🌷شهید نظرزاده 🌷
🔮روایتی از همسر فرمانده🔮 🌵یکی از #سرداران سپاه در خاطرات خود می گفت:شهید "تقوی" در جبهه #دعای_ابوحم
💠بازی به سبک حاج حمید 😅
🔸بعد از اتمام ساخت گلولههای #خرمایی، حاج حمید در یکی از آن گلول ها یک #مهره گذاشت و گفت که گلولههای خرما را بخورید😋 در گلوله خرمایی هر کس #مهره بود، همگی او را دنبال میکنیم😅
🔹همه با هیجان ناشی از اینکه مهره، سهم چه کسی خواهد شد شروع به خوردن گلولههای خرمایی کردند. #ندا یکی دو گاز از گلوله خرمایی را بیشتر نخورده بود که بیاختیار دستش را به سمت #دهانش برد و آرام بلند شد که فرار کند🏃
🔸حاج حمید به او گفت: ها؟ چه خبر⁉️ مهره را داری #میخوری؟ ندا دو پا داشت، دو پا هم قرض کرد و به سرعت به سمت حیاط فرار کرد🏃😅
🔹حاج حمید فریاد🗣 زد یالا بگیرینش نذارین بزنه بچاک. بچهها دنبالش #می_دویدند و او را قلقلک می دادند😄
✍ راوی : همسر شهید
#شهید_حمید_تقوی_فر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡به نام عشق ...
.
🍃هیاهوی #قلم بر روی کاغذ.
قلم آنقدر بیتابی میکند که جوهرش ، #مشق زندگانیم را سیاه میکند اما ، چه #پرستو هایی که سبکبالانه مشق #عشق کردند ...❤️
.
🍃 #بهشتی ، همان پرستوی سبکبال #بهشت بود .
انتهای عطش رود ، لابلای #مسیر_عشق ، همانجایی که جاودانان در آن جای داشتند .🌹
.
🍃کسی که به #نظم میچید ،
سنگ را روی سنگ ، #مهره را روی مهره ، آخر همیشه میگفت :« مبادا که مهره های #انقلاب را به دست #بیگانه سپاریم...»🥺
.
🍃همانکه پرده را از پس #دل کنار زد و سرود #روشنگری سر داد .
.
🍃اواخر عاشقی ات در #قفس_تن ، همه میگفتند : نور بالا میزنی.
زمزمه آسمان را بر لب داشتی و #شوق_پرواز در بینهایت چشمانت بیقراری میکرد .🕊
.
🍃تویی که نبض #انقلاب_خمینی بودی ، تویی که کلامت ، #سنگر شوق و ذوق و وفای به #انقلاب بود.
تویی که آوای آشنای #استقامت بودی و تویی که عشق را به #حقیقت گره زدی ...
تویی که تبسمت به #ابدیت پیوست و مایی که هنوز گریان و #دلبسته خاکیم ... .😓
.
✍نویسنده : #مبرا_پورحسن
.
به مناسبت سالروز شهادت #شهید_بهشتی
.
📅تاریخ تولد : ۲ آبان ۱۳۰۷
.
📅تاریخ شهادت : ۷ تیر ۱۳۶۰
.
📅تاریخ انتشار : ۷ تیر ۱۴۰۰
.
🥀مزار شهید : بهشت زهرای تهران
.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh