eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
4⃣0⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷 ♦️باخانواده #عروس خانم قرار خواستگاری گذاشته بودیم . معمولا همه جا برای #مراس
💞 ❣جلسه ما حقیقتا دو جلسه 15 دقیقه بود و هیچ بحث مفصلی انجام نگرفت و در این دو نوبت متوجه ، و ایشان شدم و از ظاهر مهربان محمود دریافتم که فردی  معتقد است. ❣ایشان اعتقاد عجیبی به "ولایت فقیه"  داشت  و در این مورد نیز از لحاظ فکری بسیار نزدیک هستیم و از اخلاقی در ایشان هیچ مورد منفی ندیدم. با توکل به ائمه⚘، نریمانی را انتخاب کردم و  در طول دوران زندگی به این انتخاب شدم و خدا را شکر می‌کنم که زندگی مرا با این مرد بزرگ قرار داد. ❣ آقا محمود در خواستگاری درباره کار خود صحبت کردند که تعداد و مدت زمان ماموریت‌های ایشان زیاد است و خارج از کشور باید بروند و در ادامه گفتند که خیلی زیاد می‌روم  و ممکن است روزی هم بر نگردم که ایشان منظورشان "شهادت"🍃⚘🍃 بود ❣ ولی کلمه را به زبان نیاوردند و در مورد کار خود صحبت‌های کردند و اینکه ممکن است این مسیر به ختم شود، که در جواب ایشان گفتم آسمانی شدن ویژه آقایان نیست و خانم‌ها نیز می‌توانند شوند و نریمانی سکوت کرد. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 3⃣ #سبک_زندگی_قرآنی✨ 🔻ترس موت! دست خالی!🔻 🔮آنکه حال و روز نماز و اعمالش، روبراه و مرتب باشد،
❣﷽❣ 4⃣ ✨ 🕋 يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ 🌷 و خدا بر نگاه خیانت چشم خلق و اندیشه‌های نهانی دلها (ی مردم) آگاه است ((سوره غافر آیه ۱۹)) ⚠️📛⚠️ حواسمون باشه... حساب دنیا و حسابگری در قیامت با کسی است که، حتی گوشه چشم ما رو هم دیده. کسی که از رازِ دل همه‌مون باخبره ✴️ هر نگاه مخفیانه و یواشکی که داشتیم... ✴️ هر چشم و ابرویی که برای دیگران اومدیم... ✴️ هر فکری که تو دلمون پنهان بوده... هر ... همــــه رو دیده و می‌بینه 💠💠گناهی که تو سینه جا گرفت و ذهن رو مشغول کرد، احتمال رخ دادنش زیاده؛ 💠و حتی اگه انجامش ندی، دلت رو سیاه می‌کنه، و به قول حضرت عیسی، تو خونه‌ات، آتیشی آماده شده، که اگه به آتیش نکشونت، دست کم دودش فضای خونه رو سیاه و زشت می‌کنه 🔔 اگه عزّت دنیا و آخرت می‌خوایم، باید با این خدای مهربون خالص باشیم. که عزّت رو نه به بهانه، بلکه به بهای خلوص میده. 💯 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
راضی به رضای تو_17 - @ostad_shojae.mp3
9.45M
۱۷ 🌸مقیاسِ محبّت تو با مقیاسِ محبّت خدا فرق میکنه! 🍃خداوند، ضمنِ احترام به مقیاس هایِ توبا مقیاسِ ابدی، به دعاها و حوائج تو نگاه میکنه. 🌸اگه بعضی دعاهات مستجاب نشد؛ مالِ تفاوت مقیاس هایِ شماست. 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🍁🌼🍁 🍁الی ظاهر ما در حال مزار هستیم اما در واقع این ما هستیم که نیازمندیم تا ما را شستشو داده و پاک گردانند . 🌼انشاالله یک روز ما هم برویم پیش این راه دست تنها نمیشود❌ و نیازمند یک کاربلد است شهدا دست ما را بگیرند . 🍁آرزویم است عاقبتی شبیه داشته باشیم و برای همین باید رفتار و کردار خود را هرچه بیشتر شبیه کنیم و... 🍃 مدافع حرم 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 8⃣2⃣#قسمت_بیست_هشتم 💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردار
❣﷽❣ 📚 💥 9⃣2⃣ 💠 در تمام این مدت منتظر بودم و حالا خطش روشن بود که چشیدن صدایش آتشم می‌زد. باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست می‌دادم که پیامی فرستادم :«حیدر! تو رو خدا جواب بده!» پیام رفت و دلم از خیال پاسخ حیدر از حال رفت. 💢 صبر کردن برایم سخت شده بود و نمی‌توانستم در پاسخ پیام بمانم که دوباره تماس گرفتم. مقابل چشمانم درصد باطری کمتر می‌شد و این جان من بود که تمام می‌شد و با هر نفس به التماس می‌کردم امیدم را از من نگیرد. 💠یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست. یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق که بی‌اختیار صورتم را سمت لباسش کشید. 💢سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم، با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالی‌اش رها کردم تا ضجه‌های بی‌کسی‌ام را کسی نشنود. 💠 دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی می‌کرد به خدا شکایت می‌کردم؛ از پدر و مادر جوانم به دست تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند، از یوسف و حلیه که از حال‌شان بی‌خبر بودم و از همه سخت‌تر این برزخ بی‌خبری از عشقم! 💢قبل از خبر ، خطش خاموش شد و حالا نمی‌دانستم چرا پاسخ دل بی‌قرارم را نمی‌دهد. در عوض خوب جواب جان به لب رسیده ما را می‌داد و برای‌مان سنگ تمام می‌گذاشت که نیمه‌شب با طوفان توپ و خمپاره به جان‌مان افتاد. 💠 اگر قرار بود این خمپاره‌ها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد. 💢 دیگر این صدای بوق داشت جانم را می‌گرفت و سقوط نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق به‌شدت لرزید، طوری‌که شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید. 💠 با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله می‌گرفتم و زن‌عمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپاره‌ای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد. 💢 ناله‌ای از حیاط کناری شنیده می‌شد، زن‌عمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمک‌شان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید. 💠 نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است. نبض نفس‌هایم به تندی می‌زد و دستانم طوری می‌لرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود :«نرجس نمی‌تونم جواب بدم.» 💢 نه فقط دست و دلم که نگاهم می‌لرزید و هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید :«می‌تونی کمکم کنی نرجس؟» ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمی‌شد حیدر هنوز نفس می‌کشد و حالا از من کمک می‌خواهد که با همه احساس پریشانی‌ام به سمتش پَر کشیدم :«جانم؟» 💠 حدود هشتاد روز بود نگاه را ندیده بودم، چهل شب بیشتر می‌شد که لحن گرمش را نشنیده بودم و اشتیاقم برای چشیدن این فرصت در یک جمله جا نمی‌شد که با کلماتم به نفس نفس افتادم :«حیدر حالت خوبه؟ کجایی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟» 💢 انگشتانم برای نوشتن روی گوشی می‌دوید و چشمانم از شدت اشتیاق طوری می‌بارید که نگاهم از آب پُر شده و به سختی می‌دیدم. دیگر همه رنج‌ها فراموشم شده و فقط می‌خواستم با همه هستی‌ام به فدای حیدر شوم که پیام داد :«من خودم رو تا نزدیک رسوندم، ولی دیگه نمی‌تونم!» 💠نگاهم تا آخر پیامش نرسیده، دلم برای رفتن سینه سپر کرد و او بلافاصله نوشت :«نرجس! من فقط به تو اعتماد دارم! خیلی‌ها رو خریده.» پیامش دلم را خالی کرد و جان حیدرم در میان بود که مردانه پاسخ دادم :«من میام حیدر! فقط بگو کجایی؟» که صدای زهرا دلم را از هوای حیدر بیرون کشید :«یه ساعت تا مونده، نمی‌خوابی؟» 💢نمی‌خواستم نگران‌شان کنم که گوشی را میان مشتم پنهان کردم، با پشت دستم اشکم را پاک کردم و پیش از آنکه حرفی بزنم دوباره گوشی در دستم لرزید. دلم پیش اضطرار حیدر بود، باید زودتر پیامش را می‌خواندم و زهرا تازه می‌خواست درددل کند که به در تکیه زد و زمزمه کرد :«امّ جعفر و بچه‌اش شدن!»... ✍️نویسنده: 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
narimani yade shohada_2.mp3
2.95M
🎵 💔هرچی می گیره دلم روزو شبا 💫آرومم میکنه باز یاد شما 💖 می بوسم قبرتونو آی شهدا 🎤🎤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
عمریست شب‌ 🌙و روزم‌ را بہ‌عشق💞‌شهادت‌گذرانده‌ام... وهمیشہ‌ بوده‌وهست ڪہ‌با؛ ❗️ خیلی‌تلاش‌ڪردم ڪہ‌خودم‌رابہ‌این...🍃 ومن مےدانم باید این سر برود تا دلم❤️ آرام شود....🥀 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻 ❣ ❣ صبـ🌤ـح یعنی ... تپش قلب 💓زمان در دیدن تو😍 که بیایی و گلـ🌸ـشن اسرار شود ... 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍀🦋🍀🦋🍀🦋🍀 💥یک دنیا و مردانگی می‌درخـ✨ـشــد در پشتِ نگاه‌هایی که ثبت شـد✔️ برای روزهای ما💔 🌺 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
مداحی_آنلاین_غرور،_دام_خطرناک_شیطان.mp3
3.11M
♨️غرور، دام خطرناک شیطان 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
•••♥️ 🔸یکی از دوستان شهید از قول مادر شهید روایتی نقل می‌کند: #بارآخر که محمد زخمی💔 شد و برگشت، به
🍃بیشتر گردش ما تو های بهشت🌷 زهرا بود . جایی بریم خلوت کنیم و بهمون خوش بگذره میرفتیم پیش انرژی میگرفتیم و میومدیم . 🍂بیشتر وقتها چند نفری و میبردیم و به شوخی میگفت: کاروان بهشت زهرا حرکت کنید عاشق❣ قطعه بیست و شش بود و بیشترین وقتشو اونجا میگذروند گمشدشو همونجا تو بیست و شش پیدا کرد . 🍃 شهادت... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃♥️🍃 🌹ای لطف تمام 🔅 ادرکنی 🌹ای فیض😌مُدام 🔅یا رضا ادرکنی 🌹بر محضر پاکت✨   🔅ای امام معصوم 🌹پیوسته 🔅یا رضا(ع) ادرکنی✋ 💖 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💥 ‏پرسیدن درد کدومه⁉️ یکی گفت : عاشقی 💞 یکی گفت : تنهایی یکی گفت : دلتنگی💔 یکی گفت : فقر اما هیچکس نگفت "پیر شدنِ و مادر" 🌸 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page299.mp3
720.2K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه کهف✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
‍ ‌‌‏ 9⃣6⃣ #خاطرات_شهدا🌷 ‌‌💠 راز شهادت #شهید_محمد_مهدی_مالامیری، بعد از سه سال از زبان پدر 🌷☘🌷☘
🌹💥🌹💥🌹💥🌹 🔺نمی توانم در کنار و فرزندانم باشم در حالی که در مقابل چشمم کودکان سوریه و ، والدینشان سربریده می‌شوند؛ 🔻 آموخته‌های من از اسلام و دروس حوزوی چنین اجازه‌ای به من نمی‌دهد.✨ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌹💥🌹💥🌹💥🌹 🔺نمی توانم در کنار #همسر و فرزندانم باشم در حالی که در مقابل چشمم کودکان سوریه و #عراق، وال
1⃣1⃣3⃣1⃣🌷 🔰راز شهید محمد مهدی مالامیری، بعد از سه سال از زبان پدر 🔆گفت میخواهم یاد بگیرم، کسی نمی دانست چرا جز خودش و خدا. پیشنهاد به یکی از آشنایان عراقی را داده بود. برای شروع باید متنی را ترجمه می کردند. 🔰 محمد مهدی با یک تیر ☄دو نشان زده بود: "سلام بر ابراهیم". آنچنان بر این کتاب داشت و مجذوب ابراهیم شده بود، که گویی برای خودش اتفاق افتاده بود و در آخر همینطور هم شد. 🔆در اتاق کارش بر ابراهیمی داشت که با عربی حاشیه کرده بود. می خواست خاطرات ابراهیم را برای سوری ها بخواند تا همه بدانند فرمانده ی معنوی او کیست. به همه گفته بود باید جانانه بجنگیم که حتی اثری از جسم ما نماند تا مردم به زحمت تشییع نیفتند. درست مثل هادی که آرزوی گمنامی داشت. انگار گمنامی گمشده همه ی مخلصین است. 🔰حالا دیگر کسی از خودش نمی پرسد چرا مهدی در آن محاصره ، کنار بچه های مجروح ماند و برنگشت. مثل ابراهیم، او هم نبود و اگر برمی گشت کسی بر او خرده نمی گرفت. اما ماند تا به همه ثابت کند آنچنان که زنده اند، سیره عملی آنها نیز هنوز راه گشا و کلید 🔑سعادت است. 🔆شاید خودش را برده بود به 📅 ۶۱، والفجر مقدماتی و محاصره در کربلای کانال کمیل. با خودش گفت مگر عاشق💞 ابراهیم نبودی ⁉️مگر نمی خواستی مثل او باشی؟ امروز همان روزی است که منتظرش بودی، بسم الله، ابراهیم ماند کنار بچه های کمیل تو هم کنار بچه های فاطمیون بمان. او ماند و معبری زد از الحریر به کانال کمیل. 🔰او محمد مهدی مالامیری ست. نامش را به خاطر بسپار، شبیه ترین مدافع حرم به ابراهیم هادی اما تفاوتی هم وجود دارد، اگر کسی دلتنگ 💔ابراهیم شد ، کانال کمیلی در فکه هست که در پی او برود، اما رفقای محمد مهدی... شهادت اولین روحانی مدافع حرم 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#فقط_خدا♥️ 💠باهم رفتیم محل تولدش همه جا را نشان مان دادوگفت: اگه روزی اقا به من اجازه بدهند از شغلم
♥️ 💠ضدانقلاب شایعه کرده بودن . فرمانده لشکر از ترس یک تونل زیر خانه اش ساخته که بتواند فرار کند. خاک های جلوی خانه را دیده بودند. گفته بود زیر زمین را..... 👆 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
✨خیلی قشنگه بخون✨ 🏴 در راه است خوش بحال کسانی که هم زنجیر میزنند ‼️ ⛓و هم از پای گرفتاری باز میکنند .. ✋ هم میزنند ‼️ و هم سینه ی دردمندی۶ را از غم و آه نجات میدهند .. 😭 هم میریزند ‼️ و هم اشک از ی انسانی پاک میکنند .. 🥘 هم می اندازند ‼️ هم نان از سفره کسی نمیبرند .. 💪 آنوقت با افتخار میگویند : " "💞 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh