eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
~🕊 💞 منتظر مجلس نمی ماند... هرجاکه بودبرای خودش مجلس میگرفت وروضه میخواند❣ گفتم:پسر نکن همه فکر میکنند دیونه شدی🤦‍♂ بالبخندگفت: من حسینم🙃 . عشق من هم حسین است🌸 . دیوانه نیستم من فقط عاشق حسینم💚 ❤️🕊 ‍‎‌‌‎‎‎ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆∞🦋∞☆ هـــــم خودشان بودند وهم لباس هـــــایشان... ڪافے بـــــود بـــــاران ببارد تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد
☆∞🦋∞☆ هـــــم خودشان بودند وهم لباس هـــــایشان... ڪافے بـــــود بـــــاران ببارد تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
~🕊 ^'💜'^ [داداش مجید مےگفت: خواب (س) ࢪا دیدم و بھم گفتند یڪ هفتھ بعدازاینڪھ بیاۍ سوࢪیھ، میاۍ پیش خودم.‌..] مےدیدم مجیدۍ ڪھ تا این اندازھ شـیطون و سـࢪحاڵ بود و مےخندید، این هفتھ هاۍآخࢪ خیݪے اشڪ مےࢪیخت.•💔• ✍🏻بھ ࢪوایټ مادࢪ ♥️🕊 ‍‎‌‌‎‎‎ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆∞🦋∞☆ هـــــم خودشان بودند وهم لباس هـــــایشان... ڪافے بـــــود بـــــاران ببارد تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆∞🦋∞☆ هـــــم خودشان بودند وهم لباس هـــــایشان... ڪافے بـــــود بـــــاران ببارد تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆∞🦋∞☆ هـــــم خودشان بودند وهم لباس هـــــایشان... ڪافے بـــــود بـــــاران ببارد تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆∞🦋∞☆ هـــــم خودشان بودند وهم لباس هـــــایشان... ڪافے بـــــود بـــــاران ببارد تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆∞🦋∞☆ هـــــم خودشان بودند وهم لباس هـــــایشان... ڪافے بـــــود بـــــاران ببارد تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆∞🦋∞☆ هـــــم خودشان بودند وهم لباس هـــــایشان... ڪافے بـــــود بـــــاران ببارد تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆∞🦋∞☆ هـــــم خودشان بودند وهم لباس هـــــایشان... ڪافے بـــــود بـــــاران ببارد تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆∞🦋∞☆ هـــــم خودشان بودند وهم لباس هـــــایشان... ڪافے بـــــود بـــــاران ببارد تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆∞🦋∞☆ هـــــم خودشان بودند وهم لباس هـــــایشان... ڪافے بـــــود بـــــاران ببارد تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆∞🦋∞☆ هـــــم خودشان بودند وهم لباس هـــــایشان... ڪافے بـــــود بـــــاران ببارد تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆∞🦋∞☆ هـــــم خودشان بودند وهم لباس هـــــایشان... ڪافے بـــــود بـــــاران ببارد تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆∞🦋∞☆ هـــــم خودشان بودند وهم لباس هـــــایشان... ڪافے بـــــود بـــــاران ببارد تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆∞🦋∞☆ هـــــم خودشان بودند وهم لباس هـــــایشان... ڪافے بـــــود بـــــاران ببارد تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
~🕊 ^'💜'^ رفته بود قبرستان بقیع. از حضرت زهرا(س) خواسته بود که وقتی شهید شد، مزارش مثل حضرتش بی نشان باشد. دو سال بعد وقتی در عملیات والفجر هشت شهید شد. پیکرش در منطقه ماند. شهید خرازی فرستاد دنبالش. منطقه را آب گرفته بود. هر چه گشتند خبری نشد، باورش نشد. خودش هم آمد باز خبری نشد که نشد. 🌿همان قبرستان بقیع حاجتش بر آورده شده بود. ♥️🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
~🕊 ^'💜'^ ⚘به عبدالرضا گفتم: تو که تازه عقد کردی کجا می‌خوای بری؟ عبدالرضا ساکش را بست و گفت: گریه نکن مادر راه رفتنی رو باید رفت. گفتی زن بگیر، گفتم چشم و گرفتم. حالا تو باید به قولی که دادی عمل کنی، خودت گفتی: اول زن بگیر بعد برو . زبانم بند آمده بود و چیزی نگفتم. کفش‌هایش را پوشید و ساکش را برداشت و از زیر قرآن ردش کردم و گفتم: زود برگرد پسرم. ⚘نگاهم کرد و بعد پرید توی بغلم و گفت: غصه نخور زود برمی‌گردم، درست هجده روز دیگه. هجده روز بعد عبدالرضا را آوردند. او را روی تخت غسال‌خانه دیدم. چشم‌هایش بسته بود خون از وسط پیشانی تا شقیقه‌اش کشیده شده بود و خون از پشت سرش روی سنگ سفید غسال‌خانه جاری بود. به برادرش علی وصیت کرده بود که بعد از شهادتش لباس سپاه را تنش کنند.💔 ✍🏻به روایت مادر ♥️🕊 📚 کتاب "آواز گندم‌ها" . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
~🕊 ^'💜'^ هم مداح بود هم شاعر اهل بیت(ع). میگفت: شرمنده ام که من با سر وارد محشر شوم و اربابم بی سر وارد شود. بعد شهادت وصیت نامش رو آوردند نوشته بود قبرم رو توی کتابخونه مسجد المهدی کندم. سراغ قبر که رفتند دیدند به هیکلش کوچیکه وقتی اومد قبر اندازه ی اندازه بود..اندازه ی تن بی سرش.... ♥️🕊 شادی روحش صلوات . . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
~🕊 ^'💜'^ گاهی اوقات که خیلی مشغولیت کاری داشت. بلیط قطار می‌گرفت و فقط سه چهار ساعتی زیارت می‌کرد و بعد از زیارت هم راهی راه‌آهن می‌شد و به تهران برمی‌گشت، به اطرافیان می‌گفت: این زیارت‌های سه‌ چهار ساعته خیلی خوبه؛ آدم می‌تواند به آقا بگوید یا امام رضا(ع) فقط به عشق خود شما آمدم و الان هم بر می‌گردم. وقتی پیکر شهید عبدالله‌زاده به ایران بازگشت، خانواده این بار شگفتانه‌ای خاص برای او که عاشق امام رضا(ع) بود، آماده کرده بودند، اتفاقی از جنس زیارت سه‌چهارساعته حرم امام رضا علیه السلام . ♥️🕊 . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
~🕊 ^'💜'^ ازش پرسیـدن چرا همیشه دست به سینه ای؟ گفت : نوکر امام حسین (ع) باید همیشه دست به سینه باشه... برادرش میگفت: از یک ماه 20 روز، روزه بود... ♥️🕊 . شادی روحش صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆∞🦋∞☆ هـــــم خودشان بودند وهم لباس هـــــایشان... ڪافے بـــــود بـــــاران ببارد تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
"مرگ می‌آید و همه‌ی ما را در هر کجا و در هر حال که باشیم در می‌یابد و به این زندگی نیم روزه‌ی ما پایان می‌دهد . زندگی جز محلی برای آزمایش های الهی نیست، و اکنون در آزمایش جنگ با کفار قرار گرفته‌ایم. شما را وصیت می‌کنم به صبر و استقامت در این راه آن هم خالصانه فی‌سبیل‌الله…" 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
~🕊 ^'💜'^ ⚘می‌گفت: آدمی که ساکن شده نمی‌تواند جای دیگری برود. شما نمی‌دانید زندگی در کنار مولا چه لذتی دارد. ⚘شیخ هادی به مدت سه سال جهت ادامه‌ی تحصیلات حوزوی در شهر نجف اشرف سکونت داشت. از زمانی که ساکن نجف شد، به اعمال و رفتارش خیلی دقت می‌کرد. مراقب بود که کارهای انجام ندهد. ⚘هادی آن قدر زندگی در نجف را دوست داشت که می‌گفت: بیایید همه برویم آنجا زندگی کنیم. آنجا به آدم آرامش واقعی می دهد. می‌گفت قلب آدم در نجف یک جور دیگر می‌شود. ♥️🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh