سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))
هواپيماي عراقي ما را هدف گرفته بود. ميخواستم ماشين را نگه دارم كه برويم يك گوشه پناه بگيريم. حاجي بدون اينكه چهرهاش تغييري كند گفت:«راهتو برو.»
- حاجي، مگه نميبيني؟ ما رو هدف گرفته.
زير لب خواند«لا حول ولا قوه الا بالله»
و دوباره گفت:«راهتو برو.»
ادامه دارد.....
#شهیدهمت_رایادکنید_باذکرصلوات
#مخلص_خدا | #سیره_شهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))
روز سوم عمليات بود. حاجي هم ميرفت خط و برميگشت. آن روز، نماز ظهر را به او اقتدا كرديم. سر نماز عصر، يك حاج آقاي روحاني آمد. به اصرار حاجي، نماز عصر را ايشان خواند.
مسئلهي دوم حاج آقا تمام نشده، حاجي غش كرد و افتاد زمين. ضعف كرده بود و نميتوانست روي پا بايستد.
سُرم به دستش بود و مجبوري، گوشهي سنگر نشسته بود. با دست ديگر بيسيم را گرفته بود و با بچهها صحبت ميكرد؛ خبر ميگرفت و راهنمائي ميكرد. اينجا هم ول كن نبود.
ادامه دارد...
#شهیدهمت.رایادکنید.باذکرصلوات
#مخلص_خدا | #سیره_شهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh