بهروایتهمسر شهید:
روز آخر، وقتی کنارشان رفتم، گفت «باید چیزهای مهمی به شما بگویم.» صدایش بریده بریده بود. گفت: «هیچ ساعت از شبانه روز اینجا آفتاب نمیآید؟» گفتم: «اینجا آفتاب ندارد»
و ایشان گفت: «پس درست فهمیدم.»
پرسیدم: «چی فهمیدی؟»
و ایشان تعریف کرد: «نور معنوی دیدم. بین الطلوعین بود که یک دفعه احساس کردم نور آفتاب چشمم را میزند. چشم باز کردم و دیدم بالای سرم، خانم حضرت زهرا (س) با چادر مشکی تشریف آوردند.» گفتم: «خواب بودی؟»
گفت: «مطمئنم که خواب نبودم. حضرت چیزی نگفت. روی زمین نشست و به شدت گریه میکرد.» حالمان دگرگون بود.
روز تشییع همسرم خیلی غریبانه برگزار شد تشییع پیکرشان با چهار مرد و چهار زن بود
تـاریخ تـولـد :۱۳۴۴/۰۴/۱۰ تهران
تـاریخ شـهادت :۱۳۹۹/۰۱/۰۷ بیمارستان مسیح دانشوری
#شهید_مدافع_سلامت_دکتر_حمیدرضا_مهینی
#یا_فاطمة_الزهرا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh