خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
نظر عنایت شهید
#قسمت_دویست_و_سی_و_هشت_
خندید و آرام گفت:«نه، فرار نمی کنم.»
از خواب پریدم نزدیک اذان صبح بود زود بچه ها را از خواب بیدار کردم و به شان گفتم:«بابا رو خواب دیدم.»
نفهمیدم چطور دور و برم را گرفتند سر از پا نشناخته می گفتند:«خوش به حالت بگو چی دیدی؟»
جریان ورقه و امضای آن را براشان تعریف کردم با خوشحالی گفتند:«پس این وصلت سر می گیره دیگه نمی خوادغصه بخوری.»
به شوخی گفتم:«مهدی غصه می خورد که حالا از همه خوشحال تر شده.»
واقعاً هم
غصه مان تمام شد.بعد از آن هم نفهمیدم مشکلات چطور حل شد وقتی به خودم آمدم که تو محضر
بودیم و آقای عاقد داشت خطبه ی عقدمهدی و عروس تازه را می خواند.
همسر شهید
آن سال حسین و دختر بزرگم پشت کنکور ماندند و قبول نشدند.تو دوست و دشمن تک و توکی می گفتند:«اینا فرزند شهید هستن و سهمیه هم که دارن عجیبه که تو کنکور قبول نشدن!»
بعضی از آن هایی که فضولی شان بیشتر است طعنه های دیگری هم می زدند و با زبانشان نیش می زدند.حسابی ناراحت بودم و گرفته،بیشتر از من بچه ها زجرمی کشیدندهمه تلاششان را کرده بودند که به جایی نرسید.گویی دیگر امیدی به کنکور سال بعد نداشتند.
همان روزها،شب جمعه ای بود که رفتم سر مزار شهید برونسی، فاتحه ای خواندم و مدتی پای قبرنشستم. همین طور با روحش درد و دل می کردم و به زمزمه حرف می زدم وقتی می خواستم بیایم، از قبول
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
همسر شهید از او میگوید: خرداد سال 82 با محرم بر سر سفره عقد نشستیم و سال به پایان نرسیده بود در بهمن همان سال به زیر سقف مشترکمان رفتیم. خانواده ما و خانواده محرم هر دو در یک هیات می رفتیم و مادر محرم من را در هیات دید و پسندید. همیشه دوست داشتم همسر آینده ام با ایمان و صادق باشد. مسائل مالی و یا دیگر مسائل همیشه در حاشیه برای من بود. وقتی با محرم برای اولین مرتبه هم صحبت شدم از بسم الله که اول حرفهایش گفت تا آخر حرفهایش که تمام شد فهمیدم محرم همان کسی است که من در ذهنم دنبالش هستم. در بین صحبتهایمان اصلاً از مباحث مالی صحبت نکردیم. حجاب، ایمان و توکل به خدا و احترام به پدر و مادرشان در صدر صحبتهای محرم بود. محرم یک پاسدار و عاشق شغلش، آن شب هم از سیر تا پیاز سختی های شغلش را برایم گفت. یک نظامی که دوست داشتند همسر آیندهشان شرایط سخت شغلی اش را درک کند. شاید مجبور بود روزها و یا ماهها به دور از خانواده باشد و باید یک همسفری داشته باشد تا این شرایط و موقعیتها را درک کند.
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
محمد حسین به دو چیز تاکید میکرد:
احترام به والدین
نماز اول وقت
شهید محمد حسین عطری از همان کودکی به همگان ثابت کرد که یک نابغه است وقتی دفتر فیزیک شهید رو نگاه میکردید با فرمول های بسیار سخت و پیچیده مواجه می شدید که البته حل این مسائل برای شهید کار بسیار آسانی بود هوش بالای شهید عطری توجه همگان را به خود جلب کرده و همه را شگفت زده کرده بود شهید برای هر مسئله ایی چندین راه حل میافتند به طوری که دبیران او نیز به شاگردان توصیه میکردند از راه حل محمد حسین استفاده کنند شهید عطری بعد گذراندن مقاطح تحصیلی و گرفتن دیپلم چند گزینه پیش رو خود داشت استخدام در بانک تحصیل در دانشگاه و پوشیدن لباس سبز پاسداری روزی شهید عطری در خواب که در محضر مقام معظم رهبری است و ایشان با اشاره لباس سبز پاسداری را به شهید عطری نشان دادند همان خواب باعث شد شهید عطری مسیر زندگی خود را بیابد وبه تحصیل در دانشگاه امام علی سپاه پاسداران ادامه دهد واز سال 1379 لباس سبز پاسداری را بر تن کرد.
یک سال پس از استخدام در سپاه پاسداران شهید عطری تصمیم بر ازدواج میگیرند ودر سال 1380 ازدواج میکنند که حاصل این ازدواج دو فرزند زهرای 10 ساله محمد مهدی 3 ساله است
محمد مهدی 6 ماهه بود که شهید عطری به مرکز سفر کردند تا اجازه فرمانده مستقیم خود را گرفته تا به جمع مدافغان حرم بپیوندد و سر انجام شهید عطری پس از گذراندن مراحل قانونی سر انجام 7 اردیبهشت 92 برای انجام ماموریت 6 ماهه به سوریه رفت شهید در حالی به سوریه رفت که هیچ یک از اقوام و آشنایان شهید خبر نداشتند که کجارفته و به چه مدت رفته حتی مادر شهید عطری فکر میکرد شهید عطری در کردستان حضور دارند فقط همسر شهید با خبر بودند که شهید عطری به سوریه رفتن
بدین شکل شهید عطری سفری طولانی را آغاز کرد انگار دختر شهید عطری هم میدانست این سفر پدر طولانی است این را میشد از نامه دختر شهید فهمید:
بابا جان سلام ای پدر جان من منم زهرایت دختر کوچک تو ای امید من و ای شادی تنهایی من یاد داری دم رفتن دامنت بگرفتم و من گفتم پدر این بار نرو بله من همان روز فهمیدم سفرت طولانی است
آری انگار زهرا درست پیش بینی کرده بود چهاردهمین روز از مرداد 92 شهید عطری چهلمین روز از ماموریت خود در سوریه را سپری میکرد تماسی با فرماندهی گرفته میشود که مهمانی از ایران عازم سوریه است و باید مسئول راننده به فرودگاه رفته تا مهمان را همراه خود به جمع مدافعان حرم بیاورد انگار مسئول این کار در آن روز مسئولیت دیگری بر عهده داشتند شهید عطری خود قبول میکند به فرودگاه برود در مسیر بازگشت از فرودگاه تکفیری ها خودروی شهید را مورد اصابت خمپاره قرار میدهند ودر اثر اثابت ترکش به دو پای شهید عطری هر دو پای شهید قطع میشود ودر اثر خونریزی زیاد دعوت حق را لبیک و دعای اللهم امرزقنا شهادت خود مستجاب میشود و به مقام رفیع شهادت نائل آمد.
آری شهادت را در جنگ در مبارزه میدهند ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم غافل از این که شهادت را جز به اهل درد نمیدهند
بله شهید عطری از همه چیزش گذشت تا گذر گاه بودن این دنیا را به ما نشان دهد.
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
کت و شلواری برای شهادت
🔹️ کت و شلوار دامادیاش را خیلی دوست داشت. تمیز و نو در کمد نگه داشته بود.
◇ به بچههای سپاه میگفت: «برای این که اسراف نشود، هر کدام از شما خواستید داماد شوید، از کت و شلوار من استفاده کنید. این لباس ارثیهی من برای شماست.»
🔹کت و شلوار دامادی *محمد حسن*، وقف بچههای سپاه شده بود و دست به دست میچرخید.
◇ هر کدام از دوستانش که میخواستند داماد شوند،
برای مراسم دامادیشان، همان کت و شلوار را میپوشیدند. جالبتر آن که، هر کسی هم آن کت و شلوار را میپوشید؛ به *شهادت* میرسید!
◇ به روایت: فاطمه فخار همسر شهید محمدحسن فایده
📚 منبع: 365 خاطره برای 365 روز، ص 73
🔹️ *محمد حسن* در زمان حضور در مناطق عملیاتی دفاع مقدس دوبار زخمى شد؛ بار اوّل ۱۵ روز در بيمارستان اهواز بسترى شد و بار دوّم در حمله رمضان از ناحيه ساق پا زخمى شد كه دو هفته در بيمارستان ذوب آهن اصفهان بسترى بود.
◇ *شهید فایده* با همان پاى زخمى براى حضور در عملیات والفجر با توجه به مخالفت سپاه بیرجند، آمد و با ثبت نام از مشهد عازم جبهه شد.
◇ *این شهید* بزرگوار معاون تيپ و مسئول طرح و برنامه عمليّات بود كه در قرارگاه استقرار داشت که در روز ۲۲ ارديبهشت ماه سال ۱۳۶۲ بر اثر اصابت تركش به سر به درجه رفيع *شهادت* نايل آمد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
یک زمانی سید رضی مجروح شد و همان زمان حاج قاسم هم به سوریه میرود
وقتی پرواز حاجقاسم مینشیند و از هواپیما میآید بیرون، سید را میبیند که با عصا ایستاده است، حاجی با دیدن این صحنه بسیار ناراحت میشود و میگوید؛ "تو 4 روز است عمل کردی، برای چه آمدی اینجا؟!"، سیدرضی میگوید؛ "مگر میشود شما بیایید و من نباشم؟!"، حاج قاسم میپرسد؛ "حاجخانم و بچهها از وضعیت شما خبر دارند؟"، شهید موسوی میگوید؛ "نه!"، سردار هم با ناراحتی میگوید؛ "بابا، تو دیگه کی هستی؟! یک خانه و ماشین برای آنها گرفتی فکر میکنی همه کار برایشان کردی؟ پایت اینطوری شده، آنها خبر ندارند؟! فکر نکن شهید شدی میری بهشت! حق زن و بچهات را ادا نکردی".
من شک کرده بودم که یک چیزی شده اما از موضوع خبر نداشتم، به دوستانش گفتم؛ "خبری شده؟ به من بگویید، من خیلی قویتر از این حرفها هستم!"، گفتند؛ "نه، حاجخانم! حاجی دو هفته دیگر میآید."، یک شب زنگ زد و گفت؛ "دارم میآیم"، با دوستانش آمد، دیدم پاهایش را گچ گرفته است! ما همینطور شوکه شدیم! به او گفتم؛ "حس کردم یک اتفاقی در دمشق افتاده است! چرا به ما نگفتید؟"، گفت؛ "حالا بهفرض میگفتیم، چهکار میخواستید بکنید؟! بهغیر از غصه و ناراحتی و آه و ناله چیز دیگری عاید شما میشد؟ پس بهتر است آدم اینطور چیزها را نگوید."، آمد و یک هفته پیش ما بود و بعد از چهلم پدرش هم مجدداً برگشت سوریه....🌹
شهید سید رضی موسوی به روایت همسر
یادش با ذکرصلوات 🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔴او هم زن است اما از چشمهای نابینای دلبندش خوراکی برای رسانههای غربی در نمیآید
◾️چشمان همسرش یا پسرش را شقیترین جنایتکاران عالم گرفتهاند.
جرمی ندارد جز اینکه خواسته وطن پرستی بکند و اجازه ندهد سرزمین مادریش را جنایتکاران غصب کنند. این جوان تا ابد روی مادر و همسر و حتی خندههای دخترش را نخواهد دید
🔺آری این بهای حفظ وطن است
بهای حفظ شرافت
بهای حفظ انسانیت
بهای حفظ آزادی
هیهات که اگر دل این زن بلرزند و آنی از آرمانش کوتاه بیاید.
◀️تصویری از یک رزمندهی زخمی حزب الله و خانوادهاش
✍عالیه سادات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🟣شهید مدافعحرم #قربان_نجفی
🎙راوے: همسر شهید
شهید نجفی اخـــلاق بسیار خوبی داشت و با همه خوشبرخورد بود و کمتر عصبانی میشد. به هر جایگاهی که رسید، به دلیل اخلاق خوبش بود.
حاج قربان بلندنظر بود و سعه صدر داشت. همیشه دلش میخواست دیگران را بزرگ کرده و به آنها عزّت و شخصیّت دهد و نسبت به همه حُسنظن داشت.
هر کسی از بستگان و همسایهها که نیاز به دارو و درمان داشت، حاج قربان با هزینه خود وی را به درمانگاه میبُرد.
فردی زحمتکش بود و در کنار معلّمی، نوغانداری و کشــــاورزی میکرد و مغــــازه داشت و بنــــده نیز پا به پای ایشان کــــار میکــــردم.
هنر دستش خیلی خوب بود و در کنار آن چندین اختراع ابزار جنگی نیز داشت که در سپاه نینــــوا گرگان به نامش ثبت شده بود و در دفاع از حــــرم نیز از برخی از آنها استفاده میکرد.
حاج قربان شجــــاع و جســــور بود؛ جان یازده داعشی را گرفت و به من میگفت «این را به کسی نگو؛ چون دوست ندارم ریــــا شود.»💔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🥀آخرین دیدار حاج قاسم با شهید بدرالدین بهروایت سید رضی
در آخرین دیدار سید ذوالفقار، سید رضی و حاج قاسم سلیمانی در محل کار شهید موسوی نشسته بودند، وقتی جلسه تمام می شود، حاج قاسم به شهید موسوی می گوید من دارم میروم جایی، شما هم با من بیایید. سید رضی تعریف می کرد:«من آن روز سه بار به حاجقاسم گفتم، ذوالفقار اینجا تنهاست بگذارید بمانم. حتی لحظهای هم که داشتیم سوار ماشین میشدیم دوباره به حاج قاسم گفتم سید ذوالفقار ناراحت میشود بگذارید من بمانم! اما سردار سلیمانی گفت: نه شما باید با من بیایید!» آنها میروند و بعد محل حضور سید ذوالفقار را اسرائیل زد و او به شهادت رسید.
🥀داروخوردن بهسبک شهید موسوی!
سید رضی یک جورهایی کلکسیون بیماری شده بود (خنده). او دیسک گردن و کمر داشت که عمل کردند، قلبش را هم فنر گذاشتند و ولی باز سرپا بود. شب ها 10، 15 قرص می خورد و چون وقت نداشت همه قرصها را یکدفعه می ریخت داخل دهانش و چند لیوان آب هم روی آنها میخورد، میگفتم: سید! حداقل بین این قرصها یک فاصله بگذار! میگفت تو دکتر میروی ولی قرص نمیخوری، من مثل شما نیستم! هر طور شده داروها را می خورم. از بس وقتش پر بود حتی نمی توانست دارو را سر وقتش بخورد. شاید اگر یک دکتر میرفت تا 20 سال همان دارو را ادامه میداد، چون وقت دکتر رفتن مجدد را هم نداشت.
شهید سیدرضی موسوی به روایت همسر🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
((احترام شهید بهشتی به همسر))
((با من که همسرش بودم مثل یک پدر رفتار می کرد. از بس که مهربان بود و خوش اخلاق......
در مدت29 سال زندگی مشترک، حتی یک بار کاری نکرد که از او دلخور شوم)).
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
((احترام شهید بهشتی به همسر))
((با من که همسرش بودم مثل یک پدر رفتار می کرد. از بس که مهربان بود و خوش اخلاق......
در مدت29 سال زندگی مشترک، حتی یک بار کاری نکرد که از او دلخور شوم)).
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شهید الوانی مردی از جنس اخلاص و عمل
🔹از خصوصیت اخلاقی بارز و مهم شهید #محمدرضا_الوانی اخلاص بود که در گمنامی وی تجلی یافت. بعد از شهادتش مشخص شد چقدر به مستمندان رسیدگی میکرد و برای رفع مشکلات مالی دوستانش خودش را زحمت میانداخت تا بلکه مشکل آنان را حل کند. برای خودش یک هشدار به صدقه طراحی کرده بود و آن را تلنگری برای خود میدانست.
🔹همسر شهید الوانی میگوید: " وقتی در سوریه ترکش به کتفش میخورد به من و مادرشان اطلاع ندادند تا اینکه روزی به بازار رفتیم و من دیدم همسرم از گرفتن بچه احساس سنگینی میکند. تعجب کردم که چرا بچه چند ماهه را به سختی بغل میکند، تا اینکه یکی از وی درباره بهبود کتفتش سؤال کرد و همسرم ناراحت شد که این راز را برملا کرد."
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔴رهبر انقلاب خطاب به همسر سردار حاجیزاده: نیمی از ثواب خدمات ایشان متعلق به شماست
✍رهبر انقلاب در دیدار خانواده سردار حاجیزاده با ایشان پس از عملیات #وعده_صادق۲، در حاشیه مراسم اعطای نشان فتح و خطاب به همسر ایشان فرمودند:
📝خدمات آقای حاجی زاده واقعا با ارزش است و به دلیل همراهی های شما، نیمی از ثواب آن متعلق به شماست.
◀️زنان موثر در جهان اسلام که دیده نمیشوند ؛ اما ولی خدا کرامت و مادری آنها برای جامعه اسلامی را به رخ همه ما میکشد .
✍عالیه سادات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شهيدی كه زندگیاش پر از زمزمههای حسينی بود
🔹اين مداح اهل بيت (علیه السلام) از بدو جوانی به كار و تلاش رغبت زيادی داشت و پس از ازدواج به همراه همسرش به منظور تامين مخارج زندگی به آبادان رفت و به اتفاق دوستانش با موتورلنجهای تجاری در مسير آبادان به كشور كويت رفت و آمد میکرد. وی كه پس از مدتی اقامت در آبادان دوباره به زادگاهش بندر ريگ بازگشت، در سال ۱۳۵۵ در جزيره خارک مشغول بكار شد.
🔹منيژه محمودینژاد همسر شهيد میگوید: " نذر كردن و شفاعت خواستن از امام حسين (علیه السلام) از خصلتهای منحصربه فرد همسرم بود.
شهید#حسن_محمودی_نژاد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💔
عاشقانه محو آقا میشد
وقتی تصویر مقام معظم رهبری را میدید، انگار پدرش را دیده است. آن قدر عاشقانه محو تصویر حضرت آقا میشد که بعد از دقایقی به او میگفتم: «من هم هستم ها...».
بعد از اولین جانبازی یکبار به دیدار حضرت آقا مشرف شده بود. خودش برایم تعریف میکرد که:
«وقتی حضرت آقا را از نزدیک دیدم، فکر کردم دیگر هیچ چیز توی دنیا نمیخواهم. اصلاً همه چیز برایم تمام بود. همه زیباییهای دنیا را یک جا دیدم.»
همسر #شهید_مرتضی_حسین_پور_قمی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مشغول آشپزی بودم
آشوب عجیبی در دلم افتاد
مهمان داشتم
به مهمان ها گفتم: شما آشپزی کنید من الان برمیگردم
رفتم نشستم برای ابراهیم نماز خواندم
دعا کردم، گریه کردم که سالم بماند و یک بار دیگر بیاید ببینمش
ابراهیم که آمد به او گفتم که چی شد و چه کار کردم
رنگش عوض شد و سکوت کرد
گفتم: چه شده مگر؟
گفت: درست در همان لحظه میخواستیم از جادهای رد شویم که مین گذاری شده بود
اگر یک دسته از نیروهای خودشان از آنجا رد نشده بودند میدانی چی می شد ژیلا؟
خندیدم...
با خنده گفت: تو نمیگذاری من شهید بشوم تو سدّ راه شهادت من شدهای... بگذر از من... 🥲
راوی: همسر شهید 💚
#شهید_محمدابراهیم_همت 🕊🌱
#یادشهداباصلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سید جلیل القدر جناب استاد فاطمی نیا(رضوان الله علیه):
🍃🍃🍃🍃
خبرهای بد را هیچ وقت در خانه نگویید؛ تا به خانه می رسد، میگوید تصادفی را دیدم! نمیخواهد بگویید. اصلا خبرهای منفی را در منزل نگویید. شما را به خدا قسم میدهم اینها را رعایت کنید؛ ضربههایی به خانواده زده میشود که جبران نمیشود. چیزهای پریشان کننده نگویید. به همسر و بچهها آرامش دهید.
🍃🍃🍃
مردم فکر می کنند اولیاء خدا روزی هزار رکعت نماز می خوانده اند که این طوری شدند. خیر؛ آنها فقط در اثر داشتن صفات عالیه به این جا رسیدند
🍃🍃🍃
صفات عالیه انسان را ده فرسخ ده فرسخ جلو می اندازد یک خشم فرو خوردن آدم را از هزار رکعت نماز زودتر به خدا می رساند،
یک دل شاد کردن تو را خیلی زودتر می رساند،
یک مادر خوشحال کردن زودتر می رساند. از اینجا باید شروع کنیم.
اینجا را درست کن بعد هزار رکعت نماز خودش می آید، خودت مشتاق می شوی.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📌 دنبال اسم و رسم باشیم باختیم!
🔹 وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرفها پرسیدم. گفت: «درجهی خوب و ممتاز رو #شهدا گرفتن.
◇ من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجهی اونا که یه درجهی #خدائیه برسیم.
◇ اگه بخوایم برای خودمون اسم و رسم درست کنیم که باختیم!»
📚 برگرفته از کتاب خداحافظ سالار خاطرات پروانه چراغ نوروزی؛ همسر سرلشکر پاسدار #شهید_حسین_همدانی
📖 ص ۲۶۰
#شهید_حسین_همدانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#خاطرات_شهید
«شوهر من نرود چه کسی برای دفاع برود؟»
🔹از اوضاع سوریه باخبر بودم اما نمی دانستم می خواهد برود. عادت نداشت وقتی می خواهد جایی برود به من زود بگوید، معمولا می گذاشت نزدیک رفتن، خبر می داد.
🔸خیلی ناراحت بودم از رفتنش اما با خودم می گفتم: «شوهر من نرود چه کسی برای دفاع برود.!!» وقتی اینها را به خودش هم گفتم، خیلی خوشحال شد.
🔹دفعه اول تا زمانی که به تهران برگشت نمی دانستم زخمی شد. بعد از آمدنش خبر دادند به بیمارستان رفته و حالش خوب شد.
🔸علی واقعا خیلی شجاع بود و تازه بعد از شهادتش دارم او را می شناسم. دفعه دوم که می خواست برود مخالفت کردم، اما بعد دلم را گذاشتم پیش حضرت زینب(س) و گفتم برو.
🔹گفت: «خیلی خوشحالم از اینکه تو به من روحیه می دهی و می گویی برو.»
همسر بعضی ها خبر نداشتند اما من می دانستم.
#شهید #علی_عابدینی 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهید_مدافع_حرم_نادر_حمید
🍃شهید «نادر حمید» با نام جهادی محسن، در دوم مهرماه سال 63 به دنیا آمد. پس از حمله تکفیریها به سوریه او نیز وارد عرصه نبرد با تکفیریها شد تا آنجا که در جریان عملیات محرم در روز 26 مهرماه سال 94 در منطقه قنیطره سوریه به شهادت رسید. دخترش ام البنین و پسرش با نام محمدحسین یادگاران این شهید هستند.
🍃☘🌷
همسر شهید حمید میگفت:
«هر وقت از منطقه به منزل میآمد، بعد از اینکه با من احوال پرسی میکرد، با همان لباس خاکی بسیجی به نماز میایستاد. یک روز به قصد شوخی گفتم: تو مگر چقدر پیش ما هستی که به محض آمدن، نماز میخوانی؟ نگاهی کرد و گفت: هر وقت تو را میبینم، احساس میکنم باید دو رکعت نماز شکر بخوانم.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
به روایت همسر شهید:
فاطمه زمانی که یک سال از شهادت پدرش گذشته بود 😢خواب زیاد میدید.
یک روز گفت : مامان دیشب خواب دیدم که از بازو بابا خون می آمد.😭 چفیه دور گردن پدرم بود باز کردم و به دستشان بستم. 😔
با خودم گفتم : خدایا تعبیر خواب این بچه چی میتونه باشه؟🤔
پدر شوهرم زنگ زدند📞 منزلمان وگفتند: امشب منزل ما بیاید. که برای مصاحبه🎤 می خواهند بیایند.
بعد همان شب فاطمه این خواب را گفت . عمویش گفتند : خواب فاطمه راست است.😞 دستان برادرم مثل حضرت ابولفضل😭 قطع بود. و ما یکسال می شد که از این نحوه ی شهادت همسرم خبر نداشتیم.😭
شهیدمدافع حرم #شهید_علی_زادهاکبر
نثارارواح مطهرشهیدان صلوات
💔
امام (ره ) گفته بودند با همسران شهدا ازدواج کنید.
مادر هم که دست بردار نبود و تو گوشش میخواند که وقت زن گرفتنت شده. بالاخره راضی شد و مادر و خواهرش را فرستاد بروند خواستگاری.
بهشان نگفته بود که اين خانم همسر شهيد است.
ايشان همه خواستگارها را رد میکرد ،مصطفی را هم رد کرد. مصطفی پيغام امام را برای آن خانم فرستاد، باز هم قبول نکرد و میخواست تا مراسم سال همسر شهيدش صبر کند .
دوباره مصطفي پيغام فرستاد که شما "سيد" هستيد . میخواهم داماد حضرت زهرا (س) باشم. ديگر نتوانست حرفی بزند. جوابش مثبت بود .
امام که خطبه عقدشان را خواند.
مصطفی گفت: «آقا ما را نصيحت کنيد » امام (ره) به عروس نگاهی کرد و گفت: «از خدا میخواهم که به شما صبر بدهد.»
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#شهید_طلبه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#سبک_زندگی_شهدایی ❤️✨
🌱 همیشہ همسرداریش خاص بود؛
وقتی مےخواستیم با هم بیرون برویم، لباسهایش را مےچید و از من مےخواست تا انتخاب ڪنم؛
از طرف دیگر توجہ خاصی بہ مادرش داشت.
هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمےدید،
تعادل را رعایت مےڪرد؛
بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را
نمےشڪست؛
و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بےاحترامی نمےڪرد...
بہ روایت همسر ...🌷
#شهید_مدافع_حرم_مهدی_نوروزی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اختصاصی
🎥لحظاتی از وداع جانسوز همسر و چهار فرزند شهید حامد جندقی در معراج شهدا
🗓۱۵ آبان ماه ۱۴۰۳
💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
ْ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در روز پرستار از پرستار شهیده خانم زهرا برهان نژاد سخنانی به جای مانده که چون دُرّ و گوهر ارزشمند است و می تواند ره توشه ای باشد برای باقیات صالحاتمان
شهیده در روزگار حیات همواره می گفتند :"چون من پرستار هستم ،باید جعبه ی کمک های اولیه که از الزامات این حرفه است را تهیه نموده تا در مواقع لزوم به یاری افرادی بشتابم که نیاز به کمک دارند ومن هم می گفتم:"خدا نکند در مسیر ما کسی به کمک محتاج باشد من طاقت دیدن این صحنه ها را ندارم " و این گونه نتوانستم به خواسته ی همسر عزیزم که پرستاری در ذات و وجود ایثارگرش نهادینه بود تهیه کنم ،اما به شما پرستاران گرامی توصیه می کنم به تأسی از شهیده برهان نژاد به تهیه ی این پک کمک های اولیه مبادرت ورزید تا بتوانید در مواقع اضطراری به یاری افرادی که منتظر کمک شما پرستاران هستند بشتابید ،علاوه بر باقیات صالحات برای خود و خانواده به توصیه ی شهیده ای عمل نموده اید که می تواند در پیشگاه بانو فاطمه ی زهرا (س) شفیعتان باشد، روز پرستار بر شما پرستاران صبور ،مخلص و شیدای کمک به مردم مبارک باد
پرستار شهیده زهرا برهان نژاد
از شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان بودند.
نثار روح پاک و مطهرشان دسته گلی از فاتحه صلوات میفرستیم 💐
#میلاد_حضرت_زینب(س)
#شهیده_زهرا_برهانی_نژاد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنان همسر شهید حاج عادل رضایی درمورد اسرائیل و ماجرای خوابی که که یکی از آشنایان درمورد شهید دیدند
#گلزار_شهدای_کرمان
#شهید_عادل_رضایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh