eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32هزار عکس
9.9هزار ویدیو
222 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃علاقه به قرائت قرآن، نماز نافله و تقید به ؛ اینها اشتراکاتِ همه آنهایی است که دنیا را رها کرده و رفته اند! 🍃آنقدر برایشان مهم است که حتی برایِ بعد از خود نیز به ما می‌کنند که:"مسجد، و جماعات، مخصوصاً نماز اول وقت، قرائت قرآن کریم با معنی هر روز «را» ترک نکید، با جماعت باشید«که» دست خدا با جماعت هست."* 🍃به گمانم بیش از همه چیز؛ نماز اول وقت است که دستگیرشان شده و پلی ساخته از اینجا به سویِ ابدیت. 🍃 می‌فرمایند: " فضیلت اوّل وقت بر آخر آن، همانند فضیلتی است که آخرت بر دنیا دارد"* 🍃و از نظر آنها این کوچک تر و پست تر از آن است که بخواهند برایش وقتی صرف کنن و همین امر، آنها را به سویِ خدمتِ هرچه بیشتر به خلق ، سوق می‌دهد. 🍃آزادخشنود، اویی که پس جنگ هم از پای نَنِشَست و در "گروهِ توپخانه ۵۶ یونس" خدمتش را ادامه داد تا وقتی که تعرضِ به حریمِ آل‌الله، او را به کشاند. 🍃به عنوانِ مستشار نظامی و داوطلبانه، به سوریه اعزام شد. خدمت کرد؛ و به دست تکفیریهای ملعون؛ به آرزویش رسید. خاکِ حماه، او به سویِ آسمان بود🕊 آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، آیا بُوَد که گوشه چشمی به ما کنند؟!😔 🌹 *بخشی از وصیت‌نامه شهید. *(ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 36) ✍نویسنده: 🌸به مناسب سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃هزار و چهارصد و اندی سال پیش، میثم ها را به تاوانِ عشق و محبت (ع) آویزِ نخل ها می‌کردند. امروز هم مقدر است میثمی متولد شود تا جُرمَش به علی(ع) و آلِ علی(ع) باشد!! 🍃بیست و سومین روزِ اردیبهشت ۶۳ سربازی از لشکرِ عاشورایی در آغوش چشم گشود...نامش را نهادند تا نمونه عینی میثمِ تَمّاری شود، کشته به عشقِ علی(ع)❤ 🍃برادر شهید بود و عاشق اهل بیت(ع) و دست پرورده مادری که با شیره جان، عشق (ع) را به کامِ شیر پسرش می‌داد🙂 🍃به واسطه پدر پایش به و و باز شد تا اینکه در سال ۸۰ لباسِ مقدس پاسداری را به تن کرد. زمزمه جسارت به (علیهم السلام) آرامش را از جانش ربود. 🍃بابایِ مهربان، فاطمه زهرا و فاطمه کوثر را به بانوی می‌سپرد و خود راهی دیار می‌شد. از (س) خواسته بود شرمنده حضرت سقّا (غیرت الله) نشود که نشد. 🍃بعد از مقاومت بسیار، حین برگرداندن همرزمش، خود نیز شهد شیرین را نوشید. تیری که سرِ میثم را به پای انداخت... 🍃روزی که در پیکرش را به آغوش برادرانش سپردند، دستی در بدن نداشت. میثم، بر نخلِ عشقش به علی(ع) آویز شد و میثم وار، نه زبان و دست که و دست هایش را در راه معشوقش فدا کرد😔 🍃وصیت کردی مزارت سنگ نشود و تنها "کلنا عباسک یا زینب"رویش نقش بزنند. حالا مزارت جاییست که حسِ "سرد نبودت" را به "گرمی حضورت" تبدیل می‌کند تا دخترها طعمِ شیرینِ داشتنت را به کام بکشند و دلگرم باشند به حضورِ آسمانی خود🌺 ♡ ،بابا میثمِ فاطمه ها♡ ✍تویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴.حلب 📅تاریخ انتشار : ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار : قطعه ۲۹ بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃دست و پایم را گم کرده ام، چشمانم سبب شده دنیا را تار ببینم اما گویی عقربه های ساعت مسابقه گذاشته اند و زمان کمی مانده تا ۲۴ محرم الحرام؛ خورشید هم دل خون است و با بغض غروب می کند. 🍃برای چندمین بار خواندم و برای چندمین بار خط به خط کتاب را گریستم. آه حاج عمار، زیر و رو کردی دل سیاهم را. را خواندم و برای دلبری که بعد از تو در این دنیا جاماند گریستم. را خواندم و دلم جایی در بین الطلوعین حلب، زمان شهادتت جاماند. 🍃خط به خط شهادتت بود.از خبر شهادتت بگویم که حال بچه های گروهت را دگرگون کرد. کسی آن طرف پشت بی سیم از حال رفت و وقتی خبر به ح.ا.ج ق.ا.س.م رسید گفت کمرم شکست. دلم پر کشید به عصر و ناله ی انکسرت ظهری ارباب. 🍃از خانواده ات بگویم که یک ماه در دیار غربت چشم انتظار تو بودند و قاصدک خبر را برایشان برد و باهم برگشتید، پیکر تو و دل داغدار آنها. دلم سوخت برای کاروان اسرا و سرهای بالای نیزه...😓 🍃از بگویم و آخرین خداحافظی که امیر حسین هشت ماه بر روی سینه ات نشسته بود و صورتت را نوازش می کرد.چقدر دلش برای بابا تنگ شده بود. دلم شکست به یاد دلتنگی های برای حسین... 🍃از همسرت بگویم که پیراهن مشکی روضه ات را برایت آورده بود. ناله میزنم به یاد پیراهن کهنه حسین و دل بی تاب زینب. امان از های جامانده ات که باید اجرا میشد. کسی در قبر برایت روضه میخواند و سینه میزد و میگفت از حرم تا قتلگاه صدا می زند حسین دست و پا می زد حسین زینب صدا می زد حسین...😭 🍃حاج عمار، نوش جانت شهادت .اصلا حیف بود شهید نشوی! سلام ما را هم به ارباب برسان اما فرمانده دلم گرفته، در هوای سنگین دنیای پرفریب نفس کم آورده ام. به قول خودت دنیا بازی ام داده. خسته ام و رمقی برایم باقی نمانده است. آقا محمد حسین برای دل مرده ام روضه بخوان! شاید زنده شد. شاید عاقبت بخیر شد... ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٩ تیر ۱٣۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۰ شهریور ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : حلب_سوریه 🥀مزار شهید : بهشت زهرا_قطعه۵٣ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃هزار و چهارصد و اندی سال پیش، میثم ها را به تاوانِ عشق و محبت (ع) آویزِ نخل ها می‌کردند. امروز هم مقدر است میثمی متولد شود تا جُرمَش به علی(ع) و آلِ علی(ع) باشد!! 🍃بیست و سومین روزِ اردیبهشت ۶۳ سربازی از لشکرِ عاشورایی در آغوش چشم گشود...نامش را نهادند تا نمونه عینی میثمِ تَمّاری شود، کشته به عشقِ علی(ع)❤ 🍃برادر شهید بود و عاشق اهل بیت(ع) و دست پرورده مادری که با شیره جان، عشق (ع) را به کامِ شیر پسرش می‌داد🙂 🍃به واسطه پدر پایش به و و باز شد تا اینکه در سال ۸۰ لباسِ مقدس پاسداری را به تن کرد. زمزمه جسارت به (علیهم السلام) آرامش را از جانش ربود. 🍃بابایِ مهربان، فاطمه زهرا و فاطمه کوثر را به بانوی می‌سپارد و خود راهی دیار می‌شد. از (س) خواسته بود شرمنده حضرت سقّا (غیرت الله) نشود که نشد. 🍃بعد از مقاومت بسیار، حین برگرداندن همرزمش، خود نیز شهد شیرین را نوشید. تیری که سرِ میثم را به پای انداخت... 🍃روزی که در پیکرش را به آغوش برادرانش سپردند، دستی در بدن نداشت. میثم، بر نخلِ عشقش به علی(ع) آویز شد و میثم وار، نه زبان و دست که و دست هایش را در راه معشوقش فدا کرد😔 🍃وصیت کردی مزارت سنگ نشود و تنها "کلنا عباسک یا زینب"رویش نقش بزنند. حالا مزارت جاییست که حسِ "سرد نبودت" را به "گرمی حضورت" تبدیل می‌کند تا دخترها طعمِ شیرینِ داشتنت را به کام بکشند و دلگرم باشند به حضورِ آسمانی خود🌺 ♡ ،بابا میثمِ فاطمه ها♡ ✍تویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار : قطعه ۲۹ بهشت زهرا 🕊محل شهادت :حلب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃علاقه به قرائت قرآن، نماز نافله و تقید به ؛ اینها اشتراکاتِ همه آنهایی است که دنیا را رها کرده و رفته اند! 🍃آنقدر برایشان مهم است که حتی برایِ بعد از خود نیز به ما می‌کنند که:"مسجد، و جماعات، مخصوصاً نماز اول وقت، قرائت قرآن کریم با معنی هر روز «را» ترک نکید، با جماعت باشید«که» دست خدا با جماعت هست."* 🍃به گمانم بیش از همه چیز؛ نماز اول وقت است که دستگیرشان شده و پلی ساخته از اینجا به سویِ ابدیت. 🍃 می‌فرمایند: " فضیلت اوّل وقت بر آخر آن، همانند فضیلتی است که آخرت بر دنیا دارد"* 🍃و از نظر آنها این کوچک تر و پست تر از آن است که بخواهند برایش وقتی صرف کنن و همین امر، آنها را به سویِ خدمتِ هرچه بیشتر به خلق، سوق می‌دهد. 🍃آزادخشنود، اویی که پس جنگ هم از پای نَنِشَست و در "گروهِ توپخانه ۵۶ یونس" خدمتش را ادامه داد تا وقتی که تعرضِ به حریمِ آل‌الله، او را به کشاند. 🍃به عنوانِ مستشار نظامی و داوطلبانه، به سوریه اعزام شد. خدمت کرد؛ و به دست تکفیریهای ملعون؛ به آرزویش رسید. خاکِ حماه، او به سویِ آسمان بود🕊 آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، آیا بُوَد که گوشه چشمی به ما کنند؟! 🌹 *بخشی از وصیت‌نامه شهید. *(ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 36) ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٩ آبان ۱٣۴۱ 📅تاریخ شهادت : ٨ فروردین ۱٣٩۶ 📅تاریخ انتشار : ٢٨ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید :گلزار شهدای کوهنچان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بند دلم پاره شد و عکس های سنجاق شده به آن می رقصند و از مقابل چشمانم رد می شوند. عکس با پدرش، همان روزها که تنها فرزند خانواده بود و به قول ، مادرِ بابا بود. آنقدر محبت این دختر در دل پدر ریشه زده بود که مرهم های پدر برای مادرش بود. 🍃صدای ترک های را می شنوم و این بار عکس و پدر به من لبخند می زند. پرنسس بابا بود و عاشق پدر؛ اینکه را همه می دانند. زهرا هم با دستهای کوچکش برای آرزوی پدر دعا می کرد. اشک هایم سرازیر میشوند و چشمان تارشده از ، به عکس و آقا مهدی روشن می شود همان لحظه وداع، محمد جواد در خواب بود، پدر با یک بوسه و یک نوازش که هنوز گرمایش بر تن پسر مانده، از او دل کند. 🍃اشک هایم از هم سبقت گرفته اند اما عکس ، قصه جدیدی است. نذر کرده بود این بار خودش همسرش را راهی دفاع از حرم کند. رفت پیش فرمانده و خواهش کرد که همسرش بازهم راهی شود. نشست و تمام لحظه های باقی مانده از حضور همسرش را نظاره کرد و بخاطرش سپرد. عکس هایی که شریک زندگی اش آماده می کرد برای ، وصیت نامه ای که برای روز های نبودنش می نوشت. در ظاهر می خندید اما خدا می داند که در دلش چه می گذشت. اشک هایش این بار به دادش رسیدند. 🍃بدرقه کرد و به یک چشم بر هم زدنی خود را در دید، در بالای سر پدر بچه هایش. فاطمه پنج ساله به چهره بابا نگاه می کرد و گریه می کرد. زهرای سه ساله چقدر شبیه شده بود و سر بابا را نوازش می کرد. و اگر محمد جواد لب می گشود و بابا می گفت چه میشد. نسیمی می وزد و این بار آخرین عکس را می بینم. دل داغدار فاطمه و زهرا با سنگ سرد مرهم می یابد. همسر شهید درد و دل می کند با شهیدش از روزی که محمد جواد تب کرده بود و در خواب فقط سراغ را می گرفت.... ✨ آقا مهدی، به حرمت نازدانه هایت دعایمان کن🤲 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٨ شهریور ۱٣۵٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ آذر ۱٣٩۶ 📅تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : دیرالزور_سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃علاقه به قرائت قرآن، نماز نافله و تقید به ؛ اینها اشتراکاتِ همه آنهایی است که دنیا را رها کرده و رفته اند! 🍃آنقدر برایشان مهم است که حتی برایِ بعد از خود نیز به ما می‌کنند که:"مسجد، و جماعات، مخصوصاً نماز اول وقت، قرائت قرآن کریم با معنی هر روز «را» ترک نکید، با جماعت باشید«که» دست خدا با جماعت هست."* 🍃به گمانم بیش از همه چیز؛ نماز اول وقت است که دستگیرشان شده و پلی ساخته از اینجا به سویِ ابدیت. 🍃 می‌فرمایند: " فضیلت اوّل وقت بر آخر آن، همانند فضیلتی است که آخرت بر دنیا دارد"* 🍃و از نظر آنها این کوچک تر و پست تر از آن است که بخواهند برایش وقتی صرف کنن و همین امر، آنها را به سویِ خدمتِ هرچه بیشتر به خلق ، سوق می‌دهد. 🍃آزادخشنود، اویی که پس جنگ هم از پای نَنِشَست و در "گروهِ توپخانه ۵۶ یونس" خدمتش را ادامه داد تا وقتی که تعرضِ به حریمِ آل‌الله، او را به کشاند. 🍃به عنوانِ مستشار نظامی و داوطلبانه، به سوریه اعزام شد. خدمت کرد؛ و به دست تکفیریهای ملعون؛ به آرزویش رسید. خاکِ حماه، او به سویِ آسمان بود🕊 آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، آیا بُوَد که گوشه چشمی به ما کنند؟!😔 🌹 *بخشی از وصیت‌نامه شهید. *(ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 36) ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ٢٩ آبان ۱٣۴۱ 📅تاریخ شهادت : ٨ فروردین ۱٣٩۶ 🥀مزار شهید :گلزار شهدای کوهنچان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃علاقه به قرائت قرآن، نماز نافله و تقید به ؛ اینها اشتراکاتِ همه آنهایی است که دنیا را رها کرده و رفته اند! 🍃آنقدر برایشان مهم است که حتی برایِ بعد از خود نیز به ما می‌کنند که:"مسجد، و جماعات، مخصوصاً نماز اول وقت، قرائت قرآن کریم با معنی هر روز «را» ترک نکید، با جماعت باشید«که» دست خدا با جماعت هست."* 🍃به گمانم بیش از همه چیز؛ نماز اول وقت است که دستگیرشان شده و پلی ساخته از اینجا به سویِ ابدیت. 🍃 می‌فرمایند: " فضیلت اوّل وقت بر آخر آن، همانند فضیلتی است که آخرت بر دنیا دارد"* 🍃و از نظر آنها این کوچک تر و پست تر از آن است که بخواهند برایش وقتی صرف کنن و همین امر، آنها را به سویِ خدمتِ هرچه بیشتر به خلق، سوق می‌دهد. 🍃آزادخشنود، اویی که پس جنگ هم از پای نَنِشَست و در "گروهِ توپخانه ۵۶ یونس" خدمتش را ادامه داد تا وقتی که تعرضِ به حریمِ آل‌الله، او را به کشاند. 🍃به عنوانِ مستشار نظامی و داوطلبانه، به سوریه اعزام شد. خدمت کرد؛ و به دست تکفیریهای ملعون؛ به آرزویش رسید. خاکِ حماه، او به سویِ آسمان بود🕊 آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، آیا بُوَد که گوشه چشمی به ما کنند؟! 🌹 *بخشی از وصیت‌نامه شهید. *(ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 36) ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ٢٩ آبان ۱٣۴۱ 📅تاریخ شهادت : ٨ فروردین ۱٣٩۶ 🥀مزار شهید: گلزار شهدای کوهنچان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز شهادت شهید مهدی قره محمدی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بند دلم پاره شد و عکس های سنجاق شده به آن می رقصند و از مقابل چشمانم رد می شوند. عکس با پدرش، همان روزها که تنها فرزند خانواده بود و به قول ، مادرِ بابا بود. آنقدر محبت این دختر در دل پدر ریشه زده بود که مرهم های پدر برای مادرش بود. 🍃صدای ترک های را می شنوم و این بار عکس و پدر به من لبخند می زند. پرنسس بابا بود و عاشق پدر؛ اینکه را همه می دانند. زهرا هم با دستهای کوچکش برای آرزوی پدر دعا می کرد. اشک هایم سرازیر میشوند و چشمان تارشده از ، به عکس و آقا مهدی روشن می شود همان لحظه وداع، محمد جواد در خواب بود، پدر با یک بوسه و یک نوازش که هنوز گرمایش بر تن پسر مانده، از او دل کند. 🍃اشک هایم از هم سبقت گرفته اند اما عکس ، قصه جدیدی است. نذر کرده بود این بار خودش همسرش را راهی دفاع از حرم کند. رفت پیش فرمانده و خواهش کرد که همسرش بازهم راهی شود. نشست و تمام لحظه های باقی مانده از حضور همسرش را نظاره کرد و بخاطرش سپرد. عکس هایی که شریک زندگی اش آماده می کرد برای ، وصیت نامه ای که برای روز های نبودنش می نوشت. در ظاهر می خندید اما خدا می داند که در دلش چه می گذشت. اشک هایش این بار به دادش رسیدند. 🍃بدرقه کرد و به یک چشم بر هم زدنی خود را در دید، در بالای سر پدر بچه هایش. فاطمه پنج ساله به چهره بابا نگاه می کرد و گریه می کرد. زهرای سه ساله چقدر شبیه شده بود و سر بابا را نوازش می کرد. و اگر محمد جواد لب می گشود و بابا می گفت چه میشد. نسیمی می وزد و این بار آخرین عکس را می بینم. دل داغدار فاطمه و زهرا با سنگ سرد مرهم می یابد. همسر شهید درد و دل می کند با شهیدش از روزی که محمد جواد تب کرده بود و در خواب فقط سراغ را می گرفت.... ✨ آقا مهدی، به حرمت نازدانه هایت دعایمان کن🤲 ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد : ٢٨ شهریور ۱٣۵٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ آذر ۱٣٩۶ 🕊محل شهادت : دیرالزور_سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸♥️🌸 ❣مرا به یاری خوانده عشقم ★حلالم کن که عازم بر ❣شود عشقمـ♥️ تا که آغاز ★پر و بال مرا به پرواز🕊 وداع همسر شهید مدافع حرم 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شهادت به خون و تیر و ترکش نیست... آن روز که خدا را با همه چیز و در همه جا دیدیم و نشان دادیم ، شهید شده ایم ..🍃🤍 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
467.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلت که گرفت ... با کسی درد دل کن که آسمونی باشه این زمینی ها در کار خودشان هم مانده اند..‌ 🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh