7⃣8⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠آب....آب....آب....
🌷نشستم رو به روش؛ زانوهاش را جمع کرده بود توی سینه اش و چانه ش را گذاشته بود رو کنده زانوهاش😞. قمقمه #آبم را درآوردم و گرفتم طرفش.
🌷 خیره شده بود به غروب⛅️ و بغض کرده بود. از لب هاش آرام آرام قطره های #خون، سُر می خورند زیر #گلویش.
🌷گفتم: « #بخور دیگه! قسمت این جوری بود؛ حالا که تو زنده موندی،♨️ نباید تا ابد آب بخوری»؟
🌷بغضش ترکید؛ اشک هاش راه افتاد😭 و بریده بریده گفت: «آب.... آب.... آب.... نمی دونی چه قدر از شنیدن اسمش حالم به هم می خورده.
🌷 چی می گی تو؟ آب بخورم؟ برا چی؟ آب دیگه به چه دردی می خوره؟ آب فقط او موقع مزه داشت که #همه_باهم بودیم
🌷آبِ اون جا آب بود و به درد می خورد. چه جوری من آب بخورم⁉️تک و تنها»!
راوى: #محمد_رضاپور
📚 کتاب عطش
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
تقدیم به روح بلند شهیدابراهیم هادی🌷
🍂باز هم از جبهه یادی می کنم
🌾یاد #ابراهیم_هادی می کنم
🍁السلام ای شیر گردان #کمیل
🍃السلام ای ماه تابان🌝 کمیل
🍂با شما هستم،جوابم میدهی⁉️
🌾تشنه ام،یک جرعه #آبم میدهی؟
🍁بادهٔ مینا به دستان شماست✊
🍃شک ندارم، #نامتان مشکل گشاست
🍂جان #زهرا(س) قفل در را بازکن🔓
🌾با نوای #یاعلی(ع) اعجاز کن
#شهید_ابراهیم_هادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh