1_44838200.mp3
3.03M
♨️خدا می رساند آقا
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤 آیت الله #ناصری
📡 حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
#خاطرات
🔰گفتم: اصلا #چرا باید این قدر خودمون رو زجر بدیم و پسته بشکنیم. پاشیم بریم بخوابیم. با وجود این که او هم مثل من تا نیمه شب کار می کرد و خسته بود، گفت: نه❌ اول اینا رو #تموم می کنیم بعد می ریم می خوابیم. هر چی باشه ما هم باید به #بابا کمک کنیم.
🔰محمود میگف: نکنه از این پسته ها بخوری🚫 اگه صاحبش راضی نباشه، جواب دادنش توی اون دنیا خیلی #سخته. اگر پسته ای از زیر چکش🔨 در می رفت و این طرف و آن طرف می افتاد؛ تا #پیداش نمی کرد و نمی ریخت روی بقیه پسته ها خاطرش جمع نمی شد☺️
🔰موقع حساب کتاب📝 که می شد، صاحب پسته ها پول #کمتری به ما می داد. محمود هم مثل من دل خوشی از او نداشت💔 ولی هر بار ازش #رضایت می گرفت و می گفت: آقا راضی باشین اگه کم و زیادی شده.
#شهید_محمود_کاوه
🖌راوی:برادر
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🍃🌸🍂🌸🍃🌸🍂🌸🍃
#حـجـــابــ🌸🍃
🌰️میڱویند سیاهے #چادرم
چشم را مے زند
چشم آدم هاے #حریص و هرزه را😏
🌰چشم راڪه هیچ!
خبر ندارند تازڱے ها
دلـ❤️ را هم میزند
دل آدم هاے مریض و #بیمار_دل را!
🌰ازشماچه پنهان #چادرم دست و
پا ڱیرهم هست☺️
دست و پاے #بےبندوبارے را میبندد
🌰 #چادر براے ڪسانے ست ڪه
نمیخواهند🚫 عزت #آخرتشان را
به بهاے ناچیز لبخند هاے هرزه👹 بفروشند
🌰 #حجاب وسیله اے است ڪه
بفهمانیم وسیله نیستیمـ❌❌
#پاسدار_چادر_مادرم_هستم✌️
#حجاب🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- اگه راست میگے کجای #قران اومده این حجاب⁉️بگو ببینم؟؟😏
اگه گفتی من محجبه میشم 😏
+چشم☺️
#حجاب_فاطمی
#حجاب
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎧روز دوشنبه است همه با هم #زیارت_عاشورا را به نیابت از شهدا، همراه با #مداح_شهید_مدافع_حرم🌹 بخوانی
🔻شهیدی که بعد از شهادتش شناخته شد
شهید مدافع حرم اکبر شهریاری #مداح اهل بیت و #حافظ کل قرآن بود.
🔻مادر شهید:
من نمیدانستم که وی مداح اهل بیت، قاری و حافظ کل قرآن کریم است و #پس از شهادت پسرم متوجه شدم. در واقع من فرزندم را پس از شهادتش #شناختم
🔻همسر شهید:
او حافظ کل قرآن بود اما از آنجایی که انسان #متواضعی بود نگذاشت کسی این قضیه را بداند.
#شهید_اکبر_شهریاری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
نهال! #آقا رو دیدی چےگفتی بهشون؟ گفتم کلاهتُ مامانت برات درست کرده؟ گفت آره گفتم میدی بہ من؟ گفت این
🔻روایت دخترشهید مهدی قاضی خانی....
💠یک مقنعه با تمثال پدرشهید
امروز برای کاری سرزده رفتم #مدرسه نهال خانوم
که نهال رو ازمدرسه بیارم،
یهو دیدم تمثیل شهید قاضی خانی روی #مقعنه ی نهاله گفتم:
نهال چرا عکس بابا رو زدی به مقنعه ات؟؟
با ناراحتی ودرحالی که #اشک توچشماش😭 جمع شده بود،
گفت: اخه بچه ها هی میگن تو #بابا_نداری!!
#عکس_بابا رو زدم تا ببینن منم بابا دارم.
گفت: مامان نمیدونی توکتابمم عکس بابا رو زدم !!
به نظر شما!؟
من حرفی برام می مونه که به نهال بگم ؟!
✍ همسر شهید قاضی خانی💔
#شهید_مهدی_قاضی_خانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔻عنایت حضرت زهرا(س)
🔸توی #منطقه_عملیاتی_رمضان محاصره شده بودیم
۱۵ نفری می شدیم
#تشنگی فشار آورده بود
همه بی حال و خسته خوابمون برد
🔹وقتی بیدار شدیم ، شهید فایده گفت:
بچه ها من خواب حضرت زهرا سلام الله علیها رو دیدم
حضرت با دست خودشون به من آب دادند و قمقمه ی شهیدی رو پر از آب کردند ... سریع رفتم سراغ قمقمه ی یکی از بچه ها که #شهید شده بود
🔸دست زدیم، پر از #آب خنک بود
انگار همین الان توش یخ انداخته بودند
🔹همه ی بچه ها از اون آب #سیراب شدند
از اون آب شیرین و گوارا
از مهریه ی #حضرت_زهرا سلام الله علیها...
📚راوی: غلامعلی ابراهیمی
منبع: کتاب افلاکیان ، صفحه284
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (3)
💠 رمز شكستن قفل و پيدا كردن شهيد ....
🌹🍃🌹🍃
🌷يك بار اتفاق افتاد كه بچه ها چند روز مى گشتند و شهيد پيدا نمى كردند. رمز شكستن #قفل و پيدا كردن شهيد، نام مقدس #حضرت_زهرا (س) بود. ١٥ روز گشتيم و شهيد پيدا نكرديم. بعد يك روز صبح بلند شده و سوار ماشين شديم كه برويم. با اعتقاد گفتم: «امروز شهيد پيدا مى كنيم، بعد گفتم: كه اين ذكر را زمزمه كنيد:
دست منو عنايت و لطف و عطاى فاطمه (س)
منم گداى فاطمه، منم گــــــداى فاطمه (س) »
🌷تعدادى اين ذكر را خواندند. بچه ها حالى پيدا كردند و گفتيم: «يا حضرت زهرا (س) ما امروز گداى شماييم. آمده ايم #زائران امام حسين (ع) را پيدا كنيم. اعتقاد هم داريم كه هيچ گدايى را از در خانه ات رد نمى كنى.» همان طور كه از تپه بالا مى رفتيم، يك برآمدگى ديدیم.
🌷كلنگ زديم، كارت شناسايى شهيد بيرون آمد. شهيد از لشگر ١٧ و گردان ولى عصر (عج) بود. يك روز صبح هم چند تا شهيد پيدا كرديم. در كانال ماهى كه اكثراً مجهول الهويه بودند. اولين شهيدى كه پيدا شد، شهيدى بود كه اول مجروح شده بود. بعد او را داخل پتو گذاشته بودند و بعد شهيد شده بود. فكر مى كنم نزديك به ٤٣٠ تكه بود.
🌹🍃🌹🍃
🌷بعد از آن شهيدى پيدا شد كه از كمر به پايين بود و فقط شلوار و #كتانى او پيدا بود. بچه ها ابتدا نگاه كردند ولى چيزى متوجه نشدند. از شلوار و كتانى اش معلوم بود ايرانى است. ١٥ _ ٢٠ دقيقه اى نشستم و با او حرف زدم و گفتم: كه شما خودتان ناظر و شاهد هستى. بيا و كمك كن من اثرى از تو به دست بياورم. توجهى نشد.
🌷حدود يك ساعت با اين شهيد صحبت كردم، گفتم: اگر اثرى از تو پيدا شود، به نيت حضرت زهرا (س) چهارده هزار #صلوات مى فرستم. مگر تو نمى خواهى به حضرت زهرا (س ) خيرى برسد. بعد گفتم: كه يك زيارت #عاشورا برايت همين جا مى خوانم. كمك كن.
🌷ظهر بود و هوا خيلى گرم. بچه ها براى نماز رفته بودند. گفتم: اگر كمك كنى آثارى از تو پيدا شود، همين جا برايت #روضه ى حضرت زهرا (س) مى خوانم. ديدم خبرى نشد. بعد گريه كردم و گفتم: عيبى ندارد و ما دو تا اين جا هستيم؛ ولى من فكر مى كردم شما تا اسم حضرت زهرا (س) بيايد، #غوغا مى كنيد. اعتقادم اين بود كه در برابر اسم حضرت زهرا (س) از خودتان واكنش نشان مى دهيد.
🌷در همين حال و هوا دستم به كتانى او خورد. ديدم روى زبانه ى كتانى نوشته است: « #حسين_سعيدى از اردكان يزد.» همين نوشته باعث شناسايى او شد. همان جا برايش يك زيارت عاشورا و روضه ى حضرت زهرا (س) خواندم.
🔺راوی: حاج حسین کاجی
📚 کتاب کرامات شهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (11) 💠ما را هم ببريد.... 🔸شیرین ترین خاطره ام، #جانبازی_ام بود در سال 1370. می
👆👆👆
یازده داستان متفاوت از تفحص های انجام شده رو تحت عنوان
#داستان_یک_تفحص از قسمت ریپلای شده بخوانید
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh