eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
⬆️⬆️ 4⃣5⃣1⃣ 🌷 💠ماجرای پیکر شهید بی سری که با پدرش سخن گفت. 🔻بخش دوم 🔹مسوول و کارکنان تعاون به شدت می کردند و من آنها را دلداری می دادم، آنها به من می گفتند که شما چرا گریه نمی کنی؟ 🔸گفتم اینها آمده اند که شهید شوند، شهیدی که با من می زند و خود را به من نشان می دهد جایی برای گریه ندارد. 🔹مسوول تعاونی گفت حاضر است بیست تومان هم پول به من داد گفت: این هم هزینه بنزین بین راه 🔸در همان ایام در روستا دو داشتیم گفتم پیکر شهیدم را فعلا منتقل نمی کنم و تصمیم دارم تا بعد عروسی ها صبر کنم و سپس مراسم را در روستایمان بر پا نماییم. 🔹باز هم گریه حاضرین بلند شد علی رغم اینکه سپاه آمبولانسش حاضر بود جنازه را در گذاشتم و خود برگشتم تا مقدمات کار را مهیا کنم. 🔸سوار شدم در راه نزدیکیهای گدوک بودیم که در وجودم رخنه کرد و با خود اندیشیدم بابا پسرم شهید شده، حالا من چرا باید منتظر عروسی دیگران باشم در همین کلنجار با خودم بودم که شیطان بر من شد، تصمیم گرفتم وقتی رسیدم خبر را بدهم و برگردم و جنازه را بیاورم. 🔹زیراب از اتوبوس پیاده شدم و برای رفتن به اَتو (روستای محل زندگیمان) سوار مینی بوس شدم، آن زمان جاده ها هنوز آسفالت نشده بود و خاکی بود و سرعت خودروها پایین بود 🔸سوار مینی بوس که شدم از بس که خسته بودم به رفتم در خواب را دیدم و باهم به گفتگو پرداختیم و به من گفت : پدرجان تو بهترین تصمیم را گرفتی که جنازه را گذاشتی تا صبر کنی که عروسی های روستا پایان یابد. 🔹گفتم حالا جواب را چه بدهم؟ گفت مردد نباش الان هم برسی خونه، مادرم روی پله دوم حیاط نشسته در گوشش جریان را بگو و از او بخواه باشد و تا پایان عروسی ها صبر نمایند و سپس به همه اطلاع دهید 🔸در همین گفتگو بودیم که در یک پیچ تند ماشین پیچید و من از روی صندلی پرت شدم و از خواب بیدار شدم و لذت هم کلامی با را از دست دادم 🔹با حال و هوای عجیبی به خانه رفتم هنوز کسی مطلع نبود دیدم همان طور که یوسف رضا گفته مادرش بر روی پله دوم حیاط نشسته است آرام به سمتش رفتم و در گوشش همان که یوسف رضا گفت، گفتم؛ پذیرفت. انگار خداوند سعه صدر و آن را داده بود 🔸به بستگان و دوستانی هم که همواره پرس و جو می کردند می گفتیم که گویا شده است و سپس بعد از پایان دو عروسی پیش رو، در تاریخ 24/4/1366 یعنی مصادف با سالروز تولدش، یوسف رضا در آرام گرفت. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh