💞برشی ازکتاب قصه ی دلبری 💞
🌟💜وقتی می رفت ماموریت باعکس های امیرحسین اذیتش میکردم.
لحظه به لحظه
عکس تازه میفرستادم برایش.
می خواستم تحریکش کنم زودبرگردد.
حتی صدای گریه و جیغش را ضبط میکردم ومی فرستادم.🖇⚡️
ذوق میکرد.هرچی استیکربوس داشت می فرستاد.
دائم میپرسید چی بهش میدی بخوره چیکارمیکنه
وقتی گله میکردم که اینجا تنهایم وبیا
میگفت بروخداروشکرکن حداقل امیرحسین پیش توهست منکه هیچ کی پیشم نیست.💞🌟🍃
💜✨🌷میگفت امیرحسین روببر تموم هیئت هایی که باهم می رفتیم.🕊🌸
خیلی یادش میکردم در آوردن وبردن امیرحسین به هیئت به خصوص موقع برداشتن ساک و وسایلش.👌🌸
هیچوقت نمیگذاشت هیچکدام را بردارم
چه یک ساک یه سه تا.
به مادرم میگفتم ببین چقد قُدِّه نمیذاره به هیچ کدومش دست بزنم.❤️🌟✅🌷🍃
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
روایـتیاز"ط":)💚☘️
ازممـدحـسین بیـشتر چـیزهـای باطنـی درس
گـرفـتم.حالیام شـد شهـدا زنـدهانـد.با آنها میشود حـرف زد یا درد دل کــرد یا اینـکه میشود خـودش از آنها خـواست.عشـق شهـدا بـود.ناغافـل مـا را هـم دنـبال خـودش مۍکشانـد.هر وقـت میآمـد معـراج شهـدای دانـشگاه،میرفـت روۍقـبرهـا چـفیه مۍمالیـد،میبوسیدشان،بهشـان عـطر و گـلاب میزد.
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
روایـتیاز"ط":)♥️🌸
تصـورنمیڪردمحـزاللهۍهـاایـنقـدرشـادوشنـگولبـاشنـد.اصـولـاًآدمهـایریـشوراکهمیدیـدم،تصـورمۍکـردمدپـرسوافـسردهومـدامدنـبالغـموقـصههـسـتند.محـمدحـسینیڪمـیزتنیسگذاشتهبـودتـوۍخانہدانشجـویۍاش.واردکهمیشـدیم،بعـدازنمازاولوقـت،بـازیومسخـرهبازۍشـروعمیشـد.لذتمۍبـردمازبـودندرڪنارشـان.ازشـادیمۍتـرڪیدیبـدونذرهاۍگنـاه.
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے
#خادمیـارقیہ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
روایـتیاز"ط":)🖤💔
درروضه،حـرفهـایدلےمیزد.قـسمـتهـاییازمـقتـلرا مۍخـواند.یـادماستسـیاهپـوشانبـود،یڪروزقـبلازمحـرمآمـدروضـہبخـواند. بـرگشـتدرهـماناولِبسـماللـهگفـت:بچـههـامحـرمآمـد!هـمینیڪجـملهراڪہگفـتهمـهزدنـد زیـرگـریہ.خـیلیحـالڪردمبـاایـنیڪجـمله.درروضـہخـیلی خـوب آه مۍڪشید.آن آهڪشیدنرابـاهـیچ چـیز عـوضنمۍڪردم.مۍخـواند:«حـسین آه!»خیلۍدوسـتداشـتمایـنکلـمہاش را.ایـنکلـمهراڪہمیگفـت،دیوانـہ میشدم...
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے
#خادمیـارقیہ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh