eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
6هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
2⃣ 🍂الف... احمدی ایمان احمدی بهروز احمدی دانیال با آن همه استرس تمرکز کردن سخت بود، پیش خودم گفتم فامیلی را از این زیاد تر هم داریم🙄 همینطور که پایین می اومدم و توی دلم غر می زدم ناگهان چشمم به اسم آشنایی خورد، شماره داوطلب را با شماره خودم تطبیق دادن عدد به عدد درست بود😍 خودم بودم. 🌿از دور شو سرم گیج می رفت بدون مکث به سراغ رتبه هم رفتم خوب بود. می دانستم اگر درست انتخاب کنم می تونم رشته خوبی قبول شوم. روزنامه را با خوشحالی به نفر بعدی👥 دادم و به شیرینی فروشی رفتم یک کیلو شیرینی خریدم🍱 و به سرعت خودم را به خانه رساندم 🍂همین که در را باز کردم مادرم آمد و با دیدن جعبه شیرینی مرا محکم در آغوش گرفت، چون شیرینی گرفتم فهمیده بود خبر خوشی دارم. شروع کرد به قربان صدقه رفتن و صدا زدنم. کم کم همه فامیل با خبر شدند یکی یکی تماس گرفتند و تبریک گفتند. 🌿خلاصه انتخاب رشته را با وسواس زیاد و به کمک عمو به نام انجام دادم👌 عمو به نام مشاور تحصیلی و دوست پدر بود. دایره وسیع دوستان پدرم تقریبا شامل تمام تخصص‌ها و رشته ها می شد بیشترین ارتباطات و آشنایی ها به واسطه روابط عمومی بالای پدر و شرایط کاری اش بود. چند صباحی به چشم انتظاری گذشت تا بالاخره نتایج انتخاب رشته آمد حاصل زحمات و درس خواندن های این چند سال قبول شدن در رشته عمران دانشگاه تهران بود 🍂از آن روز تا شروع ترم هر شب با فکر دانشگاه به خواب می رفتم. از این بعد از اینکه توانسته بودم رضایت خانواده ام را جلب کنم خوشحال بودم🙂 می دانستم مهندس شدنم چقدر برای پدر و مادرم مهم است. روز موعود فرا رسید و بعد از ثبت نام اولین کلاسم آغاز شد مادر با دود اسپند بدرقه ام کرد و پدرم مرا تا جلوی دانشگاه رساند بعد از یک مکث کوتاه جلوی در وارد دانشگاه شدم و این آغازی بود برای آنچه که هرگز فکرش را هم نمی‌کردم ... ✍ نویسنده: فائزه ریاضی ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh