4_749880493649953020.mp3
5.8M
خوش اومدین آی زائرا از #سفرکربلا
کربلایی های عزیزمقدمتان که منور به نور علی وعاطر حسین و صفای عباس است را گرامی میداریم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شفا گرفتن فرزند فلج خارجی از حرم #امام_رضا (علیه السلام)
و مسلمان شدن خانواده اش
#پیشنهاد_دانلود👌
به سخنرانی #حاج_حسین_یکتا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻شهیدی که مزارش بوی عطر میدهد👇 #شهید_سیداحمد_پلارک🌷 بعداز خواندن هر دو رکعت #نمازشب، می خوابید و #ب
💠 #امام_خامنه_ای:
چهره نورانی✨ وجذاب #شهیدان والامقام #الگوی همه جوانانی است که به هویت اسلامی و ایرانی🇮🇷 خود ارج می نهند👌
#شهید_سیداحمد_پلارک
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 #امام_خامنه_ای: چهره نورانی✨ وجذاب #شهیدان والامقام #الگوی همه جوانانی است که به هویت اسلامی و ای
⚜یافتن کجا و بافتن کجا
💢و اما شما عزیزان #شهید! شما بر بال سپیده🕊 کدام ملک نشستید که بی امان و شتابان به سوی #معبود شتافتید⁉️ شما در #نماز_شب هایتان با خدا چه گفتید که معبود این گونه زود پذیرفت تان؟
💢شما خدایتان را با دیده بصیرت چگونه دیدید که عاشقشـ❤️ شدید، عاشقتان شد و به حضور پذیرفت تان⁉️
💢پاسخم را بدهید، تو را به خدا بگویید، نگذارید که سوال هایم بی جواب بماند😔. البته! البته که جوابها #روشن است. می دانم چه گفتید، می دانم چه ✓خواندید، ✓چه دیدید، ✓کجا رفتید، ✓در کجا هستید!
💢شما همگی رفتید و ما را #لیاقت_رفتن نبود😭، عاشق کجا و #عاشق_نما کجا! یافتن کجا و یافتن کجا!
✍از دست نوشته های
#شهید_احمد_پلارک
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
"لُکنت" فقط ازکارماندنِ زبان نیست ❌ چشمها👀 هم گاهی روی #یک_چهره گیر میکنند😍... #شهید_محسن_حج
گفتم که چرا دشمنت افکند به مرگ
گفتا که چو دوست بود #خرسند به مرگ
گفتم که وصیتی نداری❓ #خندید
یعنی که همین بس است لبخندبه مرگ😊
#شهید_محسن_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گفتم که چرا دشمنت افکند به مرگ گفتا که چو دوست بود #خرسند به مرگ گفتم که وصیتی ندار
3⃣5⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
📚برشی از کتاب #سـربلنـد
📝سفر اولش طوری نبود که خیلی #بترسم. میدانستم داعش👹 آمده است و خطر دارد؛ اما ته دلم میگفت سالم میرود و #برمیگردد. خودم از زیر قرآن📓 ردش کردم و آب ریختم پشت سرش.
📝تا سرکوچه رفتم #بدرقهاش. از لحظهلحظهاش عکس و فیلم📹 گرفتیم. زهرا علی را #باردار بود؛ ولی از ما پنهان کرده بودند تا برود. #آقامحسن ترسیده بود جلوی سفرش را بگیریم.
📝زهرا خیلی رنج کشید. بااینکه نباید گوشی📞 دست میگرفت یکلحظه آن را از خود دور نمیکرد. بیستوچهارساعته چشم انتظار تماس☎️ آقامحسن بود. وقتی دیر میشد میریخت بههم. پرخاشگری میکرد. #غذا نمیخورد. تااین #چهلوپنج روز گذشت آب شد.
📝جلوی زهرا رعایت میکردم که #اذیت نشود. خودم را در خفا با اشک و گریه و ناله😭 سبک میکردم.روزی که خبرداد از #سوریه برمیگردد به شوهرم پیشنهاد دادم یک گوسفند🐏 جلوی پایش سر ببریم. زهرا به آقامحسن گفته بود که میخواهیم برایت #بنر بزنیم و گوسفند بکشیم.
📝شاکی شده بود که اگر بیایم ببینم بنر زدید #برمیگردم. چون تهدید کرد بنر نزنیم؛ ⚡️ولی گوسفند #قربانی کردیم.
از آن دوردورها دیدم یک کولهگشتی سنگین انداخته پشتش. #لاغر که بود حالا شده بود یک مشت پوست و استخوان😢.وقتی آمد داخل خانه شک برم داشت که گوشهایش👂 نمیشنود. کج و کوله جواب میداد.
📝میگفتم:خوبی مامان⁉️ همینطور الکی میپراند:منم #دلم براتون تنگ شده بود☺️! باید چنددفعه داد می زدی🗣 تا بفهمد.وقتی به زهرا گفتم:شوهرت یه چیزش شده،حاشا کرد که نه #خسته است و توی اتوبوس🚎 گوشش سنگین شده.
📝تااینکه یک شب #فرماندهش را دعوت کرد خانهاش🏡. آن بندهخدا خبر نداشت جریان #مجروحیتش را مخفی کرده. تا گفت:محسن یادته اونوقت که تانکت موشک خورد💥!همه جا خوردیم😦.
📝تازه فهمیدیم چرا توی این مدت جلوی ما #وضو نمیگیرد و دکمه آستینش را باز نمیکند🚫. آن شب دیدیم دستش #سوخته. ولی باز حرفی از سنگینی گوشش به میان نیاورد❌.
راوی:مادرشهید
#شهید_محسن_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh