🌷شهید نظرزاده 🌷
💟 وسط خیابون بودم که باهام #تماس گرفت 📞 با حالتی ناراحت و گرفته خبر #تصادف یکی از دوستاشو داد حتی
3⃣2⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰هروقت که باهم صحبت می کردیم 👥
سعی داشت منو با یه #شهید آشنا کنه...
زندگی نامه شهید ، نحوه شهادت🕊 ، رفتار و اخلاق و منش شهید و...
🔰چون علاقه زیادی به #شهید_بیضائی داشت ، اول درباره شهید بیضائی گفتیم☺️.
ازم پرسید: درباره ش چی میدونی؟ برام تعریف کن!منم یکم اطلاعاتی که درباره شهید🌷 داشتم رو به #محمدرضا گفتم.
🔰جاهایی که اشتباه📛 بود رو اصلاح میکرد.اطلاعاتش واقعا کامل بود👌. انگار سیره و منشش ، خودِ خودِ سیره و منش شهید بود...
🔰 بعد درباره
#شهید_حامد_جوانی
#شهید_رسول_خلیلی
#شهید_مهدی_عزیزی
و #شهید_عقیل_خلیلی گفتیم.
🔰این ها رو می شناختم...
تا این که اسم شهدایی رو گفت که تاحالا به گوشم هم نخورده بود😟!
#شهید_امیر_کاظم_زاده #شهید_حسن_شاطری #شهید_مهدی_نوروزی...
🔰وقتی به شهید نوروزی رسیدیم ، دل نداشت نحوه #شهادتش رو بهم بگه... قرار شد #گلزار شهدا 🌷سر مزار هرکدومشون بریم و برام تعریف کنه...
🔰اما...😔 راه شهدا رو پیش گرفت و به دیدارشون شتافت... #شهیدان_را_شهیدان_میشناسند
🔸به نقل از #دوست_شهید
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#تلنـگـــــــر 🔔🔔
♦️کوته فکـــران !
🍂من نمی دانـــم دنیایـ🌎 شما چقـدر قیمت دارد⚡️امـــا خوب میدانـم که
🌾دخـــتر پنج ساله ی #شهید_هادی_باغبانی ،هنـوز چشمش در کوچه و خیابان ، بدنبال ِ #پدر میگردد ...
🌾خوب میدانــم
که همســر ِ #شهید_هادی_کجباف ،
رسالت ِ سنگین ِ زینبی را ، به رخ ِ دشمن کشید
و حاضر نشد🚫 در برابر مبادله ی پیکر ِ همسرش⚰ ،حتی یک ریال از #بیت_المال ، هزینه شود ...
🌾به خـــدای ِ #شهیـــدان قسم !
دختــر ِ نـُه ساله ی #شهید_حمزه_کاظمی را دیدم که هر بار نام ِ #بابا را بر زبان میراند ، مــروارید ِ اشک 😢،در چشمانش حلقه میزند ...
🌾شیرین زبانی ِ دخترک ِ#شهید_علیرضا_مُشـَجّری
🌾چهره ی معصوم ِ☺️ دخترک ِ #شهید_محمد_اینانلو ،
می اَرزَد به تمام ِ دنیای شما🌍 !!
🌾با شمایــَم !
با شمایی که از دنیا ، جز #کنایه ، هیچ نیاموخته اید❌ !
🌾مادر #شهید_امیر_کاظم_زاده ،
که تک پسرش را هدیه کرده ،⚡️اما شرمنده ی بی بی است.که دیگر فرزندی برای #دفاع_از_حرم ندارد ...
🌾راستی !
از مادر ِ #جانباز_حبیب_عبداللهی بگویم ،
که صبورانه ، به چشمان ِحبیبش مینگرد و آرام زمزمه میکند :#فدای_سر_زینب ...
🌾بگوئید این دلتنگی ها💔 ،در بازار ِ دنیــای
شما ، چنـــد⁉️خــریداریم ...بسم الله .
در دنیای شما ، شاید بشود #عشق را خرید ،
⚡️امــــا !در دنیای ما ، نـــَـــه❌ ...
🌾و صد شکـــر ، که زینت ِ خانه ی ما ،
پرچم ِ #کُلُنا_عَباسُکَ_یا_زینب است ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌾عاشقان♥️ را
سر شوريده به #پيکر عجب است
🌾دادن سر، نه عجب
داشتن #سر عجب است
🦋این #سه_شهید جزء اولین شهدای مدافع حرم سال ۹۲ بودند كه از تیپ زرهی اعزام به #سوریه شدند و راننده تانک بودن ...
↩نحوه #شهادت برخورد مستقیم موشک💥 به تانک. تقریبا چیزی از پیکرشون باقی نموند😔 جز #دوتا_پا که به ایران بازگشت و امیر کاظم زاده هم فاقد پیکر هستند
#شهيد_مهدی_خراسانی
#شهيد_امیر_کاظم_زاده
#شهيد_سیدعلی_اصغر_شنایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم لحظه شهادت شهیدان:
#شهید_امیر_کاظم_زاده
#شهید_اصغر_شنایی
#شهید_مهدی_خراسانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃می گویند عشق حسین سن و سال نمی شناسد. از همان کودکی آرام آرام روح و جسمت را دربر می گیرد. غلامِ حسین می شوی و #عاشق روزهای محرم...
🍃امیر کاظم زاده از همان کودکی عشق اهل بیت مخصوصا #امام_حسین بر دلش جوانه زده بود. با شروع #محرم با بچه ها محله را سیاهپوش می کردند. سنج و طبل می خریدند و برای #ارباب عزاداری می کردند.
🍃لحظه به لحظه با عشق امام حسین قد کشید و بزرگ شد و با پیوستن به سبزپوشان س.پاه راهش را استوار کرد.
مدتی بعد به درخواست مادر #ازدواج کرد و حاصل ازدواجش فرزندی شد که نذر حضرت محمد بود و پس از نوشتن نام هایی که امانت سپردند به صفحه های #قرآن، طاها قسمتشان شد و نام عزیز دل پدر شد #محمدطاها.
🍃عشق به شهادت در دلش هر لحظه می تپید. در تشییع #شهدای_دفاع_مقدس از همه میخواست برای شهادتش دعا کنند و معتقد بود که در باغ شهادت هنوز هم باز است. مدتی بعد که خبر دفاع از #حرم_حضرت_زینب را شنید به عشق اباعبدالله راهی شد. مقصد را نگفت فقط از ماموریتی گفت که ممکن است ۴۵ روز طول بکشد.
🍃مادر با محمد طاها شش ماهه بدرقه کرد پسرش را به امید دیدار دوباره. اما شاید محمد طاها میدانست که اخرین دیدار با پدر است که بیقراری کرد و چشم های پدر هر چند قدم یکبار، فرزند شش ماهه اش را میدید و دل کندن را تمرین می کرد. شاید هم به یاد #شش_ماهه ارباب بغض می کرد و استوارتر قدم بر میداشت.
🍃مدتی بعد در باغ شهادت باز شد و خودروی پر از مهمات بهانه و تیر عدو سبب خیر تا فرنانده این بار در میان شعله های آتش به باغ آرزویش برسد. سه روز در محاصره در میان شعله های آتش سوخت. از امیر اربا اربا چیزی نمی توان گفت اما مادر هنوز هم منتظر است تا قامت تک پسرش را بعد از خداحافظی آخر ببیند. حال، محمد طاهای شش ماهه مردِ کوچک خانه شده و دلتنگی هایش را با قاب پدر شریک می شود .دست می کشد بر عکس #پدر و از حسرت هایش می گوید. از دیدن روی پدر و یک سفر با پدر آن هم به مقصد #مشهدالرضا...
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_امیر_کاظم_زاده
📅تاریخ تولد : ۱۴ شهریور ۱٣۶۱
📅تاریخ شهادت : ۱۱ خرداد ۱٣٩٢
📅تاریخ انتشار : ۱۳ شهریور ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : دمشق
🥀مزار شهید : بهشت زهرا سلام الله علیها
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
«وَالْحَمْدُ لِلّهِ قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرِ الظّالِمینَ»؛ یعنی ستایش خدای را که درهم شکننده سرکشان و نابودکننده ستمکاران است.
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_امیر_کاظم_زاده
📅تاریخ تولد : ۱۴ شهریور ۱٣۶۱
📅تاریخ شهادت : ۱۱ خرداد ۱٣٩٢
📅تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : دمشق
🥀مزار شهید : بهشت زهرا سلام الله علیها
⚘⚘⚘
💐 ⃟🕊می گویند عشق حسین سن و سال نمی شناسد. از همان کودکی آرام آرام روح و جسمت را دربر می گیرد. غلامِ حسین می شوی و #عاشق روزهای محرم...
⚘⚘⚘
💐 ⃟🕊امیر کاظم زاده از همان کودکی عشق اهل بیت مخصوصا #امام_حسین بر دلش جوانه زده بود. با شروع #محرم با بچه ها محله را سیاهپوش می کردند. سنج و طبل می خریدند و برای #ارباب #عزاداری می کردند.
⚘⚘⚘
💐 ⃟🕊لحظه به لحظه با عشق امام حسین قد کشید و بزرگ شد و با پیوستن به سبزپوشان سپاه راهش را استوار کرد.
⚘⚘⚘
مدتی بعد به درخواست مادر #ازدواج کرد و حاصل ازدواجش فرزندی شد که نذر حضرت محمد بود و پس از نوشتن نام هایی که امانت سپردند به صفحه های #قرآن، طاها قسمتشان شد و نام عزیز دل پدر شد محمد طاها.
⚘⚘⚘
💐 ⃟🕊عشق به شهادت در دلش هر لحظه می تپید. در تشییع #شهدای_دفاع_مقدس از همه میخواست برای شهادتش دعا کنند و معتقد بود که در باغ شهادت هنوز هم باز است. مدتی بعد که خبر دفاع از #حرم_حضرت_زینب را شنید به عشق اباعبدالله راهی شد. مقصد را نگفت فقط از ماموریتی گفت که ممکن است ۴۵ روز طول بکشد.
⚘⚘⚘
💐 ⃟🕊مادر با محمد طاها شش ماهه بدرقه کرد پسرش را به امید دیدار دوباره. اما شاید محمد طاها میدانست که اخرین دیدار با پدر است که بیقراری کرد و چشم های پدر هر چند قدم یکبار، فرزند شش ماهه اش را میدید و دل کندن را تمرین می کرد. شاید هم به یاد #شش_ماهه ارباب بغض می کرد و استوارتر قدم بر میداشت.
⚘⚘⚘
💐 ⃟🕊مدتی بعد در باغ شهادت باز شد و خودروی پر از مهمات بهانه و تیر عدو سبب خیر تا فرنانده این بار در میان شعله های آتش به باغ آرزویش برسد. سه روز در محاصره در میان شعله های آتش سوخت. از امیر اربا اربا چیزی نمی توان گفت اما مادر هنوز هم منتظر است تا قامت تک پسرش را بعد از خداحافظی آخر ببیند. حال، محمد طاهای شش ماهه مردِ کوچک خانه شده و دلتنگی هایش را با قاب پدر شریک می شود .دست می کشد بر عکس #پدر و از حسرت هایش می گوید. از دیدن روی پدر و یک سفر با پدر آن هم به مقصد #مشهدالرضا...
⚘⚘⚘
برای سلامتی امام عصرعجل الله...
ارواح مطهرشهداوامام شهدا
🌷صلـــــــــــــــوات🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh