🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه0⃣8⃣ 💠حکایت عباس ریزه😇 🔸من برای خودم کسی هستم. اما #فرمانده فقط می گفت: «نه❌! یکی باید
🌷 #طنز_جبهه1⃣8⃣
💠 برای کار میروم
🔸یکی از برادران #بسیجی که به تازگی با هم دوست شده بودیم، یکروز مرا کنار کشید و گفت: اگر کاری نداری بیا با هم برویم تا #مخابرات.
🔹پرسیدم: تو که خیلی وقت نیست #اعزام شدی. گفت: درست است، اما حقیقت اش این است که خانواده ام موافقت نمی کردند بیایم، من هم برای اینکه از دستشان #خلاص بشوم گفتم جبهه نمی روم، می روم برای #کار.
🔸پرسیدم: حالا می خواهی چه کنی؟ گفت: می رویم #مخابرات شماره می دهم شما صحبت کن، بگو که دوستم هستی و ما در ##تبریز هستیم و با هم کار می کنیم، من نتوانسته ام بیایم، بعداً خودم تماس می گیرم.
🔹آقا رفتیم مخابرات، شماره را دادیم #تلفنچی گرفت: الو، منزل فلانی، با ##اهواز صحبت کنید!😂😂
🔸گوشی را دادم دست خودش گفتم: مثل اینکه دیگر #کار_خودت است.😂😂
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh