خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
خاک های نرم کوشک و یادگار برونسی
#قسمت_نود_و_هفت_
🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴
آن شب، دو گردان زرهی دشمن را کاملاً منهدم کردیم. وقتی برگشتیم دژ خودمان، اذان صبح بود.
نماز را که خواندیم از فرط خستگی هرکس گوشه ای خوابید من هم کنار عبدالحسین دراز کشیدم. در حالی که به راز دستورهای دیشب او فکر می کردم خوابم برد.
از گرمای آفتاب از خواب بیدار شدم دو سه ساعتی خوابیده بودم هنوز احساس خستگی می کردم که عبدالحسین صدام زد زود گفتم :«جانم کار داری باهام؟»
به بغل گردنش اشاره کرد و مثل کسی که درد می کشد گفت: «اینو بگن»
تازه متوجه یک تکه کلوخ شدم، چسبیده بود به گردنش یعنی توی گوشت و پوست فرو رفته بود یک آن ماتم
برد. با تعجب گفتم:« این دیگه چیه؟»
گفت: «از بس که خسته بودم هوای زیر سرم ر ونداشتم این کلوخه چسبیده به گردنم و منم نفهمیدم حالا هم به این حال و روز که می بینی در اومده.»
به هر زحمتی بود، آن را کندم دردش هم شدید بود، ولی به روی خودش نیاورد. خواستم بلندشوم، یکدفعه یاد دیشب افتادم؛ گویی برام یک رؤیای شیرین بود یک رؤیای شیرین و بهشتی
عبدالحسین داشت بلند می شد دستش را گرفتم صورتش را برگرداندطرفم، تو چشم هاش خیره شدم. من و منی کردم و گفتم :«راستش جریان دیشب برام سؤال شده.»
«کدام جریان؟»
ناراحت گفتم: «خودت رو به اون راه نزن این بیست و پنج قدم به راست و چهل متر به جلو، چی بود جریانش؟»
از جاش بلند شد.
«حالا بریم سید جان که دیر میشه برای این جور سؤال و جواب ها وقت زیادی داریم.»
خواه ناخواه من هم بلند شدم ولی او را نگه داشتم گفتم:« نه همین حالا باید بدونم موضوع چی بود.»
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
خاک های نرم کوشک و یادگار برونسی
#قسمت_نود_و_هشت_
🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴
از علاقه ی زیادش به خودم خبر داشتم رو همین حساب بود که جرأت میکردم این طور پافشاری کنم آمد چیزی
بگوید که یکدفعه حاج آقای
ظریف " ۱ " پیداش شد. سلام و احوالپرسی گرمی کرد وگفت:«دست مریزاد دیشب هم گل کاشتین!»
منتظر ،تکه پاره های تعارف نماند رو به من گفت:«بریم سید»
طبق معمول تمام عملیات های ایذایی باید می رفتیم دنبال مجروح یا شهدایی که احتمالاً جا مانده بودند.
از طفره رفتن عبدالحسین و جواب ندادنش به سؤالم حسابی ناراحت شده بودم دمغ و گرفته گفتم: «آقای برونسی هست با خودش برو»
عبدالحسین لبخندی زد و گفت: «اون جاها رو شما بهتر یاد داری سید جان خوبه که خودت بری»
نه دیگه حاج آقا حالا که ما محرم اسرار نیستیم برای این کار هم بهتره که نریم
ظریف آمد بین حرفمان به ام گفت:«حالا من از بگو مگوی شما بزرگوارها خبر ندارم ولی آقای برونسی راست می
گه.»
تا حرفش بهتر جا بیفتد ادامه داد: «تو که میدونی وقتی نیرو تو خطر می افته حاجی خیلی حساس می شه موقعیت محل تو ذهنش نمی مونه؛ پس بهتره تا دیر نشده زود راه بیفتی که بریم
دیگر چیزی نگفتم ظریف راه افتاد و من هم پشت سرش.
خود ظریف نشست پشت «پی ام پی» من هم کنارش دو سه تا «پی ام پی» دیگر راه
آماده ی حرکت بودند. سریع راه افتادیم طرف منطقه ی عملیات.
رسیدیم جایی که دیشب زمینگیر شده بودیم به ظریف گفتم: «همین
پاورقی
۱_ روحانی گرانقدری که مسؤول زرهی تیپ بود و بعدها وجود شریفش به خیل شهیدان پیوست؛ روحش شاد
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
خاک های نرم کوشک و یادگار برونسی
#قسمت_نود_و_نه_
🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴
جا نگهدار.»
نگه داشت. پریدم پایین رو برومان حلقه حلقه سیم خاردار و موانع دیگر بود ناخودآگاه یاد دستور عبدالحسین
افتادم
بیست و پنج قدم می ری به راست.
سریع سمت راستم را نگاه کردم بر جا خشکم زدا
کمی بعد به خودم آمدم بی اختیار شروع کردم به قدم زدن و شمردن .قدم ها شماره ها را بلند و بی پروا می گفتم
یک دو سه چهار و...
درست بیست و پنج قدم آن طرفتر سیم خاردارهای حلقوی و موانع دیگر دشمن تمام می شد و می رسید به یک جاده باریکه ی خاکی، فهمیدم این جاده،در واقع معبر عراقی ها بوده برای رفت و آمد خودشان وخودروهاشان. ما هم درست از همین جاده رفته بودیم طرف دشمن انگشت به دهان گرفتم و زیر لب گفتم: «الله اکبر!»
چرا هاج واج موندی سید؟ طوری شده؟
صدای ظریف بود ولی انگار صداش را نشنیدم باز راه افتادم به سمت جلو به طرف عمق دشمن.
چهل پنجاه قدم آن طرفتر درست به چند متری یک سنگر رسیدم، رفتم جلوتر، نفربری که دیشب سید به آتش کشیده بود، نفربرفرماندهی و آن سنگر هم سنگر فرماندهی بود که بچه ها با چند تا گلوله ی آرپی چی اول حمله منهدمش کرده بودند بعداً فهمیدیم ،هشت نه تا از فرماندهان دشمن همان جا و تو همان سنگر به درک واصل شده بودند.
ظریف پا به پام آمده بود تازه متوجه ی او شدم با نگاه بزرگ شده اش گفت:«خیلی غیر طبیعی شدی سید جریان چیه؟!»
واقعا هم حال طبیعی نداشتم همان جا نشستم. نگاه سید لبریز سؤال
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ همسرم باید برای هر کاری از من اجازه بگیره!
منبع : گزیده ای از مبحث سکوت و جدل
#استوری #استاد_شجاعی
@shahidNazarzadeh
محرم 13.mp3
29.74M
#محرم 13
▪️چطوریه؛
که یه عده تا ابتدای باندِ پرواز، میان،
اما نمیتونن اوج بگیرن و برمیگردن؟
❌مراقب باش!
ببین چه چیزایی در وجودشون بود که بالِشونو بست
نکنه درونِ تو هم باشه👇
@ostad_shojae
@shahidNazarzadeh
محرم 14.mp3
20.04M
#محرم 14
▪️عزاداری ها،کلاسهایِ انسان سازی اند!
قلبتـ💔ـو بگیر دستت
و برسونش دست حسین!
✨ازش بخواه
که تو رو، تا "مقام محمودِ" خودش، بالا ببره.
این نهایتِ آرزویِ یه انسانه👇
@ostad_shojae
@shahidNazarzadeh
❣سلام امام زمانم❣
ایها الناس
بخواهید که آقا برسد🌸✨
بگذارید دگـر
درد بـه پـایان برسد🌸✨
همگی در پس
هر سجده به خالق گویید🌸✨
که به ما رحم کند
یوسـف زهرا برسد...🌸✨
🌹 تعجیل در ظهور مولایمان حضرت امام مهدی (عج) صلوات 🌹
🥀 ای داغدار اصلیِ این روضه ها بیا
صاحب عزای ماتم كرب و بلا بیا 🥀
◾▪◾▪
🍃 اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَــرَج 🍃
صبحتون امام زمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
نهج البلاغه
حکمت 214 - تأثیر نرمخویی
وَ قَالَ عليهالسلام مَنْ لاَنَ عُودُهُ كَثُفَتْ أَغْصَانُهُ
و درود خدا بر او، فرمود: كسى كه درخت شخصيّت او نرم و بىعيب باشد، شاخ و برگش فراوان است
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻این صدای شهید مدافع حرم محمدرضا #سنجرانی میباشد. امروز هم ازچپ میخوریم وهم ازراست بقول شهید #چمران وقتی شیپور جنگ نواخته می شود مرد از نامرد مشخص میشود! امروز مواظب باشیم دشمن داره بنام انقلاب و.... به هرکه میرسه تهمت میزنه خدای ناکرده حرف دشمن اززبون مابیرون نیاد هدیه نثارارواح مطهر همه شهدا صلوات #الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم #محرم🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 آیا خدا، از گناهان ما هر چقدر هم که زیاد باشند میگذرد؟
🎙آیت الله آقا مجتبی #تهرانی(ره)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
بابا . . .
تو نیستے و من هر روز ؛
شیرین زبانے هایم را ،
به رخ ِقاب ِعڪسِ زیبایت میڪشم ...
شهید مدافعحرم🕊🌹
#حیدر_جلیلوند
#ثنـا_خانم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
بسم ربّ الحسین علیه السلام🥀
به غیر از همین خانواده پناهی ندارم
به غیر از حسین و حسن، تکیهگاهی ندارم🏴
اگرچه دلم لذت بیثمر خواست، گاهی
ولی غیر این روضهها خاستگاهی ندارم🏴
عرض سلام و تسلیت خدمت شما بزرگواران
قبول باشه ان شاءالله عزاداریهاتون🤲🏴
ان شاءالله با یاری خداوند منان و همراهی شما سروران
بمدت #40 روز
و هر روز به نیابت از یک #شهید والامقام
زیارت عاشورا قرائت میکنیم
از شما خوبان خواهشمندم در صورت امکان و تمایل ، ما را همراهی بفرمایید ان شاءالله روزی یک مرتبه زیارت عاشورا را قرائت کنیم و ثواب یک چله را ببریم همگی ان شاءالله
از خانوادههای معظم شهدا اگر عکسی از شهید بزرگوارشون دارند میتوانند برای ما ارسال بفرمایند ان شاءالله تا به نیابتشون چله برگزار کنیم.
#زیارتعاشورا
بیستویکمین روز از ماه عزا و ماتم
به نیابت از شهید والامقام
🥀#شهیدمهدیزینالدین
⚫️ @ya_roghayeh_salamollah
#ماملتامامحسینیم🏴
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله🏴
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در روزهای گرم و بیبرقی بیشتر یاد شهید رئیسی باشیم
از 15,000 مگاوات کمبود دولت روحانی، 9,000 مگاوات در این 3 سال جبران شد، اما همچنان عقب هستیم.
13,000 مگاوات دیگر درحال ساخت است که تا پایان 1404 باید تکمیل شود.
اگر شهید رئیسی ۸ سال رئیس جمهور بود، خیلی از مشکلات کشور حل میشد. مقام معظم رهبری هم در سخنرانی به این نکته اشاره کرده بود.
#شهید_خدمت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
جدی گرفتهایم زندگیِ دنیایی را
و شوخی گرفتهایم قیامت را
کاش قبل از اینکه بیدارمان کنند،
بیدار شویم!
#شهید_حسین_معزغلامی
#خادم_الشهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸 خواص عاشورایی:
اَدهَم بن اُمیّه بصری
🔻 ادهَم فرزند اُمیه از جمله دعوت کنندگان به امامت امام حسین ع به شمار می آید . پدر او یکی از یاران و راویان حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و از بزرگان شیعه در بصره بود.
🔺از امام باقر علیه السلام نقل شده که وی از شیعیان بصره بود و در جلسات منزل بانوی شیعی، ماریه دختر منقذ عبدی که از شیعیان فعال بصره بود، حاضر می شد. آن خانه محل تجمع دوست داران اهل بیت علیهم السلام بود.
🔹امام حسین علیه السلام نامه ای خطاب به بزرگان شیعه در بصره نوشت و آنها را به یاری خود دعوت کرد. اهالی بصره دعوت امام ع را پذیرفتند و ادهم بن امیه نیز یکی از دعوت کنندگان بود.
♻️ پس از دستگیری تعدادی از شیعیان بصره توسط ابن زیاد، ادهم همرته با یزید بن ثُبیط و پسرانش از بصره خارج شد و در مسیر کوفه به امام ع ملحق شد و تا کربلا همراه ایشان بود. او در روز عاشورا در حمله اول در ۴۵ سالگی به شهادت رسید.
#امام_حسین_علیه_السلام
#خواص_عاشورایی
#ادهم_بن_امیه
#بصیرت
(اخبار الطوال؛ص۲۸۰_ تاریخ طبری ج۵ص۳۸۵)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
انشاءالله میخوام امروز سابقه اجرایی کانال شهید نظرزاده و رفقای خادم رو برای اعضا جدیدمون بگم و وارد برنامه کربلا بشم