0⃣5⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰سال 57 در شهرستان #ساری به دنیا آمد. تولدش مصادف بود با چهلمین روز #شهادت برادرم «علی» از شهدای انقلاب اسلامی بود. به همین دلیل دوست داشتم نامش را روی پسرم بگذارم⚡️ اما همسرم گفت داغ برادرت تازه است و #مادرت را اذیت میکند. این شد که اسم «محمد» را برایش انتخاب کردیم. جالب است برایتان بگویم که شهید بلباسی #جمعه متولد شد و جمعه هم به شهادت🌷 رسید.»
🔰یک روز میخواست برود #نماز_جمعه، وقتی خواست بند کتانیاش👞 را ببندد، رفتم روبروی پله جلویش را گرفتم، پرسیدم:«کجا»⁉️ گفت میروم نماز جمعه. گفتم نماز جمعهی تو، درس توست📚، حالا اگر یک هفته شرکت نکنی اشکالی ندارد. درست را بخوان، #دانشگاه که قبول شدی انشاءالله نماز جمعه هم میروی. الحمدالله درس خواند و دانشگاه سراسری #مشهد رشته #مهندسی_ریختهگری هم قبول شد.»
🔰یکسال که ماه رمضان مقارن شده بود با ایام عید، محمد گفت من #وضو میگیرم بروم مسجد. شب چهارشنبه سوری هم بود، موقع رفتن بچههای محل بهش میگویند بیا برویم آتش بازی🔥، او میگوید دارم میروم مسجد🕌، امشب #شب_قدر هم هست و نباید جشن چهارشنبه سوری بگیرید🚫. بچهها هم برای اینکه اذیتش کنند بطری نوشابه پر از بنزین را خالی میکنند روی محمد😨 و لباسش آتش میگیرد. بر اثر آن اتفاق #پایش به شدت سوخت و با زحمت در بیمارستان مداوا شد».
به روایت مادر شهید
#شهید_محمد_بلباسی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh