🌷شهید نظرزاده 🌷
#نگاهی و نمـ📿ـازی و بوســــهای و آغـوشــی 💞 ➕دیدار آخر اینگونه بود.... #دیدار_آخر
📸سفر رهبر انقلاب به کرمان در سال ۱۳۸۴همراه با شهید #قاسم_سلیمانی
حضور #رهبر انقلاب برسر مزار شهید مغفوری در گلزار شهدا🌷 کرمان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رمان #نخل_سوخته 📚 📑 قسمت 2⃣ 📚📖تاریکی محض بود...منطقه تقریبا کوهستانی بود وسنگلاخ.حرکت دراین شر
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📑 قسمت 3⃣
📚📖صدای ناله ی تخریب چی رو شنیدیم و صدای حسین که مرتب سرفه می کرد.با عجله به طرف بچهها دویدیم حسین همونطور که سرفه می زد به ما رسید خون دهنش رو بیرون ریخت.
🔴هرچه می خواست جلوی سرفه اش رو بگیره نمی تونست.نگاه کردم،ترکش زیر گلویش خورده بود.
⁉️مانده بودیم در اون شرایط خطرناک که هر لحظه ممکن بودعراقی ها بریزن سرمون چطور جلوی صدای حسین وتخریب چی رو بگیریم.عراقی ها در فاصلهی بیست متری ما حتما متوجه انفجار وشعله ی آتش شده بودند.همگی آیه ی و جعلنا رو می خوندیم.
🚫حسین به تخریب چی اشاره کرد.من وحمید بالای سرش رفتیم.ظاهرا مین منفجر شده پایدار بود،یعنی چیزی شبیه مین سوسکی(این مین چهل سانت از سطح زمین فاصله دارد و از چهار طرف به وسیله ی سیم،تله می شود.)
🔴منطقه کوهستانی بود و آب باران میدان رو شسته بود،مین هم کج شده و سیم تله روی زمین افتاده بود.برای همین تخریب چی اون رو ندید وپایش رو روی سیم گذاشته بود .
🔴یک ترکش به پای تخریب چی ویک ترکش به گلوی حسین اصابت کرده بود.
🚫به کمک حمید سعی کردیم تا تخریب چی رو از میدان مین خارج کنیم،قمقمه ی تخریب چی لای سیم خاردار گیر کرده بود،وقتی اون رو کشیدیم سروصدای قمقمه وسیم خاردار هم به بقیهی صداها اضافه شد.
🚫حسابی ترسیده بودیم هرلحظه منتظر بودیم عراقی ها سر برسند،سعی می کردیم از مناطق خارج شویم.همه اسلحه ها رو آماده شلیک کردیم،بلدچی که خیلی بیشتر ترسیده بود بلند شد که بالای شیار بره وفرار کنه.
‼️حمید فوری دوید و پایش رو گرفت وکشید داخل شیار،گفت:کجا داری میری؟گفت:می خوام برم بالا عراقی ها الان می رسند.حمید گفت:بالا بری که بدتره،میری تو شکمشون.همین جا بمون،الان همه باهم میریم.
🚫و رو کرد به من وگفت:تو مواظب این بلد چی باش،یه وقت راه نیافته وبره تا من به بچه ها برسم.
🚫من اومدم کنار ایستادم.باید مواظب بلد چی می شدم وهم حواسم به اطراف که عراقیها سر نرسند وهم بچهها رو ببینم.
✅حمید موفق شد تخریب چی رو از لای سیم خاردار نجات بده،حمید به حسین وتخریب چی کمک می کرد تا راه بیفتند،من هم از پشت سر مواظب بچهها وعراقی ها بودم.از شیار که عبور کردیم تازه وارد کفی شدیم.همگی باتمام وجود واز ته دل آیه ی و جعلنا می خواندند.
✅خیلی عجیب بود،هنوز کسی به تعقیب ما نیومده بود.گویا وجعلنا عراقیها رو حسابی کور وکر کرده بود.
ادامه دارد....
✔️به روایت عباس طرماحی
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📑 قسمت 4⃣
📚📖انگار آیه ی و جعلنا عراقی ها رو کور وکر کرده بود.با اون انفجار وشعله ی آتش با اون همه سرو صدای حسین و تخریب چی وبا اون موقعیتی که در دل دشمن وزیر گوش عراقیها داشتیم می بایست دیگه کارمون ساخته شده باشه.اما هنوز از عراقیها خبری نبود.
‼️با اینکه مجروح داشتیم اما سعی می کردیم سریع راه برویم.من همچنان مراقب اطراف و پشت سرمان بودم.هر لحظه منتظر گشتی های عراقی بودیم.
🚫بعد از گذشتن از کفی و آخرین کمین وارد شیار یک رودخانه شدیم،راه زیادی مونده بود.حداقل دوساعت دیگه باید راه می رفتیم.تواین فاصله سرفههای حسین قطع شده بود اما نمی تونست حرف بزنه.
‼️ما مصیبت دیگه ای هم داشتیم،خط مقدم خودی دست ارتش بود وما زودتر از موعد مقرر برمی گشتیم،این اتفاق باعث شد نتونیم کارمون رو انجام بدیم واگه می خواستیم بدون توجه به این مساله برگردیم نیروهای خودی مارو با عراقی ها اشتباه می گرفتن وبه رگبار می بستن البته حق داشتن چون نمی دونستن برای ما چه اتفاقی افتاده.
⛔️در بد مخمصهای گیر کرده بودیم بچهها مجروح بودن اگه می رفتیم نیروهای خودی مارو میزدند اگه می ماندیم گشتی های عراقی.
✅تصمیم گرفتیم تا جایی که میشه به خط خودی نزدیک بشیم،در جایی نه چندان دور از خط مقدم کنار تخت سنگی توقف کردیم.
🕐ساعت حدود یک نیمه شب بود،می بایست تا ساعت 3که زمان برگشتمون بود صبر می کردیم،دیگه از منطقه خطر دور شده بودیم که عراقیها تازه شروع به منور زدن روی محور کردن.احتمالا داشتن منطقه رو برای گشتی ها روشن می کردن.
🚫با اینکه روی تخت سنگ استراحت می کردیم مراقب اطراف وسمت عراقیها بودیم.حمید به من گفت:شما منتظر باشین من میرم نزدیک خط ،شاید بتونم ارتشی هاروبا خبر کنم.
🚫حسین وقتی اینو شنید مانع رفتن حمید شد،بعد لحظاتی حمید کنارم نشست وبه آرامی گفت:عباس توسر حسین رو گرم کن و مواظب باش نفهمه تا من بروم.
🚫گفتم:حمید نرو خطرناکه ممکنه ارتشی ها اشتباهی به رگبارت ببندن، خب حقم دارن،صبر کن باهم میریم.گفت:نمیشه صبر کرد،همینطور از بچهها خون میره،ممکنه عراقی ها هم هرلحظه سر برسن.گفتم:من نمی دونم ولی حسین ناراحت میشه.
🔴این زمزمه آهسته رو حسین شنید.تا حمید خواست چیزی بگه،یه مرتبه بلند شد وایستاد.حرف که نمی تونست بزنه با دست جلوی حمید رو گرفت واشاره کرد که نباید بره.
🕒حدود دوساعت روی تخت سنگ نشستیم.نزدیکی های ساعت 3بود که حسین بلند شد واشاره کردراه بیفتیم.دیگه مشکلی نبود،ونیروهای خودی انتظارمون رو می کشیدن.
✅به خط که رسیدیم کلمه رمز رو گفتیم و وارد شدیم،بلافاصله سوار ماشین شده وبه طرف مقر خودمان حرکت کردیم.
✔️به روایت عباس طرماحی
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
YEKNET.IR -salahshoor_01.mp3
5.21M
❣نامت شروع فصـ🍂ــل
☆•★هر #عاشقانه ی توست
❣حتی اگر نباشی 👤
☆•★باران بهانه ی #توست
❣در #خواب های تلخم
☆•★کابوس را شکستـ⚡️ـم
❣آنجا چه جای کابوس⁉️
☆•★این آشیانه ی #توست
❣دلتنگ💔 می نویسم
☆•★یک صفحه از دلم را
❣حتی اگر #نباشی
☆•★این خانه خانه ی توست....😔
#شهید_بابک_نوری_هریس
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌼🍃 #والصبح اذاتنفس ای نور سلام
🌼🍃معنای قشنگ وتر مَوتور👌 سلام
🌼🍃ای آیهی تطهیر دلمـ♥️ #یامهدی
🌼🍃تقدیم نگاه پاکت😍ازدور #سلام
#أللَّھُـمَ_عـجِّـلْ_لِوَلیِڪْ_ألْـفَـرَج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هر #صبح
دلمـ♥️ را، به #خیالت گره می زنم
باشد که از آن خورشیدی☀️ زاده شود
تا دوست داشتنهایم💖 را
به #تو برساند ...
#شهید_رسول_خلیلی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🕊 پرواز پرستویی دیگر🕊
🔰مدافع حرم #اصغر_پاشاپور
اعزامی از شهر ری، #دیروز در راه دفاع از حریم اهلبیت(ع) در خلصه سوریه، به درجه رفیع شهادت🌷 نائل آمد.
#شهادتت_مبارک 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊 پرواز پرستویی دیگر🕊 🔰مدافع حرم #اصغر_پاشاپور اعزامی از شهر ری، #دیروز در راه دفاع از حریم اهلبیت(
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 حاجی جلو نرو خطرناکه
🚩آقا اصغر زشته منو از ۲تا گلوله میترسونی؟
#شهید_اصغر_پاشاپور از شجاعترین فرماندهان ایرانی مدافع حرم، در درگیریهای ظهر روز گذشته در خلصه، جنوب حلب به شهادت رسید. ...
🚩 سردار رشید اسلام حاج اصغر که یکی از یاران بسیار نزدیک حاج قاسم و از فرماندهان بسیار شجاع و رشید سپاه قدس در سوریه بود، به درجه رفیع #شهادت نایل گشت و نتوانست دوری فرماندهاش را تحمل کند.
شادی ارواح طیبه شهدا بویژه این شهید شجاع و والا مقام صلوات ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh