برعکس تولد ۳فرزند دیگرم که همه با سروصدا تبریک میگفتند
بعد از دیدنِ زینب همه گوشه چشمشان تر میشود...
بغلش میکنم و آرام وصیت نامه محمد را
که دیگر حفظ شده ام در گوشش زمزمه میکنم
از طرف من رویِ فرزندانم را ببوس
و به فرزند چهارم بگو این سختی ها
آسایشی به همراه خواهد داشت و دلتنگ بابا نباشد
زینب آرام میخوابد و من به عکس محمد رویِ دیوار نگاه میکنم...
#شهید_محمد_بلباسی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهیدانه🕊
•صبح زودیڪی ازاقوام خیلی دورمان ڪه رفتوآمدی باهم نداشتیم آمدهبود براےتشییعمصطفی.
•برایم عجیب بودڪه چطورما را پیدا ڪردهوسر ازاینجادرآورده،🧐 برایمان تعریف ڪردڪه ازحضرت عباس (ع) حاجتی داشتم قبل ازشهادت پسرتان خوابحضرت عباس (ع)را دیدم
•درخواب حضرت به من گفتند: نماینده من در روزتاسوعاداره میادپیشم برید پیش اون.✨🥀
•وقتی بیدار شدم متوجه منظورحضرت عباس(ع)نشدم، دوباره خواب دیدم، اینبار مادرمرحومم رو دیدمگفت: چرا نرفتی پیش نماینده حضرت عباس(ع) و بعدشعڪس مصطفی رونشونم داد،🖼
•بعداز بیدارشدن با پرسوجو فهمیدم این شهید ، ازفامیلهای خودمون هست.🌾🌼
#بشیم_مثل_شهدا✨
#شهیدمصطفیصدرزاده♥️
•راوی: مادر شهید🌱
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃🌹 سلام بر ابراهیم 🌹🍃
🍃 قسمت ششم 🍃
#پهلوان
راوی: حسين اللهكرم
📿ســيدحسين طحامی (کشتیگير قهرمان جهان) به زورخانهی ما آمده بود و با بچهها ورزش میکرد. هر چند مدتی بود که ســيد به مســابقات قهرمانی نمیرفت، اما هنوز بدنی بســيار ورزيده و قوی داشــت. بعد از پايان ورزش، رو کرد به حاجحســن و گفت:
حاجی، کسی هست با من کشتی بگيره؟
حاجحســن نگاهی به بچهها کرد و گفت: ابراهيم، بعد هم اشاره کرد، برو وسط گود.
ًدر کشتی پهلوانی، حريفی که زمين بخورد، يا خاک شود میبازد.
کشتی شــروع شد. همهی ما تماشــا میکرديم. مدتی طولانی دو کشتیگير، درگير بودند، اما هيچکدام زمين نخوردند. فشار زيادی به هر دو نفرشان آمد، اما هيچکدام نتوانست حريفش را مغلوب كند، اين کشتی پيروز نداشت.!
بعد از کشتی، سيدحسين بلندبلند میگفت:
بارک الله، بارک الله، چه جوان شجاعی، ماشاءالله پهلوان!
٭٭٭
🍃ورزش تمام شده بود. حاجحسن خيرهخيره به صورت ابراهيم نگاه میکرد.
ابراهيم آمد جلو و با تعجب گفت: چيزی شده حاجي!؟
حاجحســن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت:
قديمها تو تهران، دو تا پهلوان بودند به نامهای حاجسيدحسن رزاّز و حاجصادق بلورفروش، اونها خيلی با هم دوست و رفيق بودند.
توی کشــتی هم هيچکس حريفشــان نبــود. اما مهمتر از همــه اين بود که بندههای خالصی برای خدا بودند.
هميشه قبل از شروع ورزش، کارشان را با چند آيه از قرآن و يه روضهی مختصر و با چشمان اشــک آلود برای آقا اباعبدالله (ع) شروع میکردند.
نفسِ گرم حاجمحمدصادق و حاجسيدحسن، مريض شفا میداد.
بعــد ادامه داد: ابراهيم، من تو رو يه پهلوان میدونم مثل اونها!
ابراهيم هم لبخندی زد و گفت: نه حاجی، ما کجا و اونها کجا.
بعضــی از بچه ها از اينکه حاجحســن اينطور از ابراهيــم تعريف میکرد، ناراحت شدند.
🌱فردای آن روز پنج پهلوان از يکی از زورخانههای تهران به آنجا آمدند. قرار شد بعد از ورزش، با بچههای ما کشتی بگيرند. همه قبول کردند که حاجحسن داور شود. بعد از ورزش، کشتیها شروع شد.
چهار مسابقه برگزار شد، دو کشتی را بچههای ما بردند، دو تا هم آنها. اما در کشتی آخر، كمی شلوغ کاری شد! آنها سر حاجحسن داد میزدند. حاجحسن هم خيلی ناراحت شده بود.
من دقت کردم و ديدم کشــتی بعدی بين ابراهيم و يکی از بچههای مهمان اســت. آنها هم که ابراهيم را خوب میشناختند مطمئن بودند که میبازند.
برای همين، شلوغ کاری کردند که اگر باختند تقصير را بيندازند گردن داور!
همه عصبانی بودند. چند لحظهای نگذشــت که ابراهيم داخل گود آمد. با لبخندی که بر لب داشــت با همهی بچههای مهمان دست داد.
آرامش به جمع ما برگشت.
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
ادامه دارد ...
#رمان
#سلام_بر_ابراهیم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 خون شهید کهنه نمیشه...
🎬 برشی از روایتگری حاج قاسم صادقی در با این ستاره ها
📍اینجا مرکز دنیاست
#شبتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💚سلام امام زمانم💚
اِلهى عَظُمَ الْبَلاء ...
نبودنت ،
همان بلایِ عظیم است ؛
که زمین را تنگ کرده!
و اینک...
بـــــهار و...
یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَار...
با تحول قلبهایمان به أَحْسَنِ الْحَال ...🍃🌸
از میلههای غربت هزار ساله رهایت میکنیم!
و زمین را ؛
از بلایِ هزار لایه... 🥀
روزمان را با تو ؛ نو میکنیم ...❤️
❀
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهـادت ...
اجر کسانی است که در زندگی خود
مدام در حال درگیری با #نفس_اند
و زمانی ڪه نفس سرڪش خود
را رام نمودند،
خداوند به مزد این جهاد_اڪبر،
#شهادت را روزی آنان خواهد کرد
امیر مبارزه با نفس: شهیدابراهیمهادی
سلام بر پهلوان بی مزار❤️
#سلام به شما
#صبحتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡به نام عشق ...
.
🍃هیاهوی #قلم بر روی کاغذ.
قلم آنقدر بیتابی میکند که جوهرش ، #مشق زندگانیم را سیاه میکند اما ، چه #پرستو هایی که سبکبالانه مشق #عشق کردند ...❤️
.
🍃 #بهشتی ، همان پرستوی سبکبال #بهشت بود .
انتهای عطش رود ، لابلای #مسیر_عشق ، همانجایی که جاودانان در آن جای داشتند .🌹
.
🍃کسی که به #نظم میچید ،
سنگ را روی سنگ ، #مهره را روی مهره ، آخر همیشه میگفت :« مبادا که مهره های #انقلاب را به دست #بیگانه سپاریم...»🥺
.
🍃همانکه پرده را از پس #دل کنار زد و سرود #روشنگری سر داد .
.
🍃اواخر عاشقی ات در #قفس_تن ، همه میگفتند : نور بالا میزنی.
زمزمه آسمان را بر لب داشتی و #شوق_پرواز در بینهایت چشمانت بیقراری میکرد .🕊
.
🍃تویی که نبض #انقلاب_خمینی بودی ، تویی که کلامت ، #سنگر شوق و ذوق و وفای به #انقلاب بود.
تویی که آوای آشنای #استقامت بودی و تویی که عشق را به #حقیقت گره زدی ...
تویی که تبسمت به #ابدیت پیوست و مایی که هنوز گریان و #دلبسته خاکیم ... .😓
.
✍نویسنده : #مبرا_پورحسن
.
به مناسبت سالروز شهادت #شهید_بهشتی
.
📅تاریخ تولد : ۲ آبان ۱۳۰۷
.
📅تاریخ شهادت : ۷ تیر ۱۳۶۰
.
📅تاریخ انتشار : ۷ تیر ۱۴۰۰
.
🥀مزار شهید : بهشت زهرای تهران
.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
• #شهید_بهشتی
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#بازنشر
طرح به مناسبت سالروز تولد شهید اسماعیل شجاعی 🕊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨آدمی را آدمیت لازم است ، عود را گر بو نباشد ، هیزم است✨
🍃انسان های#آزاده فراتر از مذهب و قومیت گام بر میدارند و افق نگاهشان تا آسمان است و...
🍃برای همین در جنگ با#داعش از همه ملیت و مذهبی گرد هم آمدند تا با کمک هم ریشه ظلم را بزنند.یکی از این آزاد اندیشان مردی بود از تبار، غیور مردان کرد و#سنی_مذهب.
🍃مسلمانی که همیشه تاکید داشت بر #وحدت مسلمین و می گفت:" همه مسلمان هستیم و پیامبرمان یکی است. همه به سوی یک قبله به عبادتِ معبودمان می ایستیم 🕋
🍃انقلاب و رهبرانش را دوست داشت و با تلاش فراوان توانست استخدام#سپاه شود.نامش اسماعیل بود و شهرتش شجاعی،اسماعیل واربه رضای خداوند گردن نهاد و شجاعانه گام برداشت و دل کند از آرامش ،ازکشور،ازشهرش "نوبار بوکان " از خانواده اش، از همسرش و از چهار فرزندش ورسید تا" نبل و الزهرا سوریه" جایی که بعد از چهار سال ازمحاصره در آمده بود.
🍃یازدهمین ماه از سال نود چهار بود که همراه رزمندگان دیگر درحال پاک سازی شهر بودند که جواز#شهادت برایش صادرشد🕊
"روحش شاد و یادش گرامی"
🌸 به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_اسماعیل_شجاعی
✍نویسنده:#سودابه_حمزهای
📅تاریخ تولد : ۷ تیر ۱۳۴۹
📅تاریخ شهادت : ۱۳ بهمن ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۶ تیر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بوکان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#بازنشر
طرح به مناسبت سالروز شهادت شهید عبدالحمید دیالمه🌺💫
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃 عبدالحمید دیالمه نمونه یک انسان #مومن است که آرمان هایش همه از روی تقوا و علم و #صبر است🙂
🍃دین را با #علم شناخت و انحرافات دین و انسان هایی که خواسته یا ناخواسته #منافق راه حق شدند را به دیگران معرفی کرد.
🍃همان #نماینده ای که وقتی برای مقابله با کارهای #رییس_جمهور زمان به مجلس پاگذاشت، در مقابل تبریک ها فقط گفت، مسئولیت تبریک ندارد.
🍃دین را با علم، دلیل و #منطق به دیگران آموخت، تا جایی پیش رفت که بین روحانیت و دانشگاه آشتی برپا کرد🌹
🍃به قول خودش بزرگترین جرمش این بود که حرف هایش را زودتر از #زمان می زد.
🍃وقتی او را تهدید به #مرگ میکردند همچون #امام_حسین، وقت گرفت برای آخرین سخنرانیاش و از آن ها خواست تا در جلسه بنشینند و به حرف هایش گوش دهند. او تابع #ولایت_فقیه بود و روی گرداندن از آن را اشتباه می دانست.❣
🍃این روزها به دیالمههایی نیاز دارد تا دین را به #جوانان ظاهرا با سواد بیاموزد و کج رفته ها را بشناسد و نگذارد انقلابی که با خون شهیدان جان گرفته با پا کج گذاشتن عده ای با شعار #آزادی، بی حرمت شود، بیاید #شبیه دیالمه باشیم...❤️
🍃دیالمهها را بشناسید و گوش دهید چه #ندایی سر میدهند، سخنرانی دیالمه در آخرین حضورش در #مجلس برایتان شنیدنی خواهد بود...
#التماس_تفکر
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_عبدالحمید_دیالمه
📅تاریخ تولد : ۴ اردیبهشت ۱۳۳۳
📅تاریخ شهادت : ۷ تیر ۱۳۶۰
📅تاریخ انتشار : ۷ تیر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : قم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#پوستر | سرچشمه نور
◽️بهشتی میشود هر کس حسینی است
◽️چهل سال است که اصحاب بهشتی میهمان سرچشمه ی نورند
#شهیدان | #شهید_بهشتی
🔹ارسالی از خانهی طراحان انقلاب اسلامی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید سید رضا پاکنژاد ✨
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨#نماینده_ای_به_تمام_معنا_انقلابی
داشتم با خودم میگفتم، که میان این همه سجیه ی درونی شما، پای کار بودنت برای انقلاب و مردم بیشتر از همه، مقابل چشمان آدمی چشمک میزند، آن هم درست، در این هوای نفس پرستی و پر شده از دودِ رانت و اختلاس، که یکی پس از دیگری گوی سبقت را از یکدگر روبوده اند. و خبرشان گوش آدمی را در شعله ی خویش می سوزاند.
🍃از تو چه پنهان است؛ هوای این روز ها به عِطر طنین امثال شما نیازمند است، شمایی که مالک وار
امین مردم بوده اید. شما که برای امام خویش سربازی مطیع و دلیر بوده اید،
سربازی که تا آخرین نفس به یاد امام خویش نفس میکشید...
🍃حقیقتا، حسرت داشتن امثال شما درین زمانه، آواری اسفناک، در ضمیر بی جانمان گشته و جانمان را در هوای خویش تبخیر می کند. کاش مجلسیان نفس پرست ما، یه جو همت شما را داشتند...
✍نویسنده: #زهرا_حسینی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_سید_رضا_پاکنژاد
📅تاریخ تولد : ٣ آذر ۱٣۰٣
📅تاریخ شهادت : ٧ تیر ۱٣۶۰
📅تاریخ انتشار : ۷ تیر ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : دفتر حزب جمهوری اسلامی _تهران
🥀مزار شهید : گلزار شهدای خلدبرین یزد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰#عکس_روز | #شهید_احمد_کاظمی
🔻 بساط چایی ؛
بهانه ای بود ....
برای یک دورهمی ساده
باصفا و لذت بخش ...
~ رزمندگان لشکر۸ نجف
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📜کلام شهید
🔸انسان #فراموش كار است. امروز هر چه بگويی فردا از يادش می رود. بنابراين بايستی دائم تذكـ💥ــر داد و مسائل بطور مرتب #يادآوری شود و هی گفته شود.
🔹سلسله مراتب #فرماندهی بايد رعايت شود. در جبهه، خودرأيی نيست.
هر كس بگويد من، اين تخلف كرده است..
#شهدا به دور از خودرأیی بودند
شهدا صاف و ساده بودند💖🌷
#شهید_مهدی_باکری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃🌹 سلام بر ابراهیم 🌹🍃
🍃 قسمت هفتم 🍃
"واليبال تک نفره"
راوی: جمعی از دوستان شهيد
💠بازوان قوی ابراهيم از همان اوايل دبيرســتان نشــان داد که در بســياری از ورزشها قهرمان اســت. در زنگهای ورزش هميشــه مشــغول واليبال بود. هيچکس از بچه ها حريف او نمیشد.
يکبار تک نفره در مقابل يک تيم شش نفره بازی کرد! فقط اجازه داشت که سه ضربه به توپ بزند. همهی ما از جمله معلم ورزش، شــاهد بوديم که چطور پيروز شد. از آن روز به بعد ابراهيم واليبال را بيشتر تک نفره بازی میکرد.
بيشتر روزهای تعطيل، پشت آتشنشانی خيابان هفده شهريور بازی میکرديم.
خيلی از مدعیها، حريف ابراهيم نمیشدند.
اما بهترين خاطرهی واليبال ابراهيم بر میگردد به دوران جنگ و شهر گيلانغرب.
در آنجــا يک زمين واليبال بود که بچههای رزمنــده در آن بازی میکردند. يک روز چند دســتگاه مينیبوس برای بازديــد از مناطق جنگی به گيلانغرب آمدند که مســئول آنها آقای داودی رئيس ســازمان تربيتبدنی بود.
آقای داودی در دبيرستان، معلم ورزش ابراهيم بود و او را کامل میشناخت. ايشان مقداری وسایل ورزشی به ابراهيم داد و گفت: هر طور صلاح میدانيد مصرف کنيد. بعد گفت: دوســتان ما از همهی رشتههای ورزشی هستند و برای بازديد آمدهاند.
🍃ابراهيم کمی برای ورزشــکارها صحبت کرد و مناطق مختلف شــهر را به آنها نشان داد، تا اينکه به زمين واليبال رسيديم.
آقــای داودی گفت: چند تــا از بچههايپی هيئت واليبال تهران با ما هســتند. نظرت برای برگزاری یک مسابقه چيه؟
ســاعت ســه عصر مسابقه شروع شــد. پنج نفر که سه نفرشــان واليباليست حرفــهای بودند يک طــرف بودند، ابراهيم به تنهائــی در طرف مقابل. تعداد زيادی هم تماشاگر بودند.
ابراهيم طبق روال قبلی، با پای برهنه و پاچههای بالازده و زير پيراهنی، مقابل آنها قرار گرفت.
به قدری هم خوب بازی کرد که کمتر کسی باور میکرد.!
بازی آنها يک نيمه بيشتر نداشت و با اختلاف ده امتياز به نفع ابراهيم تمام شد. بعد هم بچههای ورزشکار با ابراهيم عکس گرفتند.
آنها باورشان نمیشــد که يک رزمندهی ساده، مثل حرفهایترين ورزشکارها بازی كند.!
📿يکبــار هم در پادگان دوكوهــه، برای رزمندهها، از واليبــال ابراهيم تعريف كردم. يكي از بچه ها رفت و توپ واليبال آورد. بعد هم دو تا تيم تشــكيل داد و ابراهيم را هم صدا كرد.
او ابتدا زير بار نمیرفت و بازی نمیكرد، اما وقتی اصرار كرديم گفت: پس همهی شما يکطرف، من هم تكی بازی میكنم!
بعــد از بازی، چند نفر از فرماندهان گفتند: تا حــالا اينقدر نخنديده بوديم...!
ابراهيم هر ضربهای كه میزد، چند نفر به سمت توپ میرفتند و به هم برخورد میكردند و روی زمين میافتادند!
ابراهيم در پايان، با اختلاف زيادی بازی را برد.
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
ادامه دارد ...
#رمان
#سلام_بر_ابراهیم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh