🌷شهید نظرزاده 🌷
#داستان_صبا 🔻داستان #شیعه شدن یک بانوی زرتشتی #قسمت_2⃣1⃣ یک روز بعد از زیارت و دعا (به سبک خودم
#داستان_صبا....
🔻داستان #شیعه شدن یک بانوی زرتشتی
#قسمت_3⃣1⃣
حاج بابا وقتی شنید به شدت ناراحت شد😕😳
توی پرانتز بگم که من با حاج بابا توی این دوماه در #تماس بودم، نظرات و سوالاتم رو میگفتم، حاج بابا هم هرجا لازم میدید جواب میداد یا #تذکر میداد.
گفتم:
"اخه چراحاجی مگه چیکارکردم"؟؟؟.....😰
گفت:
"باباجان رفتی تودل بحث #ولایت.....😐
این مساله حداقل یک سال طول میکشه تا برات جا بیفته"......
حاجی یه نکته گفت که:
"برای فهمیدن #ولایت به زمان نیازه..... ☝️
اگر#ولایت روخوب بفهمی اولین اتفاقی که میفته اینه که #مسلم زمانت رو خوب میشناسی.....🙂
میفهمی که چه بکنی که مثل #شمر نشی و از #جانبازی جنگ#صفین نرسی به قتل امام در #کربلا ......😟😰
این که خوب ولایتو بفهمی هم نیاز به #بصیرت داره.........
توسپاه #امام حسین #عبدالله بن الحسن هم بود....
#ضحاک بن عبدالله مشرقی هم بود....☝️
باید ولایتو بفهمی.... فرقی هست بین
👈#شیعه بودن و
👈#مسلمان بودن و
👈#مومن بودن.....
گفتم:
"حاجی من فکر میکنم نیازی نیس !!!😢
گفت: چرا؟
گفتم:
"خب فکرمیکنم #شیعه برتری داشته باشه ها"....😌
خیلی چالش برانگیز پرسید:
"اگراشتباه بکنی چی"؟؟؟؟....😰😨😱😱
راستش از حرف حاجی بشدت ترسیدم 😱و دلم لرزید ولی خب ته دلم،گرم بود به اون حرفایی که با منطق گفته شده بود.....🙃
اگر که اشتباه میکردم چرا باید برای #مسلمون شدنم ازحاجی تبعیت میکردم؟؟ اینم یه جور #ولایته دیگه!!!! نیس؟؟؟😉🙃
گفتم:
"حاجی من دلیل دارما...
گفت:
"وقتی برگشتی بگو! ولی بدون داری اشتباه میکنی"....😐
خداحافظی کردم و برای اولین بارتوی عمرم #توسل کردم......😇
رفتم تو#حرم ...
نزدیک نمازصبح بود.....
گفتم:
"#امام رضا من فرق میکنم با همه زایرات......
من نمیتونم #حق و #باطل تشخیص بدم ولی میدونم مابقی راه #علی #ولایته.....
#امام رضا !
ببین اگر همه حرف ولی برتر یعنی #پیامبر و گوش میدادن این همه اختلاف و مشکل نداشتیم اگر همه #ولایت #امام_علی رو قبول میکردن اگر غدیر رو فراموش نمیکردن، خدا مجبور نمیشد برای نشون دادن عظمت اسلام #کربلا رو پیش بیاره.....
#امام رضا هرجا بحث گمراهی و ضلالت امت اسلامی پیش اومده توی هر ماجرایی تو تاریخ اسلام بخاطر این بوده که از اصل #ولایت دور شده....
کمکم کن #امام رضا....!!!😭
راه نشونم بده...
#امدم ای #شاه پناهم بده....
#ادامه_دارد....
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#شهدا که رفتنو، پریدن از هفت آسمون
مادرای شهدا، موندن و خاطراتشون
عکس بچههاشونو، هرجا که میرن میبرن
بعضیاشون هنوزم، #منتظر یک خبرن😔
#مادرای_شهید، آیههای ایثارن
مادرای شهید، ساکن عرش یارن
مادرای شهید🌷 گردنمون #حق_دارن
باید عاشق باشی♥️
عاشق مثه این #مادرا
جوون بدی برا خدا
"مثه حسین تو کربلا"
“ #شهید بیا و دستمو بگیر”
شهدا که رفتنو، این روزا تو کرببلا
اما #جانبازای جنگ، یادگاری میون ما
اون دلاورایی که، مرگو به بازی میگیرن
بعضیا قطع نخاع، بعضیا شیمیاییان😢
یادگارای جنگ، حالا اسیر دردن
یادگارای جنگ، نشون دادن که #مردن
نیش و زخم زبون، بازم تحمل کردن
باید #عاشق باشی
عاشق باشی توی عمل💪
مردن برات بشه عسل
#مرگو بگیری تو بغل
شهدا که پر زدن🕊حالا نگاهشون به ماست
این نظام و انقلاب، #امانتی از شهداست
حرف تو سینهشونو، باید هر عاشق بدونه
خواهرم حفظ #حجاب، متن وصیتاشونه📜
↵وصیت نامهشون، سفارش به عفته
↵وصیت نامهشون، پیروی از #ولایته
↵وصیت نامهشون، خط به خطش بصیرته
باید عاشق باشی
عاشق مثه این #شهدا
تاکه نگات کنه خدا💖
تا #جون بدی تو کربلا
“شهید بیا و دستمو بگیر”😔😔🌷🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
*زنده زنده سوخت....*
*اما آخ نگفت....*
😭😭
حسین خرازی نشست ترک موتورم🏍 بین راه، به یک #نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش🔥 می سوخت.
*فهمیدیم یک #بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد😰 من و #حسین_آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.
گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش🔥 جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا #ضجه و ناله نمی زد❌ و همین پدر همه ی ما را درآورده بود!
بلند بلند فریاد می زد:
#خدایا!
الان پاهام داره می سوزه!
می خوام اون ور ثابت قدمم کنی☝️
*خدایا!*
الان سینه ام داره می سوزه😭
این سوزش به سوزش سینه ی #حضرت_زهرا نمی رسه
خدایا!
الان دست هام #سوخت
می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم🤲
نمی خوام دست هام #گناه کار باشه!
*خدایا!*
#صورتم داره می سوزه!
این سوزش برای امام زمانه♥️
برای #ولایته
*اولین بار "حضرت زهرا" این طوری برای ولایت سوخت!*
آتش که به #سرش رسید، گفت:
خدایا! دیگه طاقت ندارم،
دیگه نمی تونم،
دارم تموم می کنم.
لااله الا الله😭
*خدایا!*
خودت شاهد باش!
خودت #شهادت بده آخ نگفتم😭
آن لحظه که #جمجمه اش ترکید💥 من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت.
حال حسین آقا از همه بدتر بود.دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد😭 و می گفت:
خدایا!
ما جواب اینا را چه جوری بدیم⁉️
ما #فرمانده ایناییم؟
اینا کجا و ما کجا؟
اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه #جواب اینا رو چی می دی؟
زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر #گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد.
#شهید_حسین_خرازی 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨🕊✨
میگفت جز حرفِ #آقا، حرف هیچکس را +گوش نکنید #دنیاوآخرت تو اطاعت از #ولایته!
#امامخامنهاےحفظالله
#شهیدمحمدهادیذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh