عزيزانم! اگر شبانهروز شكرگزار خدا باشيم كه نعمت اسلام و امام را به بما عنايت فرموده، باز هم كم است.
آگاه باشيم كه صدق نيت و خلوص در عمل، تنها چارهساز ماست. …بدانيد اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست.
هميشه به ياد خدا باشيد و فرامين خدا را عمل كنيد. پشتيبان و از ته قلب مقلد امام باشيد.
اهميت زياد به دعاها و مجالس ياد اباعبدالله (ع) و شهدا بدهيد كه راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربيت حسيني و زينبي بيابيد و رسالت آنها را رسالت خود بدانيد.
و فرزندان خود را نيز همانگونه تربيت كنيد كه سربازاني با ايمان و عاشق شهادت و علمداراني صالح و وارث حضرت ابوالفضل (ع) براي اسلام بار بيايند.
شهید مهدی باکری🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مصطفـی می دانست ...
ڪہ چه راه سختی در پیش دارد
خستہ نمی شد
همیشہ بہ دوستانش می گفت :
ظهور اتفاق می افتد
مهم این است ڪہ
ما ڪجای این ظهـور باشیم
شهید#مصطفی_احمدی_روشن
◻️تاریخ ولادت : ۱۳۵۸/۶/۱۷❤️
◻️محل ولادت : روستای سنگستان_همدان
◻️تاریخ شهادت : ۱۳۹۰/۱۰/۲۱
◻️محل شهادت : تهران
در زمان شهادت دانشجوی دکترای دانشگاه صنعتی شریف و از نخبگان این دانشگاه به شمار می رفت که مسئولیت معاونت بازرگانی سایت هسته ای نطنز را نیز به عهده داشت. به گفته دوستانش وی شخصی ولایتمدار و از شاگردان آیت الله خوشوقت استاد اخلاق تهران بود. شخصی شوخ و باصفا و در عین حال مدیری جدی و قاطع. سرانجام این مرد الهی در ۲۱ دی ۱۳۹۰ پس از خروج از منزل در ساعت ۸:۳۰ صبح توسط یک موتورسیکلت سوار با چسباندن یک بمب مغناطیسی در خیابان گل نبی تهران، میدان کتابی ترور شد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
صدرکعتنمــٰازبخون . . .
صدتاڪارخوبانجامبده . . .
ولۍکسۍنتونہباهـاتحرفبزنه،
اخلاقنداشتہباشۍبہهیچدردۍنمیخوره!
مومنبــٰایدشادباشہ!
اخلاقِخوبداشتهباشہ...シ!
_شهیدمحمدهادیامینی🌿'
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
29.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حال معنوی خوب در کنار تکلیف محوری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📳این زن بی حجاب، می تواند سرباز لشکر اسلام ناب باشد و یک مدعی، یا یک سینهزن در جبهه یزید.
استدلال های قوی این خانم وقتی می شنود ایران و اسرائیل با هم مقایسه می شود.
✅حتما ببینید. آخر الزمان اینگونه است.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰 علامه حسن زاده آملی رحمت الله عليه:
خداوند در هر چیز به کم اکتفاء کرد،
مگر در ذکر و دعا.
📚 رساله نور علی نور، ص 35
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#استاد_قرائتی
یكی گفت: آقا! اگر آدم ۵ تا بچه داشته باشد، آیا به تربیت آنها میرسد؟ گفتم: ما هیچ آماری نداریم كه هر كسی فرزند كمتر داشته باشد، بهتر آنها را تربیت میکند.
هیچ آماری نداریم كه اگر كسی زیاد بچه داشته باشد، بچه هایش بی ادب هستند و اگر كسی یك بچه داشته باشد، بچهاش باادب است.
افرادی هستند که ۱۲ تا بچه دارند، ۱۲ تا گل دارند. افرادی هستند که یك بچه دارند ولی یك گرگ دارند. ما هیچ آماری نداریم كه هركسی بچه كمتر داشته باشد، ادبش است.
#فرزندآوری
#جهاد_امروز
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
به هر کسی که گرفتارِ توست ... آزاده
به هر که از تو رها شد اسیر میگویند
پرچم ارباب ما از همه بالاتر است
خودت برای ما طلایی آقای #بیت_سیاح
✍️ محمدحسین پویانفر
به خاطر پرچم یا زهرا مدال طلای صادق بیتسیاح رو ازش گرفتن. فدا سرت پهلوون تو قهرمان مردم ایران هستی و خواهی بود.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
قبر بی سنگ
#قسمت_دویست_و_بیست_
«می خواست که همین شبونه تو و بچه رو ببریم خونه، ولی دکتر نگذاشت؛ حالا رفته امضا بده که با مسؤولیت خودش شما رو ببره.
کمی بعد پیداش شد،آمد کنار تخت لبخندی زد و احوالم را پرسید رو کرد به مادرم و گفت: «خب خاله جان زینب خانم رو آماده کن که با مادر حسن آقا بریم خونه.»
منظورش من بودم، فهمیدم اسم بچه را هم انتخاب کرده چند دقیقه بعد از بیمارستان آمدیم بیرون.
خانه که رسیدیم، خودش زود دوید طرف رختخواب ها،یک تشک برداشت و آورد کنار بخاری،خواست پهنش کند، مادرم گفت:« این جا،نه ببرین تو اتاق دیگه»
پرسید: «برای چی؟»
مادرم گفت: «این جا مهمون می آد.»
تشک را پهن کرد و گفت:«عیب نداره مهمان ها رو می بریم تو اون اتاق، کی از زینب بهتر که کنار بخاری باشه؟»
رفتم روی تشک و دراز کشیدم، زینب را هم دادبغلم، گفت: «کنار ،بخاری، دیگه دخترم سرما نمی خوره.»
صدای اذان صبح از مسجد محل بلند شد به مادرم گفت:« خاله شما برو نمازت رو بخون من خودم تا بیای پیش
اینا هستم.....»
علاقه اش به زینب از همان اول علاقه ی دیگری بود. شب بعد، بچه را که قنداق کرده بودیم، گذاشت روی پاش. دهانش را برد کنار گوش زینب، همین طور شروع کرد به زمزمه کردن نمی دانم چی می گفت تو گوش بچه، وقتی به خودم آمدم دیدم شانه هاش دارد تکان می خورد. یک آن چشمم افتاد به صورتش، خیش شده بود! دقت که کردم دیدم ،اشکهاش مثل باران از ابر بهاری، دارد می ریزد خواستم چیزی
بگویم، به خودم گفتم بگذار تو حال
خودش باشه.
زینب که سه روزه شد، رفت جبهه، قبل از رفتنش گفت:« زینب رو که ان شاء الله بردین حمام،، نگذارین کسی تو
گوشش اذان بگه»
گفتم:« برای چی؟»
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
قبر بی سنگ
#قسمت_دویست_و_بیست_و_یک_
گفت:«خودم که برگشتم، این کارو می کنم.»
زینب را یک بار بردیم حمام، هفده روز از عمر او گذشته بود که عبدالحسین آمد هنوز رو زمین نشسته بود که
پرسید: «بچه رو بردین حمام؟»
گفتم:«بله.»
گفت:«ندادین که کسی به گوشش اذان و اقامه بگه؟»
وقتی نشست و نفسی تازه کرد به مادرم گفت:« دوباره بچه رو ببرین حمام.»
تا بردند حمام و آوردند غروب شد بعد از نماز مغرب زینب را گرفـت تو بغلش و همان پای بخاری نشست
نمی دانم چه به گوش زینب می گفت فقط می دانم نزدیک دو ساعت طول کشید از همان اول شروع کرد آرام آرام اشک ریختن وقتی بچه را داد ،بغلم، پیراهن خودش و قنداقه ی او خیس اشک شده بود!
دو روز پیش ما ماند شبی که فرداش می خواست برودآمدگفت:« زود آماده بشین می خوایم بریم جایی»
«کجا؟»
یکی، دو جا نمی خوایم بریم، خیلی جاهاست.
فکر زینب را کردم و سردی هوا را گفتم: «منم بیام؟»
گفت: «آره، زینب خانم رو هم باید ببریم».
یک ماشین گرفته بود خودش نشست پشت فرمان، سوار که شدیم راه افتاد
چند تا فامیل تو مشهد داشتیم خانه ی تک تک آنها رفت.
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
قبر بی سنگ
#قسمت_دویست_و_بیست_و_دو_
یک وقتی با یکی شان سرمسائل انقلاب، دعوای شدیدی کرده بود که چند سال با هم رفت و آمد نداشتیم برام عجیب بود که آن شب حتی خانه ی او هم رفتیم هر جا می رفتیم همان طور بر پا، در حالی که زینب را هم بغل گرفته بود چند دقیقه ای می ایستاد احوالشان را می پرسید و می گفت:
«ما فردا ان شاء الله عازم جبهه هستیم، اومدیم که دیگه حلال بودی بطلبیم.
آنها هم مثل من تعجب می کردند هر وقت که می خواست برود جبهه، سابقه نداشت برودخانه ی فامیل برای خداحافظی،معمولاً آنهامی آمدند خانه ی ما همینها حسابی نگرانم می کرد.
آخرین جایی که رفتیم حرم مطهر آقا علی بن موسی الرضا (سلام الله علیهم ).بود آن جا دیگر عجله را گذاشت کنار؛
زیارت با حالی کرد، آن شب با طمأنینه و با آرامش.
خودم هم آن شب حال دیگری داشتم و گرفته تر از همیشه با آقا راز و نیاز می کردم.
بعد زیارت، عبدالحسین بچه ها را یکی یکی برد دور ضریح و طوافشان داد، زینب را هم گرفت و برد. وقتی طوافش داد آوردش پیش من و گفت: «بریم؟»
گفتم: «بریم......»
توی ماشین جوری که فقط من بشنوم شروع کرد به حرف زدن
«من ان شاء الله فردا میرم ،منطقه دیگه معلوم نیست که برگردم.»
هر لحظه انگار غم و غصه ام بیشتر می شدگفت:« قدم زینب مبارک است ان شاءالله این دفعه دیگه شهید می
شم.»
کم مانده بود گریه ام بگیرد فهمید ناراحت شدم خندید،گفت:« شوخی کردم بابا،چرا ناراحت شدی؟ تو که می دونی بادمجون بم آفت نداره شهادت کجا، ما کجا؟....»
توی خانه بچه ها که خوابیدند آمد پیشم گفت:«امشب سفارش شما رو خدمت امام رضا (سلام الله علیهم) کردم. از آقا خواستم که گاهی لطف بفرمایند و به تون یک سری بزنن شما هم اگر یک وقت مشکلی چیزی داشتین فقط
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♦️سلام امام زمانم
🔹به کویَت گر چنین آشفته میگَردم، مکن مَنْعَم
🔹دلی گم کردهام اینجا و میجویم نشانش را ...
🔹کشد مشتاق تا کی محنت هجران خوش آن ساعت
🔹که بیند روی جانان و کند تسلیم جانش را
🌸💠🌸💠🌸💠🌸💠🌸
اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَ الْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَ أَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
سلام بر تو اى صاحب عصر و زمان ؛ سلام بر تو اى جانشین خداى رحمان؛ سلام بر تو اى شریک و همسنگ قرآن؛ سلام بر تو اى داراى دلیل و برهان قاطع؛
سلام بر تو اى امام آدمیان و جنّیان؛ سلام بر تو و بر اجداد پاک و پدران پاکیزه ات که معصوم بودند ؛ و رحمت و برکت هاى الهى نثارتان باد
اللهمعجللولیڪالفرج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
نهج البلاغه
حکمت 255 - نکوهش تندخويى
وَ قَالَ عليهالسلام اَلْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ اَلْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا يَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ يَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْكِمٌ🌹🖤
و درود خدا بر او، فرمود: تندخويى بىمورد نوعى ديوانگى است، زيرا كه تندخو پشيمان مىشود، و اگر پشيمان نشد پس ديوانگى او پايدار است
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔وداع برادرانه
💔داداشش میخواد بره سوریه گریه میکنه ببینید برادرش چی بهش میگه😔😔
#شهید #علی_اصغر_الیاسی
#سالروز_شهادت🕊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️روایت دیدنی رهبر از لحظهای که انسان شهید میشود
#شهادت🌷
#حضرت_آقا💫
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 شاهراه وصول به خدا #دل است ...
#دلی که در آن تعلقات باشد؛ به خدا وصل نمیشود
✨شهید محمد مسرور
سلام و درود خدا بر شهیدان♥️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🛑آرزوهای پس از مرگ🛑
🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀
۹ آرزویی که انسان بعد از مرگ میکند و در قرآن ذکر شده است:
1⃣ يَا لَيْتَنِیٖ كُنْتُ تُرَابًا؛
ﺍی ﮐﺎﺵ خاک میبودم. (ﺳﻮﺭه نبأ، آیه ۴۰)
2⃣ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِیٖ؛
ﺍی ﮐﺎﺵ برای آخرت خود چیزی پیش میفرستادم.(سوره فجر، آیه ۲۴)
3⃣ يَا لَيْتَنِیٖ لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ؛
ﺍی ﮐﺎﺵ نامه اعمالم برایم داده نمیشد.
(ﺳﻮﺭه حاﻗﺔ، آیه ۲۵)
4⃣ يَا وَيْلَتَىٰ لَيْتَنِیٖ لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا؛
ﺍی ﮐﺎﺵ فلان انسان را به دوستی نمیگرفتم.
(ﺳﻮﺭه فرﻗﺎﻥ، آیه ۲۸)
5⃣ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَ؛
ﺍی ﮐﺎﺵ فرمانبرداری الله و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم را میکردیم. (ﺳﻮﺭه أﺣﺰﺍﺏ، آیه ۶۶)
6⃣ يَا لَيْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا؛
ﺍی ﮐﺎﺵ راه و روش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را تعقیب میکردم. (ﺳﻮﺭه فرﻗﺎﻥ، آیه ۲۷)
7⃣ يَا لَيْتَنِیٖ كُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِيمً؛
ﺍی ﮐﺎﺵ من هم با آنها میبودم، حال کامیابی بزرگ حاصل میکردم. (ﺳﻮﺭه نساء، آیه ۷۳)
8⃣ يَا لَيْتَنِیٖ لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّی أَحَدًا؛
ﺍی ﮐﺎﺵ با رب خود کسی را شریک نمیآوردم.
(ﺳﻮﺭه کهف، آیه ۴۲)
9⃣ يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِين؛
ﺍی ﮐﺎﺵ راهی پیدا شود که دوباره به دنیا برگردیم و نشانیهای رب خود را انکار نکنیم و از جمله مؤمنین شویم. (ﺳﻮﺭه أﻧﻌﺎﻡ، آیه ۲۷)
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حرمین عسکرین در آستانهی #شهادت_امام_حسن_عسکری علیهالسلام سیاهپوش شد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
بابا در استفاده از وقت خیلی منظم بود و خساست به خرج می داد. مثلا شب ها از ساعت ۹:۴۵ تا ۱۱:۲٠ دقیقه مطالعه می کرد. به ما هم توصیه می کرد: «دوست دارم صبح ها ورزش کنید و همه کارهاتون مرتب و منظم باشه و وقت تون را هدر ندید». اما هیچ گاه وادارمان نمی کرد مثل خودش باشیم.
روی همین حساب، تلویزیون خیلی کم می دید. بیشتر اخبار و تحلیل های سیاسی را دنبال می کرد و بعضی سریال هایی مثل امام علی (ع) و مردان آنجلس.
حسرت به دلم مانده بود یک بار بیاید و هم پای ما بنشیند فیلمی سریالی نگاه کند. یک بار خیلی اصرارش کردم و قربان صدقه اش رفتم که بیاید همراه ما تلویزیون ببیند. بالاخره آمد و نشست. اما چه نشستنی؟! مثل اینکه روی میخ نشسته باشد. بعد از یک ربع گفت: «ببخشید! نمی خوام ناراحت تون کنم. اما وقتی پای تلویزیون می نشینم انگار وقتم داره تلف میشه. باید اون دنیا جواب بدم که وقتم را برای چی مصرف کردم. نمی تونم بنشینم و این برنامه را نگاه کنم. می شه من برم؟».
لب و لوچه مان آویزان شد. گفتم: باباجان! نمی خواستیم اذیت بشید. فقط می خواستیم پیش ما باشید. معذرت خواهی کرد و رفت به اتاقش.
🌷شهید صیاد شیرازی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh