشته ام اما سعی کردم که فقط #رزق_حـلال کـریـمه اهـل بـیت (علیهاالسلام) رابه خانه برسفره مهیا کنم👌 و از حضرات معصومین خواستارم که نسل و ذریه ام، ولایت مدار و ادامه دهنده ی #راه این حقیر باشند.
🍁مطمئنم #پسرانم متدین، ولایتی و مفید برای نشر احکام دین✅ و دخترم باعفت و #حجاب خود با چادر🌸دل حضرت زهرا(س) را شاد می کند.
🍁بدان که برای این #چادر کـه هدیه حضرت زهرا(سلام الله علیها) است، خون دلها خورده شده و #خون های بسیاری برای حفظ آن بر زمین ریخته❣ است.
#خادم_حرم_حضرت_معصومه
#مدافع_حرم_حضرت_زینب
#شهید_مهدی_ایمانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#توجه 📣📣
#گلچین_مطالب_کانال 4⃣
🌸دعوتید به مطالعه سه #خاطره_جذاب از شهدا
بزن روش ببین چی میاد😃👇
1⃣🌷شهیدی که قرض های تفحص کننده اش رو با دست خودش پرداخت کرد👇👇
✅ بخش اول
✅ بخش دوم
✅ بخش سوم
👈 شهید سیدمرتضی دادگر🌷
2⃣🌷شهیدی که پدر و مادرش را از حادثه منا در سال 94 نجات داد
👈 شهید عباس فخارنیا
3⃣🌷رویایی صادقه از حضور شهید بروجردی و شهید ابراهیم هادی در فتنه سال ۷۸ و جمع شدن فتنه به دست شهدا 👌👌
🔺بخونید و شادی روح شهدا
صلواتی نثار کنید🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #لذت_آغوش_خدا 146 #ولایت 5 #استاد_پناهیان 🔻 امتحان ولایت فقیه 🔷 در مورد هوای نفس صحبت کردیم و
❣﷽❣
#لذت_آغوش_خدا 147
#ولایت 6
#استاد_پناهیان 🔻
وسیلۀ ابلاغ
🔷 ایمان و تقوا به تنهایی کافی نیستند؛ چون هنوز «مَن» باقی مونده.
⭕️ اینکه یه نفر صرفاً اهل نماز و روزه باشه زیاد معلوم نمیشه که چقدر تونسته «منِ» خودش رو از بین ببره...
✅ برای اینکه معلوم بشه که انسان چقدر از نفس خودش گذشته،
👈 «خداوند متعال دستورات خودش رو از طریق خلیفه الله #ابلاغ میکنه».
🚫 یه اتفاق تلخ این بین می افته ؛ ↘️
و اونم اینه که اگه کسی "ظاهراً اهل دین و خداپرستی" باشه
اما در واقع اهل #هواپرستی باشه🔞👿
در زمان مواجه شدن با دستورات #ولی_خدا، ازش #تنفر پیدا میکنه.......
🌺 بعد از واقعه ی غدیر خم، بعد از اینکه پیامبر صلوات الله علیه، امیرالمومنین علیه السلام رو به عنوانِ خلیفه و جانشینِ خودش معرفی کرد
🎴 یه نفر صدا زد و گفت :
یا رسول الله اگه دستور خدا اینه که من از علی #تبعیت کنم
بگو تا خدا همین الان بلایی بفرسته و منو نابود کنه!🚫😒
⚫️ همون لحظه سنگی از آسمان خورد تو سرش و به درک واصل شد....🔥🔥
📚 تفسیر فرات کوفی/ ص ۵۰۴
🌹❤️ حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از این ماجرا به امیرالمومنین علیه السلام عرض کردن :
✨{ یا ابالحسن! فکر نکن دشمن تو فقط همین کسی بود که آمد و ابرازِ تنفر کرد ؛
بلکه دشمنانِ دیگری هم هستند که این کینه و نفرت را نسبت به تو در دل شان دارند اما فعلاً چیزی نمیگویند.....}✨
#ادامه_دارد...
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_57251600.mp3
5.2M
⏯پادكست
🎧با موضوع #سبک_زندگی_منتظران
4⃣
🎤استاد #ملایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
هادی اگر #تویی که کسی گم نمیشود کسی درگیر #گناه و خسران نمیشود❌ اسمت را بر دلمـ♥️ هک کرده ام جانا ا
🔸اگه يه روز نمی ديدمش دلم براش تنگ ميشد💔 واقعا ناراحت ميشدم، به خاطر او ميرفتيم #مسجد، يكبار هم ناهار ما رو دعوت كرد و كلي با هم صحبت كرديم🙂 او با روش محبت و #دوستی ما رو به سمت نماز و مسجد كشاند
🔹اواخر مجروحيت #ابراهيم بود و ميخواست برگرده جبهه، يه شب🌙 توی كوچه نشسته بوديم، براي من از بچه های سيزده، چهارده ساله در #عمليات فتح المبين ميگفت، همينطور صحبت ميكرد تا اينكه با يك جمله حرفش رو زد:
🔸"اونها با اينكه سن و هيكلشون از تو كوچیكتر بود ولی با #توكل به خدا چه حماسههایی آفريدند✌️ تو هم اينجا نشسته اي و چشمت به آسمونه كه كفترهات🕊 چی ميكنند."
🔹فردای اون روز همه كبوتر ها رو رد كردم، بعد هم #عازم_جبهه شدم، ابراهيم در اون زمانی كه هيچ حرفی از روش های تربيتی نبود چقدر دقيق و صحيح👌 كار تربيتی خودش رو انجام می داد و چه زيبا "امر به معروف و نهی از منكر" ميكرد.
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
📚سلام بر ابراهیم، ج ١، ص۱۶٧
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 6⃣1⃣ #قسمت_شانزدهم 📖توی ب
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
7⃣1⃣ #قسمت_هفدهم
📖فردای بله برون ک خانواده ایوب برگشتند تبریز، ایوب #هرروز خانه ما بود. یک هفته تا عقد وقت داشتیم و باید خرید هایمان را میکردیم. یک دست لباس خریدیم و ساعت و حلقه💍 ایوب شش تا النگو برایم انتخاب کرده بود، انقدر اصرار کردم که به دوتا راضی شد.
📖تا ظهر از جمع شش نفره مان فقط من و ایوب👥 ماندیم. پرسید: گرسنه نیستی؟؟ سرم را تکان دادم. گفت: من هم خیلی گرسنه ام😋 به چلوکبابی توی خیابان اشاره کرد. دو پرس چلوکباب گرفت با مخلفات.
📖گفت: بفرما. بسم الله گفت و خودش شروع کرد. سرش را پایین انداخته بود. انگار توی خانه اش باشد. چنگال را فرو کردم توی گوجه، گلویم گرفته بود. حس، میکردم صدتا چشم نگاهم میکند👀
از این سخت تر، روبرویم #اولین مرد نامحرمی، نشسته بود ک باهاش هم سفره می شدم؛ مردی ک توی بی تکلفی کسی ب پایش نمیرسید.
📖آب گوجه در امده بود. اما هنوز نمیتوانستم غذا بخورم. ایوب پرسید
نمیخوری؟؟
توی ظرفش چیزی نمانده بود. سرم را انداختم بالا گفت: مگر گرسنه نبودی؟؟😳
-اره ولی نمیتونم🙁
📖ظرفم را برداشت
حیف است حاج خانم، پولش را دادیم.
از چلو کبابی ک بیرون امدیم اذان گفته بودند. ایوب از این و آن سراغ نزدیک ترین #مسجد را میگرفت. گفت: اگر مسجد را پیدا نکنم، همینجا می ایستم به نماز📿
📖اطراف را نگاه کردم
-اینجا؟؟ وسط پیاده رو؟؟
سرش را تکان داد. گفتم: زشت است مردم تماشایمان میکنند. نگاهم کرد
این #خانمها بدون اینکه خجالت بکشند بااین سر و وضع می ایند بیرون انوقت تو از اینکه "دستور خدا" را انجام بدهی خجالت میکشی⁉️
📖اقاجون این رفت و امد های ایوب را دوست نداشت میگفت:
-نامحرمید و #گناه دارد
اما ایوب از رفت و امدش کم نکرد. برای، من هم سخت بود. یک روز با ایوب رفتیم خانه روحانی محلمان. همان جلوی در گفتم "حاج اقا میشود بین ما صیغه #محرمیت بخوانید؟؟"
📖او را میشناختیم. او هم ما و اقاجون را میشناخت. همانجا محرم شدیم💞 یک جعبه شیرینی🍩 ناپلئونی خریدیم و برگشتیم خانه. مامان از دیدن صورت گل انداخته من و جعبه شیرینی تعجب کرد.
-خبری شده؟؟
نخ دور جعبه را باز کردم و گرفتم جلوی مامان.
گفتم:
-مامان!....ما......رفتیم .... موقتا #محرم_شدیم ....🙊
دست مامان تو هوا خشک شد
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
8⃣1⃣ #قسمت_هجدهم
📖-فکر کردم برادر #بلندی که میخواهد مدام اینجا باشد، خب درست نیست، هم شما ناراحت میشوید، هم من معذبم☺️مامان گفت: اقاجونت را چه کار میکنی؟ یک شیرینی دادم دست مامان.
📖-شما اقاجون را خوب میشناسی، خودت میدانی چطور به او بگویی. مامان برای ایوب سنگ تمام میگذاشت👌 وقتی ایوب خانه ما بود، مامان خیلی بیشتر از همیشه غذا درست میکرد. میخندید و میگفت:
-الهی برایت بمیرم دختر، وقتی ازدواج کنی فقط توی اشپزخانه ای. باید مدام بپزی بدهی ایوب..... ماشاءالله خیلی خوب میخورد😄
📖فهمیده بودم که ایوب وقتی که خوشحال و سرحال است، زیاد میخورد.
شبی، نبود ک ایوب خانه ما نماند و صبح دور هم صبحانه نخوریم. سفره صبحانه که جمع شد، امد کنارم🥰 خوشحال بود
-دیشب چه شاعر شده بودی، کنار پنجره ایستاده بودی👤
📖چند تار مو که از روسریم افتاده بود بیرون، با انگشت کردم زیر روسری،
-من؟ دیشب؟😦
یادم امد، از سرو صدای توی حیاط بیدار شده بودم...دوتا #گربه به جان هم افتاده بودند و صدای جیغشان بلند شده بود.
📖اقاجون و ایوب تو هال خوابیده بودند. نگاهشان کردم، تکان نخوردند. ایستادم و گربه ها را تماشا کردم.
ابروهایم را انداختم بالا...
-فکر کردم خواب بودید، حالا چه کاری میکردم ک میگویی شاعر شده ام😉
📖-داشتی ستاره ها را نگاه میکردی.
نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم😂
-نه برادر بلندی❌گربه های توی حیاط را نگاه میکردم.
راست میگویی؟؟
-اره
📖هنوز میخندیدم. سرش را پایین انداخت
-لااقل به من نمیگفتی که گربه هارا تماشا میکردی😔
خنده ام را جمع کردم
-چرا؟ پس چی میگفتم؟
دمغ شد😞
-فکر کردم به #خاطر_من نصف شبی بلند شدی و ستاره ها را نگاه میکنی.
📖هر روز با هم میرفتیم بیرون. دوست داشت پیاده برویم و توی راه حرف بزنیم، من تنبل بودم. کمی ک راه میرفتیم دستم را می گرفت، او که میرفت من را هم میکشید. برای همین خیلی از من می خندید.
📖می گفت:
-شهلا دوست ندارم برای خانه خودمان فرش دستباف بگیریم.
-ولی #دستباف ماندگارتر است.
-دلت می اید؟ دختر های بیچاره شب و روز با خون دل نشسته اند پای دار قالی☹️ نصف پولش هم توی جیب خودشان نرفته. بعد ما چه طور ان را بیاندازیم زیر پایمان؟؟
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_6016917318162974517.mp3
2.57M
📲 فایل صوتی
🎙واعظ: حاج آقا #هاشمی_نژاد
🔖 قدر نعمت ها را بدان🔖
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
💠 شهیدی که انگلستان به افتخارش تندیس ساخت.
#بزرگترین_شکارچی_تانک_جهان
💢 #شهید_محمدعلی_صفا در دفاع مقدس به تنهایی در #یک_هفته ۱۶۴ تانک را مورد هدف قرار داد💥 و حتی در روز شهادتش🌷 ۳۴ تانک را منهدم کرد. طوری که حتی خود عراقیها هم در حیرت بودند و صدای صدام نیز درامد و #خرمشهر را گورستان تانکهای خود نامید
💢بعد از #شهادتش پایگاه کماندویی رویال مارین انگلستان پرچم پایگاه را به مدت ۳ روز نیمه برافراشته کرده بود و تندیسی🎗 از این #قهرمان در این پایگاه ساخته شد. در تهران، بجنورد و بوشهر نیز خیابانهایی به نام این شهید🌷 نامگزاری شده است
💢محمدعلی صفا دورههای رزمی مختلف، دورههای چتربازی، دوره تکمیلی تکاوری، دوره #شکار_تانک و ... را با امتیاز عالی🥇 سپری کرده بود. تلاشهای او موجب شده بود تا مدرک تخصصی👌 شکار تانک از پایگاه تکاوری رویال مارین انگلستان دریافت کند.
💢او برای #آموزش تخصصی انهدام ناوهای جنگی به پایگاه تکاوری #جان.اف.کندی آمریکا اعزام شد و بعنوان اولین ایرانی🇮🇷 مدرک تخصصی انهدام ناو جنگی را دریافت کرد.
#شادی_روحش_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻مادر شهید: 🔰"مهدی" من خیلی مهربان بود مخصوصا با آدمهای فقیر، ضعیف و ناتوان، همهجا اینطور بود، فر
✍ #یاد_خوبان
☘سید تعریف می کرد و می گفت داشتیم به منطقه عملیاتی اعزام می شدیم در راه یک نوار نوحه سینه زنی گذاشته بودم، این نوار را با مهدی زیاد گوش کرده بودم و کاملا برامون تکراری بود.
🍁برای همه معمول اینه که وقتی یک نواری تکراری می شه دیگه اون حس و حال و اشتیاق اولیه برای گریه کردن بوجود نمی یاد، خصوصا اینکه اون نوار مداحی نوحه باشه نه "روضه" اما اونروز باروزهای دیگه فرق می کرد..
☘یک نواری که قبلا بیش از ده ها بار انرو گوش کرده بودیم در ماشین گذاشته بودم وبه راهمون ادامه می دادیم، همینکه داشتم رانندگی می کردم، متوجه شدم مهدی به پهنای صورتش داره اشک می ریزه وگریه می کنه
🍁تو حال و هوای خودش بود بعد دیدم یک ورقه کاغذ برداشت و شروع کرد به نوشتن. درحال نوشتن بود که به مقصد رسیدیم و وقتی ماشین ترمز کرد، مهدی هم سرش را از اون برگه بلند کرد و اون رو روی داشبورت ماشین گذاشت و رفتیم برای عملیات...
☘بعداز عملیات ایندفعه تنها بسوی ماشین برگشتم چون مهدی آسمانی شده بود، درحال روشن کردن ماشین بودم که یک دفعه دیدم برگه ای کف ماشین افتاده اون رو برداشتم و نگاهش کردم بله همون برگه ای بود که مهدی درحال نوشتن مطالبی روی اون بود
🍁آخرین نوشته آقامهدی! قطعه شعری در وصف حضرت علی اکبر علیه السلام! مهدی عاشق حضرت علی اکبر(علیه السلام) بود، وقتی ازش پرسیدم اسم گروهان ویژه خط شکنت رو چی بذاریم فوری گفت بگذارید گروهان حضرت علی اکبر(علیه السلام) وقتی می خواست آقارو صدا بزنه می گفت علی اکبر لیلا! ابتدای شعرش هم همین رو گفته.
#شهید_مهدی_صابری 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
صفحہ ۱۳۶ استاد پرهیزگار .MP3
884.2K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه انعام✨
#قرائت_صفحه_صدوسی_وششم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
8⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_مهدی_صابری🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
9⃣5⃣1⃣ به یاد
#شهید_حمید_مختاربند🕊❤️🕊
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
9⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_حمید_مختاربند🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
0⃣1⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🌸🍃شهید حاج حمید مختاربند در سال ۱۳۳۵ در شهرستان شوشتر در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. ایشان دراوایل دهه ۵۰ که در دوران جوانی به سر می برد وارد فعالیتهای خیرخواهانه و داوطلبانه گردید و با کمک به افراد #محروم و شرکت در برنامه های امداد رسانی با مفاهیم انقلاب آشنا شد و در فعالیتهای مبارزاتی علیه رژیم شاه حضوری فعال داشت.
🌸🍃بعد از انقلاب و با شروع درگیریهای پاوه ایشان به صف مبارزان پیوست. بعد از بازگشت از کردستان با تنی چند از جوانان انقلابی مسئول تشکیل بسیج شهرستان شوشتر شد و با فعالیتهای مخلصانه جوانان زیادی را جذب بسیج کرد. شهید مختاربند با شروع جنگ به جبهه های حق علیه باطل شتافت و در آنجا نیزفصلی از شجاعتها و دلاوریهایش را به نمایش گذاشت.
🌸🍃در طول دوره ی جنگ و بعد از آن مسئولیتهای مختلفی از جمله فرمانده عملیات و فرمانده محور در تیپ امام حسن(ع) فرماندهی سپاه شوش و جانشین فرماندهی سپاه شوشتر و مسئول ستاد تیپ حضرت حجت را عهده دارشد. تلاشهای مخلصانه و خدمت صادقانه در طول خدمت باعث شد به مسئول تحقیق و بازرسی و بعد از آن به معاونت لجستیک لشکر ۷ هفت ولی عصراهواز منصوب شود.
🌸🍃حساسیت و دقت ایشان در استفاده از بیت المال باعث شد مدیریت شعب #بانک_انصار استان خوزستان به مدت ۵ سال و سپس مدیریت شعب استان قم به مدت ۱۰ سال به ایشان اعطا شود که تا زمان بازنشستگی در این پست باقی ماندند. ایشان همزمان ملبس به لباس مقدس #خادمان حضرت معصومه (س) نیز بودند.
🌸🍃حاصل تلاشهای خالصانه ایشان در امور فرهنگی #ساخت_مسجد چهارده معصوم اهواز و بازسازی مسجد باقریه قم می باشد. با شروع حمله تکفیریها به سوریه ایشان برای دفاع از حرم ناموس اهل بیت به آنجا شتافت و نظر به تبحری که در امور مالی و پشتیبانی داشت، معاون مالی و پشتیانی قرارگاه به ایشان واگذار شد در حالیکه شرط کرده بود هنگام عملیات دوشادوش رزمندگان اسلام توفیق مبارزه و جهاد را نیز داشته باشد.
🌸🍃شهید حمید مختاربند از سرمایه های عظیم انسانی و از تربیت شدگان مکتب امام حسین(ع) بودکه عاشورایی زیست و عاشورایی شهید شد. این یادگار هشت سال دفاع مقدس در تاریخ ۲۰ مهر ۱۳۹۴ در منطقه قنیطره سوریه نزدیک بلندیهای جولان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
#شهید_حمید_مختاربند🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh