eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
7.1هزار ویدیو
209 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
‌ #رمان #نخل_سوخته 📚 📑 قسمت 6⃣ 📖محمد حسین یوسف اللهی بعداز سه ماه توانست بهبودی خودش را پیدا کرده
📚 📑 قسمت 7⃣ 📚📖نگاهی به حسین انداختم.همچنان آرام ومصمم منتظر من بود اضطراب رو از چهره ام می خوند،لبخندی زد و گفت:نگران نباش من هم پشت سرت میام. 🔴بسم ا...گفتم ومیله هارو محکم گرفتم و پامو روی پله های دکل گذاشتم،نور ماه زیر پام رو روشن می کرد هرچه بالاتر می رفتم همه چیز روی زمین کوچکتر می شد،خیلی با احتیاط و آرام پیش می رفتیم. 🔴به بالا نگاه کردم خیلی راه مونده بود تا به اتاقک برسیم،لحظه ای مکث کردم دیگه نمی تونستم بالاتر برم تا همین جاهم کلی از زمین فاصله داشتیم.احساس خستگی زیادی می کردم و پاهام شروع به لرزیدن کردن. ⁉️حسین که دید توقفم زیاد شده پرسید:چیه؟ چرا نمیری بالا؟_گفتم:نمی تونم خسته شدم. _گفت:برو چیزی نمونده برسیم،پایین رو نگاه نکن من پشت سرت هستم. _گفتم:حسین پاهام داره می لرزه،نمی تونم برم._گفت:باشه همونطور که هستی صبر کن. ✨وبعد سعی کرد چند پله بالاتر بیاد. _گفتم:کجا میای؟_گفت:صبر کن. خودش رو بالا کشید،دستهاش رو دوطرف پاهام گذاشت و_گفت:حالا بشین روی شونه های من._گفتم:برای چی؟_گفت:خب بشین خستگی در کن._گفتم:آخه این طور که نمیشه. گفت:چاره ای نیست.بشین کمی که خستگی ات رفع شد دوباره ادامه میدیم. ✨چاره ای نبود خسته وضعیف بودم،کار دیگه ای نمی شد کرد.آروم روی شونه هاش نشستم، برام خیلی سخت بود. اینکه اون بایسته ومن روی شونه هاش بشینم،حسین با اینکار باعث شد هم خستگیم تموم بشه هم روحیه ام عوض بشه. ✨بعد چند لحظه دوباره به راه ادامه دادیم.دیگه زانوهام نمی لرزید.انگار انرژی خاصی به تنم تزریق کرده باشن.بلاخره بالای دکل رسیدیم،نفس عمیقی کشیدم وگوشه ای نشستم. ✅به حسین گفتم:خب حالا اومدیم بالا ، هوا که روشن شد باید چیکار کنیم؟ _گفت:چیکار می خوای بکنی؟ _گفتم:بلاخره یه سری امکانات اینجا لازم داریم._گفت:هرچی می خوای من میرم برات میارم،تو اصلا لازم نیست ازجات تکون بخوری،همینجا بشین ودیده بانی کن،شبم خودم میارمت پایین. ‼️آن شب وروز حسین چندین بار از دکل شصت متری بالا وپایین رفت.گاهی برای آوردن پتو،گاهی غذا ولوازم.رفتار او باعث شد روحیه ام کاملا عوض بشه.هوا که تاریک شد اومد دنبالم وگفت:بریم. ✅اینبارخودش اول رفت ومنم پشت سرش بودم.مخصوصا پایین تر ازم حرکت می کرد تا بیشتر مراقبم باشه،تا پایین رسیدیم. 🔰بارها شنیده بودم که چه اندازه نسبت به نیروهاش احساس مسئولیت داره ولی هیچوقت اون طوری حالت پدرونه اش رو حس نکرده بودم. ✅با کار اون شب حسین،هم تونستم منطقه رو اون طور که باید ببینم هم روحیه ام عوض شد.هیچوقت نمی تونم لحظه ای روکه روی شونه هاش نشسته بودم فراموش کنم. ✔️به روایت مهدی شفازند 🔻 🌷 ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
📚 📑 قسمت 8⃣ 📚📖قبل از عملیات والفجر یک بود.زمان عملیات نزدیک می شد وهنوز معبرها آماده نشده بود.فاصله ی ما با عراقی ها در بعضی نقاط هفتادوگاهی کمتر از پنجاه متر بود،واین باعث می شد بچه‌های اطلاعات نتونن معبر باز کنن ودشمن رو شناسایی کنند. ✅نگران بودم،حسین یوسف اللهی رو دیدم وازنگرانیم صحبت کردم.راحت وقاطع گفت:ناراحت نباشین،فردا شب این مشکل رو حل می کنیم. ✅شب بعد بچه‌های اطلاعات برای شناسایی رفتن،آنقدر نگران بودم که نمی تونستم صبر کنم تا از منطقه برگردن، تصمیم گرفتم با علی رضا رزم حسینی جلو بریم وبه محض برگشت بچه‌ها از اوضاع واحوال باخبر شوم. ✅دوتایی به خط رفتیم._گفتم:اینجا می مونم تا بچه‌ها برگردن و ببینم چیکار کردن،ساعتی نگذشت که حسین اومد با همون خنده همیشگی که حتی در سخت ترین شرایط از لبش دور نمی شد.تا رسید،_گفت:دیدین،من که دیشب گفتم این قضیه رو حل می کنم. ⁉️با بی صبری گفتم:خب چی شد؟بگو ببینم چه کردین؟ خسته بود،روی زمین نشست و شروع کرد به تعریف کردن. 🔴_گفت:امشب یه چیز عجیب اتفاق افتاد.موقع شناسایی وارد میدان مین شدیم به معبر عراقی ها برخوردیم. هنوز چیزی نگذشته بود که سرو کله خودشونم پیدا شد. ‼️انقدر به ما نزدیک بودن که دیدیم هیچ کاری نمیشه کرد،همگی روی زمین خوابیدیم،و آیه ی و جعلنا رو می خوندیم.ستون عراقی ها تو اون تاریکی هرلحظه بهمون نزدیکتر می شد. 🚫بچه‌ها از جاشون تکون نمی خوردن،عراقی‌ها اومدن واز کنار ما رد شدن.نفس تو سینه ها حبس شده بود.یکی از عراقی‌ها پاش رو روی گوشه ی لباس بچه‌های ما گذاشت و رد شد،ولی با این همه متوجه حضور ما نشدن. ✅بی خبر از همه جا عبور کردن وبه سمت خط خودشون رفتن،ماهم معبرشون رو خوب شناسایی کردیم وبرگشتیم. 🔻 🌷 ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌸ای کاش که انتخابمان بود 🌺هر پرسش و هر جوابمان مهدی بود 🌸ما طالب غیریم💔 و ز این بدبختیم 🌺ای کاش که مهدی بود 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
جـهان با هایتـــــ صورتـــــ زیباتـرے دارد😍 بخنـــــ♥️ـــــد! این خنـده هاے"مـــــاه" کلـے دارد 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - من پادشاه نیستم - حجت الاسلام عالی.mp3
512K
♨️من پادشاه نیستم! 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎧 #کتاب_صوتی ذوالفقار خاطرات #حاج_قاسم_سلیمانی 👌 این مجموعه ساده و کوتاه روایتی ست از مردی که ذوا
┄═✼🌹🍃🍃🌹✼═┄ 📝 زینب سلیمانی فرزند سرباز شهید ولایت 🌹 ‌‌🌷 نه گذاشتند لمست كنم نه گذاشتند دست قطع شده ات را ببوسم... تمام حسرت‌هايم را بايد با نگاه كردن به تابوتی كه تو در آن آرميده بودی و هر شب نگاه به سنگ مشكی‌ای كه از تمام تو برايم باقی ماند، خالی كنم. ‌‌ اين همه حسرت برای قلب يک دختر خيلی سخت است. بابا اما همه اين‌ها به فدای امام حسين(ع)، به فدای خواهر حسين(ع)... ‌‌ دلم به آن وعده‌ای که همیشه به من میگفتی دخترم منو تو با هم شهید میشیم خوش است... ‌‌ میدانم روز وصل منو تو دیر نیست و مرا به زودی در آغوش خواهی گرفت... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠کرامت شهدا 🔰 از زبان مادر شهید ❣✨بعد از شهادت غلام رضا خیلی بی تابی میکردم، دلم میخواست هر طــور
🍃🌸🍃🌸🍃 🌷چند روز قبل از اعزام غلامرضا به سوریه، یک سفارش از من خواست و من گفتم: «سعی کن هرجا هستی یک قران جیبی کوچک همراه داشته باشی👌» و وی قران کوچکی از جیب پیراهنش بیرون آورد و گفت: «این قرآن سال‌ها با من است و آن را از خودم جدا نمی‌کنم☺️». 🌷غلامرضا درباره و مواظبت از فرزندمان بسیار سفارش می‌کرد و تأکید بسیار داشت که ما نماز را اول وقت بخوانیم☝️ و همیشه دعا می‌کرد که فرزندان‌مان سرباز امام زمان (عج) باشند✨ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🚩روضه ایام وفات جانسوز (سلام الله علیها) 💺سخنران: حجت الاسلام فروتن 🎤مداح: کربلایی حسین شیرمحمدی 📆زمان: پنجشنبه(۱۷بهمن)-ساعت۱۹ 🚪مکان: -حجاب۲۱ (علامت پرچم) خواهران برادران (علیه السلام) 🍃🌷🍃🌷 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحہ ۱۷۷ استاد پرهیزگار .MP3
825.3K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه انفال✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷سال 85 با علی در سیرجان کار می کردیم. روز عاشورا گفت: یه حاجت دارم و می خواهم یک گوسفند قربانی کنم. در خانه یکی از بچه ها گوسفند را ذبح کردیم . 🌷وقتی داشتیم گوشتش را تقسیم می کردیم علی گفت: دیشب خواب دیدم را با صوت زیبایی دارم می خوانم. تعبیرش چیه ؟ تعبیرش می دونی چیه ؟ 🌷به کتاب تعبیر خواب رجوع کردیم که دیدیم امام صادق علیه السلام فرموده اند: هر کس سوره صف را در خواب بخواند سرنوشتش به ختم می شود. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#در_محضر_شهید 0⃣5⃣ اگر دو چیز را رعایت کنی خدا شهادت را نصیبت می کند. یکی #پرتلاش باش و دوم #مخلص!
1⃣5⃣ بچه ها حداقل سعی کنید سه روز از گناه پاک باشید اگر سه روز مراقبه و محاسبه اعمال را انجام دهید حتما به شما عنایاتی می شود 📚 عارفانه 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
مراسم دومین سالگرد شهادت 🌷 زمان: پنجشنبه، هفدهم بهمن مکان: ساری، میدان امام حسین، بوستان ولایت، مسجد امام رضا(ع) عکس باز شود👆👆 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🦋نمی‌دانم چرا فرزندم ندارد؛ در حالی‌که تمام فعالیت‌های روزانه خود را داخل دفترچه📖 می‌نوشت. شاید بیم آن داشته که به وسیله وصیت‌نامه، پیدا کند. 🦋او به شدت از حذر می‌کرد و تمام اعمالش را در انجام می‌داد. شبانه🌒 کمک‌های مالی خود را به نیازمندان می‌رساند، تا هیچ‌کس متوجه او نشود❌ 🦋فرزندم همان‌طور که پیش از به یاری مردم می‌شتافت، اکنون نیز مشکل‌گشایی💫 می‌کند و دست همگان را می گیرد✅ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #کنترل_ذهن_در_مسیر_تقرب 7⃣1⃣ #استاد_پناهیان 🔻 💠مهم‌ترین اثر دین و معنویت در انسان، برخوردارشدن
❣﷽❣ 8⃣1⃣ 🔻 💠خدا با آن عظمت، خودش را وسیلۀ تربیت ما قرار داده و می‌گوید: به من فکر کن! 💠اگر انسان نمی‌توانست به خدا توجّه کند، خدا دستور نمی‌داد که او را زیاد یاد کنیم 💠متمرکز شدن روی یاد خدا دشوار است، ولی «مکرّر به یادِ خدا افتادن» آسان است 💠فکرکردن بدون قرآن، مثل ورزش کردن بدون مربّی است! __ 🔰 🔹برای تربیت ذهن، دو نوع عملیات باید انجام شود: یکی منصرف‌کردن ذهن از امور بد، و دیگری، متوجّه‌کردن ذهن به امور خوب. در رأس امور خوب هم خود خداوند است! خدا با آن عظمت، خودش را وسیلۀ تربیت ما قرار می‌دهد؛ از بس که ما را دوست دارد. می‌خواهد به ما قوّت ذهن و فکر بدهد، می‌گوید: «به من فکر کن؛ به قدرت من، به علم من! به مهربانی من، به اینکه همه‌چیز دست من است...» 🔹آنچه موجب می‌شود آدم بتواند به خدا فکر کند عظمت خداست. اذکار مهم نماز را ببینید: «اللهُ أکبر» «سُبحانَ ربّی العَظیمِ و بِحَمدِه»، «سُبحانَ ربّی الأعلی وَ بِحَمدِه» همه اینها به عظمت و بزرگیِ خدا اشاره دارد. 🔹 در نماز جایی که باید بیشترین توجه انسان در آن لحظه باشد، همان موقعِ «الله اکبرِ» اول نماز است. طبق روایات اگر کسی در اول نماز توجّه کند، در طول نماز هم خدا به او کمک می‌کند که یک‌مقدار توجّه پیدا کند. اما کسی که اول نماز بی‌اعتنا باشد، خدا می‌فرماید: «يَا كَاذِبُ أَ تَخْدَعُنِي» (مستدرک‌الوسایل/۴/۹۶) دروغگو داری مرا گول می‌زنی؟ لااقل یک لحظه در اول نماز که می‌توانی به خدا توجّه کنی! 🔹اگر انسان نمی‌توانست به امور خوب و مثبت، مخصوصاً ذات پروردگار توجّه کند و نمی‌توانست ذهنش را کنترل کند، خدا دستور نمی‌داد که او را زیاد یاد کنیم «اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا» (احزاب/۴۱) حتی نمی‌فرمود: کسی که از یاد خدا خودداری کند مجازات می‌شود! «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا» (طه،۱۲۴) پس ما حتماً می‌توانیم. 🔹از کم شروع کن؛ یعنی سعی کن یک‌لحظه به یاد خدا بیفتی، وقتی ذهنت منصرف شد، دوباره آن را برگردان و بعد، این را ادامه بده و تعدادش را زیاد کن. یعنی تعدادِ «به‌یاد خدا افتادن» را در زندگی‌ات زیاد کن، تا مقدارِ یاد خدا افزایش پیدا کند. متمرکزشدن روی یاد خدا، بسیار دشوار است. ولی مکرّر به یاد خدا افتادن بسیار آسان است. لذا فرموده‌اند تسبیح به‌دست بگیرید. همین‌طور که نخ تسبیح نمی‌گذارد دانه‌ها پراکنده بشوند، خود تسبیح و ذکر هم نمی‌گذارد ذهن تو پراکنده بشود. ده تا را بدون توجه می‌گردانی، یک دفعه‌ای در یازدهمی یادت می‌افتد. 🔹پیامبر(ص) به ابوذر می‌فرماید: «عَلَیکَ بِتَلاوَةِ القُرآن» (خصال/۲/۵۲۵) قرآن بخوان؛ قرآن توجّه تو را به مفاهیم خوب، جلب می‌کند، گاهی ذهنت را می‌برد به آن نقطۀ بهشت، گاهی به آن گوشۀ جهنّم و گاهی به سوی یک مفهوم دیگر. 🔹 فکرکردن بدون قرآن، مثل ورزش‌کردن بدون مربّی است! چون از نظر معنوی و روحی، دل ما دست خداست و خدا با قرآن دارد با ما صحبت می‌کند. اول شیطان را-که ذهن آدم را خراب می‌کند- کنار بزن. بعد بنشین پای قرآن، یک معجزه‌ای برایت اتفاق می‌افتد. وقتی قرآن می‌خوانی، در واقع خدا دارد با تو حرف می‌زند و ذهن تو هم که در اختیار خداست؛ آنچه هنگام خواندن قرآن به ذهنت خطور می‌کند، دستِ خداست و خدا می‌گوید: تو قرآن بخوان، من با قرآن-همین الآن- با تو حرف می‌زنم. 🔹علی(ع) می‌فرماید: «الذِّکرُ مِفتاحُ الأُنس» (غرر الحکم/۳۷) ذکر کلید اُنس است و اُنس شدیدترین محبّت‌ها را به‌دنبال می‌آورد. و 🔹 علی(ع) می‌فرماید: اگر مدام خودت را به یاد خدا بیاندازی از غفلت نجات پیدا می‌کنی «بِدَوامِ ذِکرِ الله تَنجابُ الغَفلَة» (غرر الحکم/۳۰۰) با خدا ورزش و تمرین کن! بوعلی سینا وقتی می‌دید زور ذهنش نمی‌رسد یک مسئلۀ علمی را حل کند، دو رکعت نماز می‌خواند و حل می‌کرد. (و كان إذا أشكلت عليه مسألة...؛ شذرات‌الذهب/۵/۱۳۳) یعنی می‌رفت با خدا ورزش می‌کرد، تا زورش زیاد شود و بتواند عالم را زیر و رو کند. 🔹خداوند در حدیث قدسی می‌فرماید: هر بنده‌ای را ببینم که قلبش غالباً به‌یاد من است، ارادۀ زندگی‌اش را به‌عهده می‌گیرم، مونس و هم‌نشین و هم‌صحبت او می‌شوم، (أَيُّمَا عَبْدٍ اطَّلَعْتُ عَلَى قَلْبِهِ...؛ عده‌الداعی/۲۴۹) بعضی‌ها این‌قدر در فکر خدا هستند که خدا به آن فکر و ذهن علاقه پیدا می‌کند، به‌حدّی که اگر چیزی بخواهد حواسش را پرت کند خود خدا نمی‌گذارد. یک‌مقدار ذهنت را برای ادارۀ زندگی بگذار اما بخش جدّی ذهنت را برای خدا و اولیاء خدا بگذار، برای نعمات خدا و برای بهشت و قیامتِ خدا بگذارد، ذهنت را به امور معنوی مشغول کن. ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#ماجرای_خواب_حضرت_زهرا 🌹 🔹سوریه که بود پیام داد📲 گفت #خواب عجیبی دیدم بعد از اینکه کلی اصرار کردم خ
🔻 🔹تو گیرو دار جنگ، من گلوله از گونه ام رد شد و افتادم. بچه های گردانش فکر کرده بودن سید مجتبی(شهید معزغلامی) افتاده و داشتن از خط میرفتن. 🔸سیدمجتبی منو انداخت رو دوشش و از بلندی به سختی آورد پایین. هرچی بهش گفتم منو نیار گوش نکرد. تا یجایی منو آورد پایین که بچه ها به دادم برسن. من دیگه داشتم از شدت درد و خونریزی از هوش میرفتم ولی میدیدم مجتبی با عصبانیت و جدیت داره میدوه سمت نیروهاش، میشنیدم تشر میزنه که برگردین سر موقعیتاتون. باورم نمیشد یه بچه بیست ساله باشه... 🔹بعد جراحیم به هوش که اومدم فهمیدم در نهایت سختی و ناباوری ایشون جاده خان طومان(به خلسه) رو آزاد کردن و با این رشادتش که هرگز جایی ثبت نشد، مقدمات آزادی حلب فراهم شد. پ ن: سید مجتبی اسم جهادی شهید بوده است. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰شهادت با لباس #رفیقِ_شهید 🍂وقتی خبر شهادت #محمودرضا بیضائی به اکبر شهریاری رسید خودش را بالای سر م
"همچو عباس علیه السلام" 🌷دوره های آموزش غواصی ما در مردادماه در بندر انزلی برگزار می شد. 🌷هوا به شدت گرم بود و شرجی😣 مجبور بودیم ساعت های متوالی زیر آفتاب بمانیم و تمرین کنیم. آب هم کثیف بود و این قضیه کار را غیر قابل تحمل می کرد.😞 🌷بعد از چند ساعت کار و فعالیت بالاخره یک کلمن آب برایمان‌‌‌ آوردند. آن همه جمعیت و تنها یک کلمن آب. همه به سمت آن هجوم بردند و بعضی ها به جای یک لیوان، چند لیوان خوردند.💧 🌷در میان جمع فقط دو نفر کنار ایستاده بودند، شهید اکبر شهریاری و شهید مرتضی حسین پور (شهید حسین قمی) 🌷وقتی کمی خلوت شد، شهید اکبر شهریاری جلو آمد و لیوان بقیه بچه هایی را که آب نخورده بودند پُر کرد، در حالی که هنوز خودش آب نخورده بود.💔 (فرمانده شهید حججی، مدافع حرم) (حافظ کل قرآن، مدافع حرم) 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رمان #نخل_سوخته 📚 📑 قسمت 8⃣ 📚📖قبل از عملیات والفجر یک بود.زمان عملیات نزدیک می شد وهنوز معبرها آما
📚 📑 قسمت 9⃣ 📚📖حسین از این موفقیت خیلی خوشحال بود.گروه دیگری هم که در سمت راست بچه‌ها کار می کرد به عراقی ها برخورده ولو رفته بود.برای فرار از دست دشمن مجبور شده بودن روی میدان مین غلت بزنن اما نکته عجیب این بودکه هیچ یک از مین هامنفجر نشده بود،و بچه ها سالم به خط خودی رسانده بودن. ✅قرار شد همون اول شب من وحسین، با همون گروه سمت راست که حدود 100متر با دشمن فاصله داشت،مجددا به شناسایی برویم. ✅این کاری بود که معمولا مادر همه عملیات‌ها انجام می دادیم،تا اونجا که می شد به دشمن نزدیک می شدیم وموقعیت ها رو بررسی می کردیم. اون شب داخل محور تا پشت میدان مین عراقی ها پیش رفتیم و همه‌ی موانع وعمق خاک رو شناسایی کردیم. ‼️در راه برگشت به شیاری رسیدیم که از قبل برای استراحت نیروهای عمل کننده پیش بینی شده بود همین که وارد شیار شدیم تموم بچه‌ها افتادن رو زمین،فکر کردم به گشتی های عراقی برخوردیم. ⁉️خواستم روی زمین بشینم متوجه شدم بچه‌ها دارن سجده می کنن وخیز نرفته اند.گویا سجده شکر بود.بعد هم همگی بلند شدن و دورکعت نماز خوندن خیلی تعجب کردم. ✨حسین رو کنار کشیدم وگفتم:چیکار می کنین؟_گفت:همه دارن سجده شکر بجا میارن این روش هرشب ماست._گفتم:خب چرا اینجا،صبر می کردین به خط خودمون برسیم بعد. ✨گفت:نه ما هرشبی که وارد معبر می شویم،موقع برگشت همونجا پشت میدان مین دشمن سجده شکر و دو رکعت نماز بجا میاریم بعد برمی گردیم عقب. ✨این یک نمونه از حال وهوای بچه‌های اطلاعات بود.حال وهوایی که به برکت وجود حسین ایجاد شده بود. ✔️به روایت شهید حاج قاسم سلیمانی 🔻 🌷 ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
📚 📑 قسمت 0⃣1⃣ 📚📖 یک هفته بیشتر به عملیات بدر نمانده بود.این بار هم،کار شناسایی با مشکل مواجه شده بود.دو کمین عراقی با فاصله ی خیلی کمی از هم،راه بچه‌ها رو سد کرده بود. 🔴کمین ها روی دو پد داخل آب بودند،حدود دوماه حسین تلاش کرد تا بلکه بتونه راهی برای نفوذ پیدا کنه اما نشد.چرا که فاصله این دو کمین تنها یه برکه بود با آبی صاف صاف. ‼️یعنی هیچ نیزاری نبود تا بچه‌ها بهش اتکا کنن،و پشتش پنهون بشن،زمان می گذشت و عملیات نزدیک می شد.من بازهم نگرانی خودم رو با حسین درمیون گذاشتم. ✅همون شب با دونفر دیگه از بچه‌ها دوباره برای شناسایی راه افتاد ، و این بار با یه بلم کوچک دونفره. وقتی برگشت دیدم خیلی خوشحاله، فهمیدم که موفق شده. گفتم:چه خبر؟چیکار کردی؟ ✅_گفت:رفتم نزدیک دو کمین ، دیدم هرکاری کنم عراقی ها منو می بینن،هرچی فکر کردم دیدم هیچ راهی جز رد شدن از وسطشون ندارم. ✅اومدم چسبیدم به یکی از این پدهایی که کمین های عراقی روشون سوار بود،و از سمت راستش آهسته خودمو جلو کشیدم. ✨عراقی ها کر وکور متوجه من نشدن ومن تونستم خیلی راحت برم وبرگردم. ✔️به روایت شهید حاج قاسم سلیمانی 🔻 🌷 ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا