🌷آقای رضا#علیپور به اتفاق رفقای دیگر 👥 و اقا سید مصطفی علمدار تو مقر لشکر ۲۵ کربلا واقع تو هفت تپه حضور داشتن😊 و با پیشنهاد اقا رضا علیپور تصمیم میگیرند برن آب هویج🥕بستنی🍦بگیرند و به اهواز بروند
رفتن به#اهواز نیاز به ماشین🚗و #بنزین بوده که باید تهیه میشد و مجوز#خروج 📜 از منطقه،رضا علیپور بعد از اینکه ماشین رو تهیه کردند😊
به فکر بنزین برای ماشین افتادند ،سید مصطفی علمدار به دلیل #زیبایی خاصی که نسبت به بقیه رفقا داشت😍 ایشون رو برای تهیه سوخت انتخاب میکنن...👌
ماشین رو روشن میکنن و به سمت پمپ بنزین مقر #لشکر حرکت میکنن،
برای بنزین زدن باید یک#قبض تهیه میشد🔖
اما به محض رسید به پمپ بنزین ،نیرویی که متصدی این کار بود از اقای علیپور که راننده ماشین بود قبض رو#تقاضا میکنه
اقا سید مصطفی جلو ماشین🚙 جای شاگرد نشسته بوده و اقای علیپور سید مصطفی رو به متصدی پمپ بنزین نشون میده🙋♂و میگه که حاج#کمیل کهنسال (فرمانده وقت لشکر)هستند😅😂
ایشون ،متصدی پمپ بنزین تا اینکه سید مصطفی رو دید و چون سید #تیپ خاصی داشت (لباس فرم سپاه تمیز به همراه عینک دودی مشکی😎)و زیبایی خاص سید مصطفی به جذبه ای😉 که داشت اضافه میکرد،
متصدی پمپ بنزین خیلی دست پاچه شد 😄 و سریع باک ماشین رو پر کرد و عذر خواهی کرد که ایشون رو نشناخت 😬
رضا علیپور هم از مسئول پمپ بنزین#خداحافظی کرد و سوار ماشین شدند و قهقه زنان به اتفاق رفقا به سمت آب هویج بستنی اهواز حرکت کردند....😂😂
بعد از چند دقیقه خود حاج کمیل #کهنسال
با رانندش به پمپ بنزین میرند و درخواست بنزین برا ماشین میکنند 🚖
متصدی پمپ بنزین از اون ها درخواست#قبض🏷میکنه راننده حاج کمیل میگه ،فرمانده لشکر حاج کمیل کهنسال در ماشین هست ،متصدی پمپ بنزین یک نگاهی به چهره حاج کمیل میکنه (حاج کمیل چهره ای سبزه و قد تقریبا#کوتاهی داشت و تازه هم از خط برگشته بود و#چهره_اش بیشتر سوخته و خاکی شده بود)و فکر میکنه راننده داره دروغ میگه ...☹️☹️
بر میگرده به حاج کمیل میگه اگه تو حاج کمیلی منم محسن رضایی ام برو رد کارت بنزین خبری نیست ...😂😂
پ.ن
ماه ها ازاین قضیه گذشت و بچه های#اطلاعات لشکر دنبال شخصی که خودشو جای حاج کمیل جا زده بود میگشتن ...😐
چند سال اخیر در حضور سردار کهنسال و شهید سید مصطفی علمدار برای اولین بار این#خاطره گفته شده بود که حاج کمیل خیلی خندید😂😂
#شهید_سیدمصطفی_علمدار
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh