🌷شهید نظرزاده 🌷
💞💞💞 💠 #گامهای_عاشقی از نگاه #شهدا🌹 👈گام #چهارم: اول خودت ... 👈 عاشق چهارم: #شهی
💞💞💞
💠 #گامهای_عاشقی
از نگاه #شهدا🌹
👈گام #پنجم:
اضافه کاری!
👈 عاشق پنجم:
#شهید_سیدمرتضی_آوینی😍
عکس باز شود👆👆
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
خاطره ای از #شهید_علی_سیفی🌷 #با_ذکر_صلوات👇👇🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4⃣4⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_علی_سیفی
✍راوی: دوست شهید
🔹یه روز بعد از ظهر که شبش
قرار بود برای آخرین بار به جبهه اعزام بشه اومد برای سر زدن و خداحافظی.
🔸همین که من رو دید چشمش خورد به پوتین هام.(پوتین های کهنه و پاره ای داشتم)
🔹بعد از سلام و احوال پرسی بهم گفت : پوتین هاتو با پوتینای من عوض می کنی !؟
🔸نگاه کردم و دیدم پوتینهای علی نو و تمیزه ... مثل اینکه یک ساعت قبل از حرف زدن با من بهش پوتین نو تحویل داده بودند.
🔹چون شوخ طبع بود گفتم شاید داره شوخی می کنه. اما نه کاملا جدی بود
🔸گفتم: علی برای چی میخوای این پوتین های منو بگیری؟ خودت که پوتین نو داری؟
🔹چیزی نگفت فقط اصرار داشت که این کار رو انجام بدم.
🔸بعد از اصرار فراوون گفت : عملیات نزدیکه من برم یا شهید می شم یا ... میخوام اگه خدا خواست و شهید شدم با پوتین های کهنه شهید بشم و این پوتینای نو رو لااقل یه نفر دیگه استفاده کنه. اینا برای بیت الماله. نباید به بیت المال ضرر زد. ✌️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠رفقا همین شهیدی که عکسش رو میبینید👆 خیلی کارا می تونست با همین زیباییش به دست بیاره 🚫❌ اما از خدای
🍃🌺🍃🌺
به خاطر سیمای زیبایش
بارها برای بازیگری
در تلویزیون لبنان دعوت شده بود
اما او راه و رسم دیگری
در پیش گرفته بود؛
باید میرفت تا
به گونه ای دیگر
بدرخشد و ستاره باشد
#شهید_علا_حسن_نجمة
#شهید_مدافع_حرم_لبنانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شهدا🌺
✨ دعـا ڪـردند...
بـه ظـــــهـورش برسنـد..
بـه « وصـــــلش » رسیـدند…!
مـــــا چـه ڪردیـم…؟!!
❣اللهم عجل لولیک الفرج❣
#شبتون_شهدایی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 2⃣3⃣ 💠 ﺳﻨﮕﺮ ﯾﺎ ﺳﻨﮕﮏ؟ 🔹ﻫﻤﯿﺸﻪ ی ﺧﺪﺍ ﺗﻮﯼ ﺗﺪﺍﺭﮐﺎﺕ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﯽﮐﺮﺩ . ﮐﻤﯽ ﻫﻢ ﮔﻮﺵ ﻫﺎﯾﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﻮﺩ.
🌷 #طـنـز_جبهه 3⃣3⃣
💠 خـواستگارے خواهر فـرمانده😂🌹
اومده بود از فرمانده
مرخصی بگیره
فرمانده یه نگاهی بهش کرد و گفت:
میخوای بری ازدواج کنی ؟
گفت :
بله میخوام برم خواستگاری
فرمانده گفت:
خب بیا خواهر منو بگیر‼️
گفت :
جدی میگی آقا مهدی❗️
گفت:
به خانوادت بگو برن ببینن
اگر پسندیدن بیا مرخصی بگیر برو‼️
اون بنده خدا هم خوشحال😍
دویده بود مخابرات تماس گرفته بود
به خانوادش گفته بود:
فرمانده ی لشکرمون گفته بیا خواهر منو بگیر ، زود برید خواستگاریش خبرشو به من بدید😁❤️
بچه های مخابرات مرده
بودن از خنده😂‼️
پرسیده بود :
چرا میخندید؟ خودش
گفت بیا خواستگاری خواهر من‼️
بچہها گفتن:
بنده خدا آقا مهدی سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، یکیشونم یکی دوماهشه😂❤️
#شـهـیدمـهـدےزیـنالدّیـنـ♥️🕊
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃🌺
ده سال بعد از شهادت مهدی و مجید #زین_الدین، پدر بزرگوارشون میگفت:
من در این مدت طولانی بارها نشسته و به خاطرات گذشته بازگشتهام. اما هر چه فکرکردم تا یک خطا و یا گناهی از مجید و مهدی به یاد بیاورم ، چیزی پیدا نکردم ، نمی خوام بگم معصوم بودند ، اما من که پدرشون هستم، به خداییِ خدا #گناهی ازشون سراغ ندارم...
📌شهیدان مهدی و مجید زینالدین
📚کتاب سرداران تقوا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarza
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺 ده سال بعد از شهادت مهدی و مجید #زین_الدین، پدر بزرگوارشون میگفت: من در این مدت طولانی باره
5⃣4⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔻شهیدی که در سایه نام برادر گمنام ماند
#شهید_مجید_زین_الدین🌷
💠 بی نهایت عشق
🔹دلش نمی خواست کارهایش جلوی دید باشد، مدتی را که در جبهه بود، اجازه نداد حتی یک عکس یا فیلم از او تهیه شود.
🔸آخرین بار که به مرخصی آمده بود، قبل از رفتن همه ی عکس هایش را از بین برد تا پس از شهادت چیزی از او باقی نماند.
🔹همین طور هم شد و برای شهادتش حتی یک عکس هم در خانه نداشتیم.
🔸همیشه پنهان کار بود. حتی زخمی شدنش را هم از دیگران پنهان می کرد.
🔹یک بار که به مرخصی آمده بود، احساس کردم هنگام بلند شدن به سختی حرکت می کند، ولی چیزی را بروز نداد.
🔸وقت نماز شد. وضو که گرفت، رفت توی اتاق و در را قفل کرد. از این کارش تعجب کردم، خواهرش که کنجکاو شده بود، از بالای در، داخل اتاق را نگاه کرد و متوجه شد که مجید نماز را به صورت نشسته می خواند .
🔹مجید از ناحیه ی پا مجروح شده بود، اما اجازه نداد حتی ما که خانواده اش بودیم متوجه شویم.
شادی روحش #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh