eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
5.9هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
3⃣5⃣2⃣ 🌷 🔰زمانی که ، فرمانده دلیر لشکر 31 عاشورا شهردار بود . 🔰روزی برایش خبر آوردند که بر اثر بارندگی زیاد⛈ ، در بعضی نقاط سیل آمده است . مهدی گروه های امدادی🚑 را اعزام کرد وخود هم به کمک زدگان شتافت . 🔰 در کنار خانه ای🏡 ، پیرزنی به شیون نشسته بود ، وارد خانه اش شده بود و کف اتاقها را گرفته بود ، در میان جمعیت ،چشم پیرزن به مهدی خیره شده بود که سخت کار می کرد . 🔰 به مهدی گفت : «خدا عوضت بدهد ، مادر ، خیر ببینی ، نمی دانم این فلان فلان شده کجاست ، ای کاش یک جو از شما را داشت» . . . و مهدی فقط لبخند می زد😅 . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4⃣8⃣7⃣ 🌷 💠اخلاص 🌷در باقرآبادورامین، پیرزنی زندگی می‌کرد که سه فرزند داشت، که یکی از پسرانش، جانباز بود؛ از گردن به پایین، قطع نخاع بود و اصلاً نمی‌توانست🚫 تکان بخورد. سقف خانۀ این خانواده🏚، مشکل پیدا کرده و حسابی ترک برداشته بود. 🌷به مهدی گفتم: . بیا یه کار خیری بکنیم، بریم سقف خونۀ این خانوادۀ جانباز رو درست کنیم🛠. مهدی هم بدون تأمل گفت: من همین کارهام😍! کِی بریم⁉️گفتم: روز که من هم بتونم بیام. اما من این مسئله را فراموش کردم🗯. 🌷جمعه ساعت هفت و نیم صبح بود که به من زنگ زد📞. من هم حسابی گیج خواب بودم😴. گفت: کجایی پس، چی شد برنامه⁉️گفتم: کدوم برنامه؟ 🌷گفت: همون که گفتی بریم سقف خونه‌شون رو درست کنیم دیگه. من رفتم گچ گرفتم با یه نفر هم صحبت کردم که بیاد و با هم بریم👌. وقتی این را گفت، تازه یادم افتاد که با مهدی قرار داشتم. 🌷خیلی شرمنده شده بودم😥 و با شرمندگی تمام به مهدی گفتم: حقیقتش من این موضوع رو یادم رفته بود، با خانواده قرار گذاشتم بریم . بدون این‌که ناراحت بشود و یا به روی خودش بیاورد گفت: پس هیچی، اشکالی نداره🚫، من می‌رم خودش رفت و تا عصر هم کارها را تمام کرد✅. 🌷جالب این‌که وقتی کارش تمام شده بود، آن از او خواسته بودند خودش را معرفی کند و از او پرسیده بودند: اسم شما چیه❓ مهدی هم به جای اسم خودش، را گفته بود.تا مدت‌ها، هر کسی به دیدن آن خانوادۀ جانباز می‌رفت، می‌گفتند: آقای اومد این‌جا و سقف خونۀ ما رو درست کرد؛ خدا خیرش بده☺️! 📚بابامهدی، زندگی‌نامه و خاطراتی از 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔻رضا هادی برادر شهید ابراهیم هادی می‌گوید: 🌴دستگیری‌های #ابراهیم بسیار معروف بود هیچ فرقی بین دوستانش👥 نمی‌گذاشت. از هر مدلی دوست و #رفیق داشت. طوری که برخی ایراد می‌گرفتند تو چرا با این آدم‌ها رفت و آمد می‌کنی⁉️ 🌴خیلی‌ها را می‌شناختم که اهل هیچ چیز نبودند اما با #رفتارهای ابراهیم  جذب💖 شده بودند ابراهیم یک نظریه ای داشت می‌گفت: "این بچه ها را وارد هیئت و دستگاه #امام_حسین بکنید آقا خودش دستشان را می‌گیرد" 🌴ابراهیم یک موتور گازی🏍 داشت که وقتی مشکلی پیش می آمد در سرمای هوا پیت‌های #نفت را جابه‌جا می‌کرد می‌گفت: شما در ناز و نعمت زندگی‌ می‌کنید اما آنها سردشان😖 می‌شود 🌴خیابان ۱۷ شهریور #جوب‌های بزرگی داشت وقتی باران می‌گرفت سیل🌊 راه می‌افتاد کار ابراهیم بود که کنار جوب بایستد و #پیرزن و پیرمردهایی که گیر می‌کردند را کمک کند..." #شهید_ابراهیم_هادی🌷 #علمدار_کمیل 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh