محكم بغلش كردم و گفتم: اگر مارو نديدى، حلال كن دارم مى رم #مكه...
خنديد و گفت: تو هم حلال كن تو ميرى مكه منم ميرم #فكه ببينيم كدوممون زودتر به خدا ميرسه...
آب زمزم و تسبيح آورده بودم براش با كلى خاطره واسه تعريف كردن...
پيچيدم تو كوچشون پارچه سر در خونشون ميخكوبم كرد پاهام شل شد و تكيه دادم به ديوار...
#شهيد_سعيد_شاهدی
شادی روحش #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#طنز_جبهه 3⃣2⃣ 🔹 بار اولم بود که مجروح می شدم و زیاد بی تابی می کردم . 🔸یکی از برادران امدادگر بالا
#طنز_جبهه4⃣2⃣
یکبار سعید از بچهها خیلی کار کشید.
فرمانده دسته بود.
شب برایش جشن پتو گرفتند.
حسابی کتکش زدند.😂
من هم که دیدم نمیتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمی کمتر کتک بخورد!
سعید هم نامردی نکرد، به تلافی
آن جشن پتو، نیمساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت.😅
همه بیدار شدند نماز خواندند!!!
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همه
بچهها خوابند. بیدارشان کرد و گفت:
اذان گفتند چرا خوابید؟
گفتند ما نماز خواندیم!!!
گفت الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید؟؟
گفتند سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برای
نماز شب اذان گفتم نه نماز صبح! 😜😜
#شهید_تفحص
#شهید_سعید_شاهدے
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌴یاد شهید #سعید_شاهدی بخیر؛
🌾یکی از دغدغه هایش علم کردن پرچم عزای🏴 #امام_حسین(علیه السلام) بود. بعد از ارتحال امام(رحمت الله علیه) هیئت عشاق الخمینی را به همراه دوستانش👥 در محله #فلاح تاسیس کرد. در سرما❄️ و گرما اجازه نمی داد #هیئت تعطیل شود🚫
🌾حتی اگر ۵نفر بودند #زیارت_عاشورا را برپا می کرد. خودش روحانی هیئت را با موتور🏍 می آورد و می برد. گاهی هم مداحی می کرد هم #خادمی. در هیئت های دیگر هم شرکت می کرد و میانداری می کرد👌 #خانواده و ودوستانش را هم با خود می برد. روزی که او را به خاک سپردند روز #ولادت_امام_حسین(علیه السلام) بود.
📚کتاب #معبرتنگ
#شهید_سعید_شاهدی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#طنز_جبهه4⃣2⃣ یکبار سعید از بچهها خیلی کار کشید. فرمانده دسته بود. شب برایش جشن پتو گرفتند. حسابی
✍ به وقت شهادت
🌸🍃همه منتظرند تا سعید(شهید شاهدی) و محمود(شهید غلامی) از راه برسند. بالاخره هم می رسند. با پیکرهایی چاک چاک. همان جا وسط حیاط معراج، بچه ها دم می گیرند و دور جنازه سعید و محمود به سر و سینه می زنند.
🌸🍃سعید منافی را می بینم گوشه ای به دیوار تکیه داده، با خودش چیزهایی نجوا می کند.
می گویم: سعید! چی داری با خودت می گویی؟! می گوید: هیچی! دارم به این حال خودم گریه می کنم!
🌸🍃می پرسم: چرا؟ چی شده مگر؟
گفت: عازم سفر حج که بودم، جلوی در پادگان امام حسن، سعید را دیدم. گفتم: آقاسعید! من دارم می روم مکه، سفارشی، کاری نداری؟ گفت: نه سعید جون! تو برو مکّه، منم می روم فکّه. ببینیم کی زودتر به خدا می رسه؟!
🌸🍃آب زمزم و تسبيح آورده بودم براش با كلى خاطره واسه تعريف كردن... که دیدم رفیقم پر کشیده...😭
#شهید_سعید_شاهدی🌷
#سالروز_شهـادت
#شهید_تفحص
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔸محكم بغلش كردم و گفتم: اگر مارو نديدى، حلال كن دارم مى رم #مكه. خنديد😄 و گفت: تو هم حلال كن تو ميرى مكه منم ميرم #فكه
🔹ببينيم كدوممون #زودتر به خدا ميرسه🕊 آب زمزم و تسبيح📿 آورده بودم براش با كلى #خاطره واسه تعريف كردن.
🔸پيچيدم تو كوچشون🏘 پارچه سر در #خونشون ميخكوبم كرد پاهام شل شد و تكيه دادم به ديوار😔
#شهيد_سعيد_شاهدی
شادی روحش #صلوات🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷روایت همسر محترم شهید سعیدشاهدی از مخالفت سردار باقرزاده با اعزام سعید شاهدی به تفحص
#شهید_سعید_شاهدی 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh