eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
7.4هزار ویدیو
209 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
#صبــحـ☀️ می‌جویم تــو را در هستی و آفاق و شعر📖 تا که جان❣ گیرد #زِتــو این صبــح #بی_آغاز مـن #شهید_محمد_بلباسی🌷 #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔸آقا رضا همیشه می‌گفت من دوست دارم یک #شغل_دوم پیدا کنم؛ که اگر روزی #سپاه به من حقوق💰 نداد به خاطر پول بیرون نیایم❌ 🔸یعنی اینقدر #عاشق کارش بود. یکبار اندازه مبلغی را که به عنوان #حق_مأموریت داده بودند، گفت: کُلش به قدری بود که ما همان پول💵 را با یکماه نشا کاری در می‌آوردیم. 🔺نمی فهمم چرا بعضی ها می‌گویند #مدافعان_حرم برای پول می روند. #شهید_رضا_حاجےزاده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#پنجشنبه_ها در قلبـــــ❤️ من سراغ غم خویش را نگیر ❌ خاکستر گداخته را زیر و رو #نکن #شهـید_حسین_معزغلامی #پنجشنبه‌هـای_دلتنگی💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
حاج همت به #مرتضي_قرباني- فرمانده لشكر25 كربلا- گفت: يكي دو نفر را بفرستند خبر بياورند تا ببينم #اوض
🌾بهش‌ پيله‌ كرده‌ بوديم‌ كه‌ بيا برويم‌ برات‌ #آستين‌ بالا بزنيم‌. گفت‌: باشه‌☺️ فكر نمي‌كرديم‌🗯 بگذارد حتي #حرفش‌ را بزنيم‌. 🌾خوش‌حال‌ شديم‌😍 گفت‌: « من‌ زني‌ مي‌خوام‌ كه‌ تا #قدس‌ هم راهم‌ بياد.» راوی: مادر شهید #شهید_محمدابراهیم_همت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾بهش‌ پيله‌ كرده‌ بوديم‌ كه‌ بيا برويم‌ برات‌ #آستين‌ بالا بزنيم‌. گفت‌: باشه‌☺️ فكر نمي‌كرديم‌🗯 بگذ
7⃣5⃣8⃣ 🌷 🔸خيلي عصباني بود. بود و مسئول آشپزخانه🍜 كرده بودندش. ماه رمضان🌙 آمده بود و او گفته بود هر كس بخواهد بگيرد، سحري به‌ش مي‌رساند✅ ولي يك هفته نشده،‌ خبر دادن‌ها به گوش سرلشگر ناجي رسيده بود. 🔹او هم سر ضرب خودش را رسانده بود😐 و داده همه‌ي سربازها به خط شوند و بعد، يكي يك ليوان آب🚰 به خوردشان داده بود كه «سربازها را چه به !»😒 🔸و حالا ابراهيم بعد از 24 ساعت⏰ بازداشت برگشته بود . ابراهيم با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز شستند✨ و با موزاييك‌ها را برق انداختند👌 و منتظر شدند. 🔹براي بار خدا خدا مي‌كردند سرلشگر ناجي سر برسد. در درگاه آشپزخانه ايستاد👤 نگاه مشكوكي👀 به اطراف كرد و وارد شد. ولي اولين قدم را كه گذاشته بود، تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان🏥 كشيد. پاي سرلشگر بود و مي‌بايست چند صباحي تو بيمارستان بماند😄 تا آخر ماه رمضان، بچه‌ها با خيال راحت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیئت محبان جوادالائمه (علیه السلام) مراسم میلاد امام حسن عسکری(علیه السلام) 💺سخنران: استاد نظری 🎤مداح:کربلایی حسین شیرمحمدی ⏰زمان: پنج شنبه(۲۲آذرماه)ساعت۱۹ 🚪مکان:ادیب ۲۸/۱پلاک ۷طبقه ۲(منزل آقای احسانی) فقط برادران 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
نسخه قابل چاپ - خانه‌ات شهیدآباد است!.pdf
285.2K
👆👆👆دانلود کنید و بخوانید و... 🔸روایتی از حاشیه‌های دیدار #خانواده‌های_شهدا با حضرت ماه: «خانه‌ات #شهیدآباد است!» ....هم بوی شلمچه می‌آمد، هم بوی سوریه و سامرا، هم بوی مرز و شهدای مظلومش، هم عطر دل‌انگیز حریم حرم... ✍ به قلم: محمدرسول ملاحسنی  نویسندهٔ کتاب «یادت باشد» 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
970921__دیدار_جمعی_از_خانواده‌های.mp3
10.56M
🎙 بشنوید| صوت سخنرانی رهبرانقلاب در دیدار جمعی از خانواده‌های شهدا. ۹۷/۹/۲۱ 💻 @Khamenei_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠منتظرت هستم یک روز بعد از #شهادت عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود‌. گفتم بروم سراغ آن دفتری که #خاطر
ایستاده و سبز و سرو قامت بودی صد صخره، شکوه و #استقامت بودی روزی که به پابوس #خطر می رفتی تصویر بلندی از #شهادت بودی #شهید_عبدالمهدی_کاظمی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
ایستاده و سبز و سرو قامت بودی صد صخره، شکوه و #استقامت بودی روزی که به پابوس #خطر می رفتی تصویر بلن
8⃣5⃣8⃣ 🌷 💠عشق وصال 🔹همان شب خواستگاری وقتی برای صحبت داخل اتاق رفتیم، به ایشان گفتم من شما را دیده‌ام. با تعجب😧 پرسیدند:«كی و كجا⁉️». وقتی را برایشان تعریف كردم، اشک از چشمانش سرازیر شد😢 و گفت: «من دو روز پیش خانه بودم.» 🔸و بعد شروع كرد ماجرای رفتن به خانه شهید🏡 را برایم تعریف كند.چند روز قبل از اینكه به خانه ما بیاید با جمعی از دوستانش برای زیارت مزار شهید علمدار🌷 و دیدار با مادر ایشان راهی می‌شوند. 🔹وقتی به می‌رسند تا لحظاتی را مهمان خانه آنها باشند، می بینند درِ خانه🚪 باز است و كوچه آب پاشی شده و بوی اسفند همه جا را برداشته است. با خودشان می‌گویند حتما قرار است برایشان بیاید یا مسافری از مكه یا دارند. تصمیم می گیرند داخل خانه نروند❌ و برگردند 🔸اما برخی دوستانشان می‌گویند این همه راه آمدیم، است داخل خانه نرویم و حداقل برای چند دقیقه⏰ هم که شده به دیدار برویم. درخانه را كه می زنند مادر شهید علمدار🌷 به استقبال آنها می‌آید. وقتی می گویند ما از آمده ایم، اما انگار بدموقع است، مادر شهید شروع به گریه می‌كند😭 و می‌گوید: «اتفاقا بودیم.» 🔹بعد ادامه می‌دهد: «ما امروز راهی سفر بودیم، اما دیشب به خوابم آمد و از من خواست سفرمان را یک روز به تاخیر بیندازیم، چون قرار است امروز از راه دور، جمعی👥 به خانه ما🏡 بیایند. من خوشحال شدم كه قرار است امروز میزبان باشم و برای همین صبح زود خانه را مرتب و حیاط و كوچه را جارو كردم و منتظر مهمانان بودم.» [راوی:همسرشهید] 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh