🌷شهید نظرزاده 🌷
چه زیبا #عاشقانه های زندگیَت را بیان کردی نمیدانم چه بگویم...... جز #اشک، جز شرمندگی، بهترین #معشوق
دلتنگىِ روز، مثل #شليك يك گلوله است. سريع و ناگهانى، بدون فرصت #قلبت را هدف ميگيرد.
رد شدن از يك خيابان، تنفس يك عطر و يا چند دقيقه تنها نشستن روى يك نيمكت خاطره انگيز، ميتواند كارَت را يكسره كند.
دلتنگى شب اما، چند قطره #سم است كه به خورد تك تك سلول هايت ميرود و تا صبح، #تمام وجودت را مى سوزاند.
آدمهاى #دلتنگ هرروز مى ميرند؛ گاهى ناگهانى و سريع، گاهى آرام و تدریجی...
#همسر_شهید🌷
🌷شهید نظرزاده 🌷
#نیمه_پنهان_ماه 1 زندگی #شهید_مصطفی_چمران 🔻به روایت: همسرشهیــد #قسمت_بیستم 0⃣2⃣ 🔮به مهندس بازرگان
❣﷽❣
#رمان📚
#نیمه_پنهان_ماه 1
ﺯﻧﺪگی #شهید_مصطفی_ﭼﻤﺮﺍﻥ
🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد
#قسمت_بیست_ویکم 1⃣2⃣
🔮خیلی وقتها گرسنه میماندم و غذا هم اگر بود هندوانه🍉 و پنیر خیلی سختی کشیدم یک روز بعد از ظهر تنها بودم روی خاک نشسته بودم و اشک میریختم😢 که اگه می توانست نمیگذاشت مصطفی اشکش را ببیند اما آن روز #مصطفی یک دفعه سر رسید و دید او دارد گریه میکند آمد جلو دو زانو نشست و شروع کرد به #عذر_خواهی
🔮گفت من میدانم زندگی تو نباید اینطور باشد تو فکر نمیکردی به این روز بیفتی😔 اگر خواستی میتوانید برگردید تهران ولی من نمی توانم، این #راه_من است خطری برای خود انقلاب است. #امام دستور داده کردستان پاکسازی شود و من تا آخر با همه وجودم می ایستم👊 غاده ملتمسانه گفت: بیایید برگردیم من نمیتوانم اینجا بمانم😢
🔮مصطفی گفت آزادید، میتوانید برگردید تهران چشمهایش پر از آب شد گفت میدانید که بدون شما #نمیتوانم برگردم اینجا هم کسی را نمیشناسم با کسی نمیتوانم صحبت کنم خیلی وقتها با همه وجود منتظر می نشینم که کی می آیید😞 و آن وقت #دو_روز از شما هیچ خبری نمیشود. مصطفی هنوز کف دستهایش روی زانوهایش بود انگار تشهد بخواند گفت: اگر خواستید بمانید به خاطر #خدا بمانید نه به خاطر من ❌
🔮به هر حال تصمیم گرفتم بمانم تا آخر، و برنگردم🚷 البته به سردشت که رفتیم من به اکیپ بیمارستان ملحق شدم. نمی توانستم بیکار بمانم در #کردستان سختی ها زیاد بود همان ایام آقای طالقانی از دنیا رفتند و برگشتیم تهران. در تهران برایم خیلی سخت بود و من برای اولین بار مصطفی را آنطور دیدم با نگرانی شدید. منافقین خیلی حمله می کردند به او
🔮عکس مصطفی را در روزنامه📰 کشیده بودند که در عینکش تانک بود و #شلیک می کرد خیلی عکس وحشتناکی بود😰 من خودم شاهد بودم این مرد چقدر با #خلوص کار میکرد چقدر خسته می شد گرسنگی می کشید اما روزنامه ها اینطور جنجال به پا کرده بودند در ذهن من
🔮هیچکس #درکم نمیکرد. مصطفی چه کارهایی انجام میدهد از آن روز از سیاست متنفر شدم به مصطفی گفتم باید ایران🇮🇷 را ترک کنی بیا برگردیم #لبنان ولی مصطفی ماند به من گفت: فکر نکن من آمدم و پست گرفتم زندگی آرام خواهد بود، تا حق و #باطل هست و مادام که سکوت نمیکنید جنگ هم هست.
🔮بالاخره #پاوه آزاد شد و من به لبنان برگشتم همین قدر که گاه گاهی بروم و زدم راضی بودم و مصطفی دقیق کارهایی را که باید انجام میدادیم میگفت. سفارش یک به یک بچههای مدرسه را میکرد و میخواست که از دانه دانه خانوادههای شهدا تفقد کنم برای ایشان نامه بنویسم.
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨پرواز🕊 #پرستوها همیشه زیباست.❤️
🍃 فروردین ماه سال ۱۳۳۵ 🗓 در شهر #ساوه به دنیا آمد او که در خانوادهای پر جمعیت👥زندگی خود را آغاز کرده بود، بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی به #تهران برای ادامه تحصیل👨🎓 نزد خواهرش رفت و بعد از پایان تحصیلات وارد #ارتش شد.
🍃 شهید ابراهیم#اسلامی در روزهای بهمن ماه با انبوهی از مردم مواجه میشود که برای #اعتراض به خیابان هجوم اورده اند فرمانده اجازه#شلیک به مردم بی گناه را صادر میکند😱اما #شهید اسلامی با شجاعت تمام از این کار سر باز میزند.👌
🍃 اینچنین او زندانی میشود و در روز ۲۲ بهمن دستور #اعدامش را صادر میکنند.اما با خواست خدا در همان روز#انقلاب پیروز😍 میشود و او رها شده و به جماران میرود و مانند پروانه🦋دور امام میگردد.😍
🍃 و سرانجام بهدست#منافقین بر اثر انفجار هواپیما✈️به درجه رفیع #شهادت نائل میآید.😔
✍نویسنده: #فاطمه_اکبری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خواهر_آرتین: آرتین با هر صدای بلند به صحنه ترور برمیگردد
🔰خواهر آرتین میگوید: پس از گذشت چند هفته از #حادثه هنوز بهانه پدر و مادر را میگیرد و با هر صدایی از جا میپرد و وحشت میکند😰 از اینکه دوباره تیراندازی شده است.
🔰با هر صدایی که میآید بسیار میترسد و میگوید صدای #شلیک است و میخواهند تیراندازی کنند و با گریه😢 آن مکان را ترک میکند!
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
جنگ بهانه نشد که #عید_نوروز از یاد برود!
لحظه آغاز سال نو، بعضيها كه در خط بودند با #شليك گلولهاي به سمت دشمن ابراز احساسات ميكردند.
مراسم نوروز در جبهه به هر نحو ممكن اجرا ميشد. تهيه شيريني و كمپوت و ميوه از شهر و آوردن آن به خط اول و خواندن شعر و شوخي و وقت خوش كردن با يكديگر، گستردن سفره عيد و نوكردن زيرانداز و لو در تبديل گوني به پتو، برگزاري مراسم عيد حتي در ساختمان نيمه مخروبه در شهري خالي از سكنه و بدون برق و آب و تزئين در و ديوار و تهيه #تنگ_ماهي و انداختن قورباغه درون آب! و دست به قبضه سلاح نبردن مگر از روي ناچاري و به ناگزير و چيدن گل و گياه صحرايي و آوردن باغ و بهار به سنگر و سوله و ريختن اشك در فراق ياران از ديگر آداب عيد نوروز در ميان رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس بود.
#نورز_در_جبهه_ها
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جنگ احساس مسئولیته نه #شلیک گلوله...
#شهیدعباسبابایی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh