eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍🏼 شهید سیدمجتبی هاشمی 🔻تا وقتی گوش به فرمان رهبر هستید مطمئن باشید چه دشمن خارج از این کشور و چه دشمنِ به ظاهر دوست در داخل هیچ‌ کاری از پیش نخواهد بُرد . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔴 هفته 6 تیر= ترور آیت الله خامنه ای 7 تیر= ترور شهید بهشتی و 72 یار انقلاب 7تیر= بمباران شیمیایی سردشت 11 تیر=ترور آیت الله صدوقی 12 تیر= حمله ناو آمریکا به هواپیمای مسافربری ایران 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
dcc2_34b10711115d903b344b684ed1a5a3c6.mp3
2.94M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۳۵ 🎤 استاد 🔸«تنها ترس: یَخٰافُ الْقَتل»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
گفت نمی خواهم برای آمدنم کاری کنی! لطفا برای نیامدنم کاری نکن .. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔻 رهبر انقلاب: خیلی متشکّرم از همه‌ی کسانی که تلاش کردند و دانش و تجربه و کوشش علمی و عملی خودشان۷ را به کار انداختند برای اینکه بتوانند کشور را از این امکان بزرگ و آبروبخش، یعنی واکسن ضدّ کرونا برخوردار کنند. ۱۴۰۰/۴/۴ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
دلـم‌بہ‌عشق‌توتاآسمان‌هشتـم‌رفت نمازدرحَࢪِمت«اِهدِنـا»نمۍخواهد:)' 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹 سلام بر ابراهیم 🌹🍃 🍃 ادامه‌ی قسمت ششم 🍃 💠بعد هم گفت: من کشتی نمی‌گيرم! همه با تعجب پرسيديم: چرا !؟ كمی مكث كرد و به آرامی گفت: دوســتی و رفاقت ما خيلی بيشتر از اين حرف‌ها و كارها ارزش داره! بعد هم دست حاج‌حسن را بوسيد و با يک صلوات، پايان کشتی‌ها را اعلام کرد. شــايد در آن روز برنده و بازنده نداشتيم. اما برنده‌ی واقعی فقط ابراهيم بود. وقتی هم می‌خواستيم لباس بپوشيم و برويم، حاج‌حسن همه‌ی ما را صدا کرد و گفت: فهميديد چرا گفتم ابراهيم پهلوانه!؟ ما همه ساکت بوديم، حاج‌حسن ادامه داد: ببينيد بچه‌ها، پهلوانی يعنی همين کاری که امروز ديديد. ابراهيم امروز با نفسِ خودش کشتی گرفت و پيروز شد. ابراهيم به خاطر خدا با اون‌ها کشتی نگرفت و با اين کار، جلوی کينه و دعوا را گرفت. بچه ها پهلوانی يعنی همين کاری که امروز ديديد. ٭٭٭ 📿داستان پهلوانی‌های ابراهيم ادامه داشت تا ماجراهای پيروزی انقلاب پيش آمد. بعد از آن، اکثر بچه‌ها درگير مســائل انقلاب شدند و حضورشان در ورزش باستانی خيلی کمتر شد. تا اينکه ابراهيم پيشــنهاد داد که صبح‌ها در زورخانه نماز جماعت صبح را بخوانيم و بعد ورزش کنيم و همه قبول کردند. بعد از آن هر روز صبح برای اذان در زورخانه جمع می‌شديم. نماز صبح را به جماعت می‌خوانديم و ورزش را شروع می‌کرديم. بعد هم صبحانه‌ی مختصری و بعد به سر کارهايمان می‌رفتيم. ابراهيم خيلی از اين قضيه خوشــحال بود. چــرا که از طرفی ورزش بچه‌ها تعطيل نشده بود و از طرفی بچه‌ها نماز صبح را به جماعت می‌خواندند. 🍃هميشــه هم حديث پيامبر گرامی اســلام را می‌خواند: "اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده‌داری تا صبح محبوب‌تر است". با شروع جنگ تحميلی، فعاليت زورخانه بسيار کم شد. اکثر بچه‌ها در جبهه حضور داشتند. ابراهيم هم کمتر به تهران می‌آمد. يک‌بار هم که آمده بود، وســایل ورزش باســتانی خــودش را برد و در همان مناطق جنگی بســاط ورزش باســتانی را راه‌اندازی کرد. زورخانه‌ی حاج‌حســن تــوکل، در تربيت پهلوان‌های واقعــی زبانزد بود. از بچه‌های آنجا به جز ابراهيم، جوان‌های بســياری بودند که در پيشگاه خداوند پهلوانی‌شان اثبات شده بود! آن‌ها با خون خودشان ايمانشان را حفظ کردند و پهلوان‌های واقعی همين‌ها هستند. دوران زيبا و معنوی زورخانه‌ی حاج‌حسن در همان سال‌های اول دفاع مقدس، با شهادت شهيد حسن شهابی (مرشــد زورخانه)، شهيد اصغر رنجبران (فرمانده تيپ عمار) و شــهيدان ســيدصالحی، محمد شــاهرودی، علی زاهدی، ســيد‌محمد سبحانی، سيد‌جواد مجدپور، رضاپند، حمدالله مرادی، رضا هوريار، مجيد فريدوند، قاســم كاظمی و ابراهيم و چندين شهيد ديگر و همچنين جانبازی حاج‌علی نصرالله، مصطفی هرندی و علی مقدم و همچنين درگذشت حاج‌حسن توکل به پايان رسيد. مدتــی بعد با تبديل محل زورخانه به ســاختمان مســکونی، دوران ورزش باستانی ما هم به خاطره‌ها پيوست. 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ادامه دارد ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤍 🌺🍃 یا رحمت للعالمین جبریل می خواند تو را 🌺🍃 ای منجی کل بشر بیرون بیا از این سرا 🌺🍃 تو شهریار عالمی تا چند در غار حرا 🌺🍃 ای یوسف مصر وجود از چاه تنهایی درآ 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 🤲 بســـوے ظــــــــهور💫✨ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
تمام صبح هایم ⛅️ با تو بخیر میشود ..♡.. تو آنی که با هر تبسمت 😍 خورشید طلوع میکند..☀️.. ‍‎‌‌‎ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| تولدت مبارک 🎉 به مناسبت تولد شهید محمد حسین محمد خانی ▫️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃حاج عمار! هر چه فکر کردم چگونه بنویسم که خوش تر باشد، باز هم به جانم ننشست! اصلا میخواهم راحت باشم! میخواهم بگویم درخت گناه، شاخ و برگ هایش را اطراف قلبم قفل کرده و قلبم اسیر سیاهی شده! دیگر اشک‌ هایم‌ هم بوی خدا نمیدهد! 🍃گناه وزنه ی سنگینی شده که زمین گیرم کرده و پر پروازم را زخمی کرده است! چنگ می اندازم تا زنجیرش را پاره کنم اما مگر به همین ‌آسانی است! تبِ وجودم را گرفته است و من بیماری درمانده ام که هیچ دارویی جز نگاه تو درمانش نمیکند! 🍃تو هم فرمانده ای دیگر! خوب میدانی سربازانت را چگونه آموزش بدهی که همان بشود درمان تمام دردهایشان! درمانی مثل یک درد و دل سحرگاهی زیر‌نور ماه و ستارگان! اصلا نور ماه هم نباشد عیبی نیست؛ چهره ات همچون ماه میدرخشد و‌نورش قلبم را هدف میگیرد. 🍃نور چشم‌هایت میشود مفتاح الهدایت؛ زنجیر گناه را میگشاید و قلبم نفَس میکشد! روشنایی نگاه تو همانی است که تمام سیاهی های وجودم را به سفیدی مطلق تبدیل میکند. لبخند ارامش بخشت هم که دیگر خودش داستانی سراسر عشق است‌؛ گویا لبخند تو «مبدل السیئات بالحسنات» است و با یک نگاه میتوان فراموش کرد تمام بدی هارا... تمام سیاهی هارا... نا امیدی هارا... 🍃 امروز تولد توست! ما چشم انتظار عیدیِ شماییم! یا شاید هم باید دست هایمان را به سوی شاه خراسان روانه کنیم که اینگونه نوکری دارد و تولد زمینی سربازش است! چشم هایمان را میبندیم؛ انگشتانمان را دخیل پنجره فولادش میکنیم و از عمق جان زمزمه میکنیم: شاه خراسان قسمتمان کن حسین(ع)را... 🍃انگار خودت هم آنجایی آرام و محجوب لب میزنی :«کربلا نه به قسمته! نه به همته! به دعوته ! » با تکیه بر ارامش صدایت مجدد خطاب میکنم ابالجواد را: یا علی بن موسی الرضا دعوتمان میکنی؟! به سمت گنبد برمیگردم؛ دست هایم را روی سینه ام میگذارم به نشانه ی احترام و میگویم: تولدت مبارکِ ما باشد عمارِ مهدی(عج)❤️ ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٩ تیر ۱٣۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ٨ تیر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه_حلب 🥀مزار شهید : بهشت زهرا_قطعه ۵٣ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
عاشورا و ظهور.mp3
2.93M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۳۶ 🎤 استاد 🔸«عاشورا و ظهور»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
رفیقش‌میگفت : گاهی‌میرفت‌‌یه‌گوشه‌اۍخلوت، چفیه‌اش‌رو‌میکشیدروی‌سرش درحالت‌ِسجده‌میموند.. به‌قول‌معروف‌ "یه‌گوشه‌اۍخدارو‌گیرمی‌آورد"(:💔🚶🏼‍♂ چقدشبیه‌شونی؟! 🌱" 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🚩روضه هفتگی🚩 💺سخنران: حجت‌الاسلام مهدی عباسی 🎤مداح: کربلایی صادق احمدی 📅زمان: پنجشنبه( ۱۰تیر) ساعت شروع: ۲۱:۰۰ 🚪مکان: ؛حجاب۲۱؛ بیت شهید نظرزاده(علامت پرچم) باحضور خواهران وبرادران 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 🔴هیئت محبان جوادالائمه (علیه السلام) 🌷🍃🌷🍃 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢شهیدانه 🔹شهيد رحيم حق دوست در سال 1345 در آستانه اشرفيه ديده به جهان گشود . 🔹شهيد گرانقدر در بمباران شيميايي در تاريخ 1366/02/23 در پايگاه زهره وند مجروح گرديد و جانباز 50 درصد ناجا و 70 درصد بنياد شد وي پس از سال ها تحمل مجروحيت عارضه شيميايي سرانجام در تاريخ 1395/11/15 در شهرستان رشت به درجه رفيع شهادت نائل گرديد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
. ❌💡 🔻ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ‌اﺯ‌سبڪترین‌ﭼﯿﺰﻫﺎئیہ‌ﮐﻪ📱 ﺩࢪﺩﻧﯿﺎ‌ﺣﻤﻞ‌میشہ🌍 🔹ﻭﻟﯽ‌ﺍﺯسنگینترین‌ﭼﯿﺰﻫﺎئیه‌که‌ﺩࢪآﺧﺮﺕ‌باید✨ بخاطر‌نحوہ‌استفادہ‌اش‌پاسخگوباشیم❗️ 🔸مواظب‌باشیم‌این‌موبایل‌ماࢪا☔️ جهنمے‌نڪند🔥✋🏻 ✨✨✨✨✨✨✨✨ ‍‎‌‌‎‎‎ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌹 سلام بر ابراهیم 🌹🍃 🍃 قسمت نهم 🍃 "کُشتی" راوی: برادران شهيد 💠هنوز مدتی از حضور ابراهيم در ورزش باســتانی نگذشته بود که به توصيه‌ی دوستان و شخص حاج‌حسن، به سراغ کشتی رفت. او در باشگاه ابومسلم در اطراف ميدان خراسان ثبت نام کرد. او کار خود را با وزن ۵۳ کيلو آغاز کرد. آقايان گودرزی و محمدی مربيان خوب ابراهيم در آن دوران بودند. آقای محمدی، ابراهيم را به خاطر اخلاق و رفتارش خيلی دوســت داشــت. آقای گودرزی خيلی خوب فنون کشتی را به ابراهيم می‌آموخت. هميشــه می‌گفت: اين پســر خيلی آرومه، اما تو کشتی وقتی زير می‌گيره، چون قد بلند و دست‌های کشيده و قوی داره، مثل پلنگ حمله ميکنه! او تا امتياز نگيره ول کن نيست. برای همين اسم ابراهيم را گذاشته بود پلنگ خفته! بارها می‌گفت: يه روز، اين پسر رو تو مسابقات جهانی می‌بينيد، مطمئن باشيد! سال‌های اول دهه ۵۰ در مســابقات قهرمانی نوجوانان تهران شرکت کرد. ابراهيم همه حريفان را با اقتدار شکســت داد. او در حالي که ۱۵ ســال بيشتر نداشت، برای مسابقات کشوری انتخاب شد. مسابقات در روزهای اول آبان برگزار ميشد ولی ابراهيم در اين مسابقات شرکت نکرد! مربی‌ها خيلی از دست او ناراحت شدند. بعدها فهميديم مسابقات در حضور وليعهد برگزار ميشد و جوايز هم توسط او اهداء شده. برای همين ابراهيم در مسابقات شرکت نکرده بود. ســال بعد ابراهيم در مسابقات قهرمانی آموزشگاه‌ها شرکت کرد و قهرمان شد. همان سال در وزن ۶۲ کيلو در قهرمانی باشگاه‌های تهران شرکت کرد. در ســال بعد از آن در مسابقات قهرمانی آموزشــگاه‌ها وقتي ديد دوست صميمی خودش در وزن او، يعنی ۶۸ کيلو شــرکت کرده، ابراهيم يک وزن بالاتر رفت و در ۷۴ کيلو شرکت کرد. در آن ســال درخشش ابراهيم خيره کننده بود و جوان ۱۸ ساله، قهرمان ۷۴ کيلو آموزشگاه‌ها شد. تبحر خاص ابراهيم در فن لنگ و استفاده به موقع و صحيح از دست‌های قوی و بلند خود باعث شده بود که به کشتی‌گيری تمام عيار تبديل شود. ٭٭٭ 🍃صبح زود ابراهيم با وســایل کشتی از خانه بيرون رفت. من و برادرم هم راه افتاديم. هر جایی می‌رفت دنبالش بوديم! ِ تا اينکه داخل ســالن هفتِ‌تيــر فعلي رفت. ما هم رفتيم توی ســالن و بين تماشاگرها نشستيم. سالن شلوغ بود. ساعتی بعد مسابقات کشتی آغاز شد. آن روز ابراهيــم چند کشــتی گرفت و همه را پيروز شــد. تا اينکه يک‌دفعه نگاهش به ما افتاد. ما از بین تماشــاگرها تشويقش می‌کرديم. با عصبانيت به سمت ما آمد. گفت: چرا اومديد اينجا !؟ گفتيم: هيچی، دنبالت اومديم ببينيم کجا ميری.! بعد گفت: يعنی چی!؟ اينجا جای شما نيست. زود باشين بريم خونه بــا تعجب گفتم: مگه چی شــده!؟ جواب داد: نبايد اينجا بمونين، پاشــين، پاشين بريم خونه. 📿همين‌طور کــه حرف ميزد بلندگو اعلام کرد: کشــتی نيمه نهایی وزن ۷۴ کيلو آقايان هادی و تهرانی. ابراهيم نگاهی به ســمت تشــک انداخت و نگاهی به سمت ما. چند لحظه سکوت کرد و رفت سمت تشک. ما هم حسابی داد می‌زديم و تشويقش می‌کرديم. مربــی ابراهيم مرتب داد می‌زد و می‌گفت كه چه کاری بکن. ولی ابراهيم فقط دفاع می‌کرد. نيــم نگاهی هم به ما می‌انداخت. مربی که خيلی عصبانی شده بود داد زد: ابراهیم چرا کشتی نمی‌گيری؟ بزن ديگه. ابراهيــم هم با يک فن زيبــا حريف را از روی زمين بلند کرد. بعد هم يک دور چرخيد و او را محکم به تشک کوبيد. هنوز كشتی تمام نشده بود كه از جا بلند شد و از تشک خارج شد. آن روز از دست ما خيلی عصبانی بود. فکر کردم از اينکه تعقيبش کرديم ناراحت شده.! وقتی در راه برگشت صحبت می‌کرديم گفت: آدم بايد ورزش را برای قوی شدن انجام بده، نه قهرمان شدن. من هم اگه تو مسابقات شركت می‌كنم می‌خوام فنون مختلف رو ياد بگيرم. هدف ديگه‌ای هم ندارم. گفتم: مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟! بعد از چند لحظه سکوت گفت: هرکس ظرفيت مشهور شدن رو نداره، از مشهور شدن مهم‌تر اينه که آدم بشيم. آن روز ابراهيم به فينال رســيد. اما قبل از مســابقه نهایی، همراه ما به خانه برگشت! او در عمل ثابت کرد که رتبه و مقام برايش اهميت ندارد. ابراهيم هميشه جمله‌ی معروف امام‌راحل را می‌گفت: "ورزش نبايد هدف زندگی شود." 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ادامه دارد ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh