🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻مادر شهید: 🔰"مهدی" من خیلی مهربان بود مخصوصا با آدمهای فقیر، ضعیف و ناتوان، همهجا اینطور بود، فر
✍ #یاد_خوبان
☘سید تعریف می کرد و می گفت داشتیم به منطقه عملیاتی اعزام می شدیم در راه یک نوار نوحه سینه زنی گذاشته بودم، این نوار را با مهدی زیاد گوش کرده بودم و کاملا برامون تکراری بود.
🍁برای همه معمول اینه که وقتی یک نواری تکراری می شه دیگه اون حس و حال و اشتیاق اولیه برای گریه کردن بوجود نمی یاد، خصوصا اینکه اون نوار مداحی نوحه باشه نه "روضه" اما اونروز باروزهای دیگه فرق می کرد..
☘یک نواری که قبلا بیش از ده ها بار انرو گوش کرده بودیم در ماشین گذاشته بودم وبه راهمون ادامه می دادیم، همینکه داشتم رانندگی می کردم، متوجه شدم مهدی به پهنای صورتش داره اشک می ریزه وگریه می کنه
🍁تو حال و هوای خودش بود بعد دیدم یک ورقه کاغذ برداشت و شروع کرد به نوشتن. درحال نوشتن بود که به مقصد رسیدیم و وقتی ماشین ترمز کرد، مهدی هم سرش را از اون برگه بلند کرد و اون رو روی داشبورت ماشین گذاشت و رفتیم برای عملیات...
☘بعداز عملیات ایندفعه تنها بسوی ماشین برگشتم چون مهدی آسمانی شده بود، درحال روشن کردن ماشین بودم که یک دفعه دیدم برگه ای کف ماشین افتاده اون رو برداشتم و نگاهش کردم بله همون برگه ای بود که مهدی درحال نوشتن مطالبی روی اون بود
🍁آخرین نوشته آقامهدی! قطعه شعری در وصف حضرت علی اکبر علیه السلام! مهدی عاشق حضرت علی اکبر(علیه السلام) بود، وقتی ازش پرسیدم اسم گروهان ویژه خط شکنت رو چی بذاریم فوری گفت بگذارید گروهان حضرت علی اکبر(علیه السلام) وقتی می خواست آقارو صدا بزنه می گفت علی اکبر لیلا! ابتدای شعرش هم همین رو گفته.
#شهید_مهدی_صابری 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📌به روایت همسر ✍پسر پدرم 🌺آقا محسن در جلسه خواستگاری گفتند که من سر سفره #شهدا نشستهام و در مسیر
✍ #یاد_خوبان
🌷در بحث حلـال و حرام و رعایت مسائل شرعی خیلی مقید بود.
در هر شرایط و مکانی با رعایت ادب و احترام امر به معروف میکرد.پشت گوشی همراهش این برچسب را زده بود:
(گناه یعنی خداحافظ حسین!)💔
🌷در ایام خاص مثل محرم ٬فاطمیه٬و نیمه شعبان جلوی مغازه ایستگاه صلواتی برپا می کرد.
در گلزار شهدا زیاد به قطعه جاویدالاثرها سر میزد.
🌷به خوردن چای نوشابه و دلستر علاقه نداشت.بیشتر دمنوش می خورد، همیشه خنده رو بود و می خنداند.
به همت مادرش از کودکی به خواندن زیارت عاشورا و حدیث کساء علاقه مند شده بود...
#شهید_محسن_حججی
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 روایت یک خواب 📌ارسالی از مخاطبین 🌷در خواب دیدم، مزار شهید روحالله نور سبزی روشن است. فضای نوران
✍ #یاد_خوبان
🍂 روحالله به خانمها خیلی احترام میگذاشت و در حالی که نگاهش همیشه به زمین بود، سعی میکرد محترمانه برخورد کند.
🍃یکبار باهم کنار خیابون نشسته بودیم یک خانمی اومد آدرس پرسید.
من همونطوری که نشسته بودم جواب اون خانم رو دادم.
🍂 وقتی که رفت روحالله با ناراحتی نگاهم کرد و گفت:
وقتی خانمی میخواد باهات صحبت کنه قشنگ مودب بلند شو وایستا، سرت و بنداز پایین جوابش رو بده.
از ادب دورِ نشسته جوابش رو دادی!
🍃نصیحتهاش به جا بود برای همین به جان و دل آدم مینشست.
خاطره: یکی از رفقای شهید
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهیدی که دو هفته قبل از شهادتش عکس پروفایلش رو عکس #شهید_امیر_حاج_امینی گذاشت و به همان شکل هم شهید
✍ #یاد_خوبان
🌷محمد امین کریمیان طلبه ای بود که برای معرفی شهید هادی خیلی تلاش میکرد و میگفت: شهدا زنده اند و باید آن ها را الگو قرار دهیم.
🌷کتاب سلام بر ابراهیم را در مدارس پخش میکرد و نوجوانان را با راه و روش شهید آشنا مینمود، او دوست داشت مدافع حرم شود.
🌷میگفت: هر زمان ابراهیم را در خواب میبینم خیلی خوشحال است و مرا خیلی تحویل میگیرد 😍 او در سوریه به دوستانش گفته بود: من مدیون ابراهیم هستم، او به من گفت نترس و نگران نباش، به زودی با گمنامی به ما ملحق میشوی ...
🌷و مدتی بعد اینگونه شد 😭😍 فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿آل عمران / ۱۷۰﴾
🌷آنها(شهدا) بخاطر نعمت های فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده خوشحالند و مژده میدهند به کسانی که هنوز به آن ها ملحق نشده اند (مجاهدان و شهیدان آینده ) زیرا می دانند که نه ترسی بر آن هاست و نه غمی خواهند داشت . آل عمران /۱۷۰
#شهید_ابراهیم_هادی🌷 #شهید_محمدامین_کریمیان 🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌴درسوريه به #ابوامير معروف بود. هميشه براي رزم #آماده بود، به همين خاطر خود را از فاوا - مخابرات -
✍ #یاد_خوبان
🌷لباس های راپل و پوتین هایش را خودش تهیه کرد و همه چیز خرید تا از سپاه چیزی نگیرد.
🌷 سفارش کرده بود؛ که، اگر شهید شد😔 و مراسمی برگزار شد. از سپاه هیچ کمکی قبول نکنند❌ .آخر هم مادرش به وصیت اش📝 عمل کرد.
🌷قضاوت کننده های مجازی و حقیقی ،مواظب باشند؛ چگونه روایت می کنند و در پایان چگونه قضاوت👨⚖️ می کنند.با کج و قوس روایت کردن ِ 🗣میدان رفتن ِ این علی اکبرها، خود را مدیون نکنید.😒
🌷هر شهید🥀 مصداق یک ویژگی است، نام گذاری این مصداق هم با شما، که چه نیرویی باعث می شود؛ در درمای هشت درجه زیر صفر، ۴۰۰ متر سینه خیز بروی تا دل دشمن؛ تا جاده شناسایی شود.😊
🌷هرشهید حسرت 😞دارد، اما؛ حسرت ابوامیر، امیر حسین ۵ ساله است که هرگاه دلش سنگینی می کند، چیزی جز سنگ ِ سرد ِ شهدای گمنام، وزن دلش💔 را کم نمی کند. جایی که شامه ای از عطر و بوی پدر😭می دهد.
🌷شاید گاهی برای بازکردن مسیر صعب العبور شهادت😓 باید توی سرمای استخوان سوز، سینه خیز بروی و خوش رقصی کنی...
#شهید_علی_آقاعبداللهی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠ماجرای انگشتر حاج قاسم 🌷شب تاسوعا ورودی بیت رهبری داشتم انگشتر میفروختم بچه ها به #حاج_قاسم گفتند
✍ #یاد_خوبان
🌷سال ٩٤ وقتى خودم رو رسوندم به بچه هاى فاتحين تو حلب سوريه كه ازشون عكس بگيرم، اولين بار صداى #قاسم_سليمانى رو اونجا شنيدم؛
🌷پشت بيسيمى كه دست بچه هاى رزمنده بود. با شنيدن اسم #حبيب پشت بيسيم همه سرا پا گوش ميشدن، چون فرمانده داشت صحبت ميكرد.
#فاستقم_کما_امرت
#شهید_قاسم_سلیمانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✍ #یاد_خوبان
🌷✨شب قبل از عملیاتی که بچه ها شهید شدند ما در اتاق فکر داشتیم برای بچه ها پست هایی را مشخص می کردیم و به شهید مرتضی کریمی که فرمانده بود گفتم اسم حسین امیدواری را در این عملیات ننویسیم چون خیلی مطمئن است که شهید می شود...
🌷✨در همین افکار بودیم که ناگهان شهید امیدواری به داخل آمد و گفت اسم من را باید بنویسید نکند بگویید این شهید می شود و اسمم را ننویسید، من باید بیایم.
🌷✨این سخن او همه را متعجب کرد زیرا اصلا خبر نداشت که ما در چه فکری هستیم و کسی هم از اتاق خارج نشده بود تا به او اطلاع دهد.😔
✏️راوی:همرزم شهید
#شهید_حسین_امیدواری
#شهید_مدافع_حرم
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#بابای_مهربونم...♥️ #دختر است و نازکردن براے بابا😔 و "نفَسِ بابائے" شنیدن از #بابا 💥امّا #نازدانہ
✍ #یاد_خوبان
✨میثم با ورودش به سپاه، اعلام کرد که میخواهم ازدواج کنم. به دلیل فصلی بودن شغل پدر و کم سن و سال بودن میثم، خانواده سعی کردند که میثم را متقاعد کنند که هنوز برای ازدواج زود است
✨اما میثم در برابر اصرار خانواده گفت: «ازدواج امر خدا و سنت رسول الله(ص) است، وقتی ازدواج میکنی، خداوند همه چیز را فراهم میکند، من هم به خدا توکل میکنم و نمیترسم، چون خدا همه کارها را جورمیکند. »
✨خانواده با صحبت های میثم متقاعد شدند. میثم گفته بود اگر دختر خوب و نجیبی که با اخلاق و شرایط کاری من سازگار باشد سراغ دارید، پا جلو بگذارید و من تمام شرایطم را به او میگویم .»
✨با معیارهای میثم یکی از دختران فامیل را به او معرفی کردند و بعد از چندبار دید و بازدید در مهرماه سال 88 صیغه عقد بین میثم و زهره جاری شد و بعد از ماجرا فتنه 88، زندگی مشترکشان را آغاز کردند.
✨میثم وقتی میخواست ازدواج کند فقط یک موتور و500 هزار تومان پول داشت که آن مقدار را هم، برای سفر مکه کنار گذاشته بود. او دوست داشت قبل از ازدواج، حج عمره برود. ولی زمان ازدواج، آن را برای مراسم عقد خرج کرد و خدا همه شرایط را فراهم کرد.
#شهید_میثم_نجفی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✍ #یاد_خوبان
☘سید تعریف می کرد و می گفت داشتیم به منطقه عملیاتی اعزام می شدیم در راه یک نوار نوحه سینه زنی گذاشته بودم، این نوار را با #مهدی زیاد گوش کرده بودم و کاملا برامون تکراری بود.
🍁برای همه معمول اینه که وقتی یک نواری تکراری می شه دیگه اون حس و حال و اشتیاق اولیه برای گریه کردن بوجود نمی یاد❌ خصوصا اینکه اون نوار مداحی نوحه باشه نه "روضه" اما اونروز باروزهای دیگه فرق می کرد..
☘یک نواری که قبلا بیش از ده ها بار انرو گوش کرده بودیم در ماشین🚗 گذاشته بودم وبه راهمون ادامه می دادیم، همینکه داشتم رانندگی می کردم، متوجه شدم #مهدی به پهنای صورتش داره اشک می ریزه وگریه می کنه 😭
🍁تو حال و هوای خودش بود بعد دیدم یک ورقه کاغذ برداشت و شروع کرد به نوشتن📝 درحال نوشتن بود که به مقصد رسیدیم و وقتی ماشین ترمز کرد، مهدی هم سرش را از اون برگه بلند کرد و اون رو روی داشبورت ماشین گذاشت و رفتیم برای عملیات...
☘بعداز عملیات ایندفعه تنها بسوی ماشین برگشتم چون مهدی آسمانی شده بود درحال روشن کردن ماشین بودم که یک دفعه دیدم برگه ای کف ماشین افتاده اون رو برداشتم و نگاهش کردم بله همون برگه ای بود که مهدی درحال نوشتن مطالبی روی اون بود
🍁 آخرین نوشته آقامهدی! قطعه شعری در وصف حضرت علی اکبر علیه السلام! مهدی عاشق حضرت علی اکبر(علیه السلام) بود، وقتی ازش پرسیدم اسم گروهان ویژه خط شکنت رو چی بذاریم فوری گفت بگذارید گروهان حضرت علی اکبر(علیه السلام) وقتی می خواست آقارو صدا بزنه می گفت علی اکبر لیلا! ابتدای شعرش هم همین رو گفته.
#شهید_مهدی_صابری 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh