eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
5.4هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• تصویر حضرت آقا رو می‌کشیدید من که طلبه هستم کسی نیستم🥺. . خیلی هم قابل داشتی یـار وفادار علی؛ داغت هنوز سنگینی می کند. والله..🖤 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⚫️تصویری از شهید که شب گذشته بشهادت رسید درکنار فرمانده محور مقاومت،شهید حاج قاسم یاد همه شهدا خصوصا شهدای حزب الله صلوات ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۹۲ امام خامنه‌ای: برادران عزیز، خواهران عزیز، فرزندان عزیز من، جوانان! هرچه انتخاب کنید برای خودتان انتخاب کرده‌اید. انتخاب خوب شما به خود شما برمیگردد؛ اگر انتخاب با غفلت انجام بدهید که انتخاب بدی از آب دربیاید و از کار دربیاید، بدی‌اش به شما برمیگردد. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
بسم رب الشهدا و الصدیقین شهید احمد رحمانی فر فرزند : غلام ولادت : ۱۳۶۹/۰۳/۲۱ خاش شهادت : ۱۳۹۸/۱۲/۰۳ محل شهادت : مرز جکیگور ، سیستان و بلوچستان نحوه شهادت : براثر حمله تروریستی بامداد سوم اسفندماه به برجک ۲۲۲ پاسگاه مرزی عدالت و اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار : گلزار شهدای زاهدان امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⭕️ گوش به فرمان عزیز باشید. 🔻روحانی مدافع حرم شهید محمد کیهانی: ✅مردم عزیز و با شرافت ایران عزیز تا می‌توانید از ولایت فقیه مراقبت نمایید، همیشه گوش به فرمان رهبر با بصیرت خود امام خامنه ای عزیز باشید. 🌱برای سلامتی حضرت امام زمان ارواحنا فداه، امام خامنه ای و شادی روح امام و شهدا صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊♥️ ‍ ◽️ان‌شاالله مؤثر باشیم در تحقق این مسیر پر پیچ و خم و دستیابی به کمال و دستیابی به همه اون ارزش‌هایی که بخاطر اون آفریده شدیم؛ ان شاالله 🌷🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
صبر و بردباری او در مقابل مشکلات و ناملایمات، بسیار زیاد بود. به نحوی که در شدیدترین ناراحتی ها و مشکلات و پیشامد های ناگوار، هیچگاه از خود عصبانیت نشان نمی داد بلکه دیگران را نیز دعوت به آرامش می کرد و با توکلی که به خدا داشت، هیچوقت ناامیدی و یاس به خود راه نمی داد. 🕊 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جلسه‌ قرآنی که شهید حججی در آن شرکت نکرد! بیاد داشته باشیم شهدا چه راهی انتخاب کردند ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 انتظار برای (عج) از زبان شهید حججی؛ برای امام زمان (عج) چه کرده‌ایم؟😔 واقعا به عنوان منتظر ظهور حضرت حجت چه کار مثبتی انجام دادیم؟؟ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🤲 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مادرشان نقل میکنند : دانشجویِ دانشگاه شهید بهشتی ِ تهران بود ؛ به زبان عربی و انگلیسی تسلط داشت . از او می‌پرسیدم : سید محمد ! تو که داری درس میخونی می‌خوای چه کاره بشی ؟ می‌گفت : پاسدار . . گفتم : آخه تو که الان هم پاسدار هستی ! جواب داد : مامان ! جمهوری اسلامی پاسدار بی‌سواد نمی‌خواد ؛ به پاسدار باسواد احتیاج داره ! 🕊 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید رجایی: خداوند در جهنم جایی داره که مساوی است با گناه ۳۶ میلیون انسان اونجا جای منه! @shahidNazarzadeh
بخشی از وصیت نامه سردار شهید سید مجتبی از فرماندهان جنگ های عزیزتان را یاری نمایید، گوش به فرمان او باشید و خدا را فراموش نکنید، 🌴 اول وقت را رها نکنید.🌴 هدیه نثار ارواح مطهر همه شهدا صلوات ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
حی علی الصلاه📿 💠وصیت شهید سجاد زبرجدی : نماز های واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید. خواهید دید که چگونه درهای رحمت الهی رو به روی شما باز خواهند شد. التماس دعا🤲 امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات🌷 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خـواهـَرم‌محجـوب‌بـٰاش‌و‌بـٰاتقـوا؛ ڪہ‌شمـاییـد‌ڪہ‌دشمـن‌رابـا‌چـٰادر‌سیـٰاهتان وبـا‌تقـوایتان‌نـٰابود‌میڪنیـد! ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا دردهای من کو ؟؟؟! قرائت فرازی از وصیت‌نامه شهید مدافع حرم عباس دانشگر توسط استاد رحیم‌پور ازغدی ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍁رمان عاشقانه‌ای برای تو🍁 قسمت7 وسایلم رو جمع کردم و رفتم خونه مندلی ... دوست صمیمیم بود ... به پدر و مادرم گفتم فقط تا آخر ترم اونجا می مونم ... جرات نمی کردم بهشون بگم چکار می خوام بکنم ... ما جزء خانواده های اصیل بودیم و دوست هامون هم باید به تایید خانواده می رسیدن و در شان ارتباط داشتن با ما می بودن ... چه برسه به دوست پسر، دوست دختر یا همسر ... اومد خونه مندلی دنبالم ... رفتیم مسجد و برای مدت مشخصی خطبه عقد خونده شد ... بعد از اون هم ازدواج مون رو به طور قانونی در سیستم دولتی ثبت کردیم ... تا نزدیک غروب کارها طول کشید ... ثبت ازدواج، انجام کارهای قانونی و ... اصلا شبیه اون آدمی که قبل می شناختم نبود. با محبت بهم نگاه می کرد ... اون حالت کنترل شده و بی تفاوت توی رفتارش نبود ... سعی می کرد من رو بخندونه ..! اون پسر زبون بریده، حالا شیرین زبونی می کرد تا از اون حالت در بیام ... از چند کیلومتری مشخص بود حس گوسفندی رو داشتم که دارن سرش رو می برن ... از هر رفتارش یه برداشت دیگه توی ذهنم میومد ... و به خودم می گفتم فقط یه مدت کوتاهه، چند وقت تحملش کن. این ازدواج لعنتی خیلی زود تموم میشه ... نفرت از چشم هام می بارید ... شب تا در خونه مندلی همراهم اومد ... با بی حوصلگی گفتم: صبر کن برم وسایلم رو بردارم ... خندید و گفت: شاید طبق قانون الهی، ما زن و شوهریم اما همون قانون میگه تو با این قیافه نمی تونی وارد خونه من بشی ... هنوز مغزم داشت روی این جمله اش کار می کرد که گفت: برو تو. دنبالت اومدم مطمئن بشم سالم رسیدی ... چند قدم ازم دور شد ... دوباره چرخید سمتم و با همون حالت گفت: خواب های قشنگ ببینی ... رفت ... 🍁قسمت8 رفتم تو ... اولش هنوز گیج بودم ... مغزم از پس حل معادلات رفتارش برنمی اومد چند دقیقه بعد کلا بیخیال درک کردنش شدم ... جلوی چشم های گیج و متحیر مندلی، از خوشحالی بالا و پایین می پریدم و جیغ می کشیدم ... تمام روز از فکر زندگی با اون داشتم دیوونه می شدم اما حالا آزاد آزاد بودم ... فردا طبق قولم لباس پوشیدم و اومدم دانشگاه ... با بچه ها روی چمن ها نشسته بودیم که یهو دیدم بالای سرم ایستاده ... بدون اینکه به بقیه نگاه کنه؛ آرام و محترمانه بهشون روز بخیر گفت ... بعد رو کرد به منو با محبت و لبخند گفت: سلام، روز فوق العاده ای داشته باشی ... بدون مکث، یه شاخ گل رز گذاشت روی کیفم و رفت ...! جا خورده بودم و تفاوت رفتار صد و هشتاد درجه ایش رو اصلا درک نمی کردم ... . با رفتنش بچه ها بهم ریختن ... هر کدوم یه طوری ابراز احساسات می کرد و یه چیزی می گفت ولی من کلا گیج بودم ... یه لحظه به خودم می گفتم می خواد مخت رو بزنه، بعد می گفتم چه دلیلی داره؟ من که زنشم. خودش نخواست من رو ببره ... یه لحظه بعد یه فکر دیگه و ... کلا درکش نمی کردم ... 🍁شهید طاها ایمانی🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این پسر با پست هاش ترکونده ایتارووو😻🌸 بیا ببین چیا میگه... https://eitaa.com/joinchat/1826620065C526d5c5489 ♨️🙂💚
داستان شهیدی که حاجت همه‌رو میده..!💙⛓ زودبزن‌رولینک‌وبخونش😉 https://eitaa.com/joinchat/1826620065C526d5c5489
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا