فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥| #ببینید #تصویری
#کلیپ «منم باید برم»
#وصیت_نامه📝
🎤🎤با صدای
#سیدرضا_نریمانی و #میلاد_هارونی
👈 به یاد #مدافعان_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
💞من زنده ام
💟 هیچ چیز #قشنگتر از این نیست که امین #شهید شده و نمرده است. خدا خودش در قرآن وعده داده که شهید #زنده است.
💟 هنوز هم هروقت به هر علتی نگران میشوم، شب به #خوابم میآید و جوابم را میدهد. حتی در #بیداری آرام شدنم را مدیون حضور امین هستم!
💟 اتفاقاً شب گذشته (شب قبلا از مصاحبه حاضر) #خواب دیدم آمده و میگوید «بعد از 80-90 روز مأموریت آمدهام یک سر به خانمام بزنم.» گفتم میگویند «تو #شهید شدی.» گفت «نه، من #زندهام. آخر بعضیها زنده میمانند و بعضیها میمیرند.»
💟 گفتم «زندهای؟» گفت «آره، من زندهام.» گفتم «پس بگذار خبر آمدنت را من به خانوادهها بگویم.» #خندید...
#شهید_امین_کریمی 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
7⃣2⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💞یاد امین
🍃تا وقتی #امین بود، به محض اینکه ناراحت میشدم کنارم می آمد و آرام میکرد.
🍃حالا هم واقعاً انگار چیزی تغییر نکرده، وقتی بعد از #ناراحتی و بیتابی زیاد ناگهان آرام میشوم، مطمئنم امین کنارم حضور دارد. من آدمی نیستم که به #سادگی آرام شوم.
🍃بعضی از پیامکهایش را حتی همان زمان نامزدی و محرمیت برای خودم #یادداشت میکردم. حرفهایش برایم شیرین و جالب بود. یادم میآید پیامک #طنزی برایش فرستادم که میگفت مردها اگر همسرشان در دوران #نامزدی زمین بخورند، قربان و صدقه همسرشان میروند یک ماه که میگذرد رفتارشان عوض میشود و آنقدر ادامه پیدا میکند که در نهایت بعد از چند سال راضی میشوند که از زمین زنده بلند نشود! به امین گفتم «واقعاً مردها همینطورند؟»
🍃گفت «بگذار اگر خدایی نکرده، زبانم لال، یک زمانی زمین خوردی و من جلوی همه #خم شدم و #دستهایت را بوسیدم متوجه میشوی که من مثل آنها نیستم...»
🍃خیلی #احساساتی و #مهربان بود. با خودم فکر میکردم این پسر چقدر با شعور است، چقدر فهمیده و آقاست! از همنشینی با چنین مردی #لذت میبردم.
#شهید_امین_کریمی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
_-5_-1126517970.mp3
376.6K
✧✦•﷽ ✧✦•
🎧 #بشنوید🎧
🔸قبل از سال تحویل تو منطقه هور شهید پیدا شد، قرار شد شهدا رو تحویل بگیریم....
راوی: #حاج_محمد_احمدیان
🍃🌹🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃🌺🍃
🍃غصه می سوزد مرا، باران ببار
🍂کوچه می خواند #تو را، باران ببار
🍃ابرها را دانه دانه جمع کن
🍂بر زمین دامن گشا، باران ببار
🍃 #باغبان از کوچه باغان رفته است
🍂ابر را جاری نما، باران ببار
🍃تا بیاید آن #بهار سبز سبز
🍂تازه تر باید هوا، باران ببار
🍃سینه ام #آشوب و دل خونابه است
🍂غصه می سوزد مرا، #باران_ببار
💔 #عصر_جمعه دلگیر تر میشود وقتی باران باشد و تو نباشی !
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_10227812.mp3
14.06M
🎶 | اثـر:
آقـای خـوبیهـا
🎤 | با نـوای:
ڪربلایی #مـحمـد #نـوبـهـاری
♥️ | موضوع اثر:
منـاجات با امـامزمـان «عج»
🎼 | استـدیـویی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
⚠️ #هیچ_کس_به_من_نگفت😔
6⃣1⃣ #قسمت_شانزدهم
😔هیچ کس به من نگفت، که شما چقدر به نماز عشق میورزی و همیشه نماز زیبایت را که عطر حضورش در جهان بی نظیر است، اول وقت میخوانی.🌸
👌اگر میدانستم؛ از همان نوجوانی، همان موقعی نماز میخواندم که شما مشغول نمازی؛یعنی اول وقت و مطمئن میشدم که نمازم به آسمان سفر کرده، چرا که در دقایقی که میزبان نمازت بودند خوانده شده است و ملائکه به احترام نماز شما در آن لحظه، بقیه نمازها را هم که مهمان آسمان شدهاند میپذیرند.😍
📿شنیدهام که در فرانسه، جوان ایرانی را به خاطر قولی که به شما داد تا نمازش را اول وقت بخواند کمک کردی و او را به امتحانش رساندی و او دیگر نمازش را حتی دقیقهای به تأخیر نیانداخت؛ حتی در بیابان از اتوبوس قدم روی خاک گذاشت و پیشانی بر مُهر تا قولش عملی شود و🌷 مطیع مولایش باشد.
🌀حالا دیگر میدانم که نماز اول وقتم، لبهای شما را به لبخند، زیباتر میسازد و دمار از روزگار شیطان👺 در میآورد.😓 ای کاش، وقتی پدرم مرا برای نماز صبح صدا میزد زود رختخواب گرم و نرم را ترک میکردم تا با یاد شما، به رکوع و سجده روم و در آن لحظات بهشتی قبل از طلوع آفتاب دعا گوی شما باشم.💖
📘کتاب "هیچکس به من نگفت"
✍نویسنده: حسن محمودی
#هیچ_کس_به_من_نگفت
=================
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_310226054725763652.mp3
5M
#فایل_صوتي_امام_زمان 9
🎧آنچه خواهید شنید ؛ 👆👆
✍ در اغلب ما، يه بیماری هست...
که بزرگترین بی تقوایی از نگاه خداست!
🔻 آیا ما هم، از این بیماری، سهمی داریم؟
گوش کنید 👆👆
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🍃🍁🍃🍁🍃
🌟تو مراسم #اﻋﺘﻜﺎﻑ ﻣﺴﺠﺪ ﻗﻤﺮ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻢ(ع) ﺑﺎ ﺷﻬﻴﺪ ﺑﺰﺭﮔﻮاﺭ ﺑﻮﺩﻡ.
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻱ #ﻧﻮﺟﻮاﻥ اﻃﺮاﻓﺶ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﻴﺰﺩﻥ، ﺷﻮﺧﻲ میکردن ﻭ ﺳﺮ ﻭﺻﺪای #زیادی بلند میشد.
🌟حسین آقارو ﺻﺪا ﻛﺮﺩﻡ و ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﺎﺑﺎ ﻳﻜﻤﻲ #ﻣﺮاﻋﺎﺕ ﻛﻨﻴﺪ، مثلا اﻋﺘﻜﺎفه، ﺳﻦ ﺧﻴﻠﻲ اﺯ ﻣﻌﺘﻜﻔﻴﻦ ﺑﺎﻻاﺳﺖ اعصابشون نمیکشه.
🌟ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ #ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﺟﻲ اﻳﻦ ﻧﺴﻞ ﺭﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ اﻳﻦ ﭼﻴﺰﻫﺎ آﻭﺭﺩ #ﻣﺴﺠﺪ، ﻣﻴﺒﻴﻨﻲ ﺑﻴﺮﻭﻥِ ﻣﺴﺠﺪ ﭘﺎﺭکه و ﭼﻪ ﻭﺿﻌﻲ ﺩاﺭﻩ.
🌟دیگه ﻣﺠﺒﻮﺭﻡ ﺑﺎ #ﺷﻮﺧﻲ ﻛﺮﺩﻥ و برای اینکه ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺷﻮﻥ ﺳﺮ ﻧﺮﻩ و ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ اﻭﻣﺪﻥ ﻋﺎﺩﺕ ﻛﻨﻦ یه جوری #جاذبه ایجاد کرد.
ﺩﻳﺪﻡ ﺭاﺳﺖ ﻣﻴﮕﻪ
ﺗﻮﻱ اﻳﻦ ﺯﻣﻮﻧﻪ ﻭاﻧﻔﺴﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺷﻜﻠﻲ ﻛﻪ ﺷﺪﻩ اﻭﻝ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺎﻣﺴﺠﺪ اﺷﻨﺎ ﻛﺮﺩ.
🌟اﻣﺴﺎﻝ ﺧﻴﻠﻲ اﻳﻦ ﺷﻬﻴﺪ ﻋﺰﻳﺰ ﺟﺎﺵ ﺧﺎﻟﻲ ﺑﻮﺩ، هم شب قدر و هم #اعتکاف. ﺗﻮ ﺗﺸییعش ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﻗﺸﻨﮕﻲ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﭽﻪ اﻡ #ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺑﻮﺩ و ﺧﻮﺷﺪﻝ. ﻭﻟﻲ ﺧﺪا ﺑﻪ #ﺧﻮﺷﺪﻟﻴﺶ ﺑﺮﺩﺵ
#شهید_حسین_معزغلامی 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#حس_خوبی_داره❤️
پیشنهاد میکنم
وقتی فکر #گناه❌ میاد تو ذهنتون ...
یا گناهی رو کردین ...
حتما #همون_لحظه؛
به عکس های #دوست_شهید تون نگاه کنید...👌❤️
وخیره به #چشمانشون بشید...
عجیب حال دل رو عوض میکنند...☺️
چشمهایی که انگار باتو حرف می زنند... اون موقع اس که دل ها آماده #پرواز میشه...🕊
#رفیق_شهیدم
#شهید_عباس_دانشگر 🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔻مادر شهید نوری:
همیشه #گوشیش رو میذاشت روی ایوان.
با #نوحه زینب زینب مرحوم موذن زاده #ورزش میکرد.
میگفتم: بابک مگه تو جوون نیستی اهنگ #شاد بزار.
میگفت: مامان اینجوری نگو، من نمیتونم.این نوحه رو #دوست دارم.
#شهید_بابک_نوری_هریس 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
📚 #رمان
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
9⃣3⃣ #قسمت_سی_ونهم
سوالی نگاش کردم که گفت:
_منظورم اینه که چرا دارین بهم کمک می کنین،من اصلا قصد ندارم زندگی تونو خراب کنم، اما شما به خاطر من دارین بهترین روزای زندگی تونو که میتونستین کنار کسی که دوستش دارین بگذرونین
دارین صرف من می کنین😟
یه کم نگاهش کردم، این عباس بود،
آره، مثل همیشه هم عطر یاسش رو کنارم حس میکردم،😒
همه چیز که سرجاش بود ..
پس چرا دنیا برام یه جوره دیگه شده بود ..
✨یه رنگ دیگه ..✨
انگار تو این دنیا بجز #عباس و #هدفش به هیچ چیز فکر نمی کردم،
#انگارخودم_دیگه_مهم_نبودم ...
بهم می گفت روزامو با کسی بگذرونم که دوستش دارم ..
مگه من داشتم همین کارو نمی کردم!!😒
دوباره نگاهمو👀 به بیرون کشیدم و
گفتم:
_شما خودخواهین آقای عباس!😒
با تعجب نگاهی بهم انداخت و بعد کمی مکث گفت:
_خودخواه؟!!!😟
هنوز نگاهم به دنیای بیرون از ماشین بود که با دنیای درونم متفاوت بود،
خیلی هم #متفاوت، درون من داشت دنیایی دیگه شکل می گرفت،
دنیایی که خودم هم نمیشناختم،
دنیایی که داشت #مَنیت منو ازم می گرفت ...
- خودخواهین چون فقط خودتونو میبینین، چرا فکر می کنین من آرزویی ندارم،😒منم مثل شما جوون و پر احساسم،... منم عاشق خدام، خدایی که مثل شما بی تاب دیدارشم .. اما ..
سرمو بیشتر به سمت پنجره کشیدم که نبینه اثرات بغض😢 رو تو چشمام
- اما شما دارین به مقصدتون میرسین و منم که قول دادم تمام تلاشمو بکنم تا رسوندن شما به هدفتون،😢ولی شما چی؟! نمی خواین به من تو #رسیدن به این #مقصد کمک کنین ...
کمی مکث کردم بغضِ تو گلوم آزارم میداد:
_شما سختی های راه، گرما، سرما، تشنگی، گرسنگی و زخم و درد جنگ رو تحمل می کنین برای رسیدن به شهادت ..
😢اما من که یه دخترم چی؟!😢
من باید چکار کنم، چجوری آروم کنم این دل بی تابم رو ..کدوم راه رو برم تا به خدا برسم، از کجا برم، راهمو از کجا پیدا کنم ...😒شایدم، شایدم باید برای رسیدن به خدا تنهایی و رنج هایی رو تحمل کنم که میدونم سفید میکنه محاسن یه مرد رو!!
بعد کمی مکث که سعی میکردم بغضِ تو گلوم رو مهار کنم
و از ریزشش روی گونه هام جلوگیری کنم گفتم:
_غم انگیزه آقای عباس، نه!.. #شهادت مردایی که #میرن و #خانواده هایی که #می_مونن و
#هرروز_بایاداونا_شهیدمیشن ...😣
#ادامه_دارد...
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_ذکرنام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
0⃣4⃣ #قسمت_چهلم
دیگه هیچی نتونستم بگم،،،،😒😢
یاد 👣بابا👣 یک لحظه هم ازسرم نمی افتاد،
آخ که چقدر دلم هواشو کرده بود ..😣
هوای دلم بارونی بود،😢
تو دنیای درونم بارون میبارید..
تا آخر راه رسیدن به رستوران هیچ کدوممون حرفی نزدیم و تو حال خودمون بودیم ...
غذامونو سفارش دادیم،
عباس هنوزم تو حال خودش بود و خیره به دستای قفل شده اش که رو میز بود،
نمی خواستم انقدر تو خودش باشه،
برای اینکه از اون حال و هوا درش بیارم نگاهی به اطراف کردم و
گفتم:
_میگما حالا لازم نبود انقدر جای گرونی بیاییم😊
سرشو بلند کرد و گفت:
_نمیدونم، من زیاد با شهرتون اشنایی ندارم، یه بار با یکی از دوستام اومده بودم اینجا، حالا دفعه ی بعد هر جا شما بگین میریم😊
از میان حرفاش فقط "دفعه ی بعد " تو ذهنم پررنگ شد ..🙈
کاش دفعه های زیادی باهم بیایم بیرون، سرشو باز پایین انداخته بود و تو فکر بود
منم محو نگاهِ مرد روبروم پرسیدم:
_همیشه انقدر ساکتین؟!☺️
نگاهم کرد و با لبخندی گفت:
_نه، اگه بخوام حرف بزنم که پشیمون میشین از ازدواج با من!!😄
خنده ای کردم و به شوخی گفتم:
_الانم که هنوز حرفی نزدین پشیمونم!!!😅
نگاهش جدی شد و پرسید:
_واقعا؟؟؟!😨😳
خواستم بحث و منحرف کنم داشت وارد جاهایی میشد که اصلا به مزاقم خوش نمی اومد ..
دلم نمی خواست بحث به جایی کشیده بشه که باز بره تو خودش ..
نگاهی به سمت راستم کردم و گفتم:
_آخش بالاخره داره سفارش مارو میاره..گشنم شد از بس حرف زدم☺️
خندید ..😃
و من یقین داشتم که عطر یاسِ خنده هاش تا ابد با من خواهد بود ...😌😍
#ادامه_دارد...
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_ذکرنام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5908774104688755374.mp3
5.6M
🎵 #صوت_شهدایی
🔺اسم زیبا #تو دارم بر لب
🔹میخونم #لبیک_یا_زینب✌️
🔻من هستم سربازِ گردانِ
🔹 #دختر پادشاه عرب
👈تقدیم به #مدافعان_حرم
🎤🎤 #سیدرضا_نریمانی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
⚜ #یا_زینب(س)
🌷مجنونِ تو💞
کوه را ز صحرا #نشناخت
🎋دیوانهٔ #عشقِ_تو
سر از پا نشناخت
🌷هرکس به #تو ره یافت
زِ خود گم گردید💫
🎋آنکس که #تو_را شناخت
خود را نشناخت❌
🔸شادی روح شهدای مدافع حرم #صلوات🌷
#شهید_نوید_صفری 🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
💢از رنگ #نارنجی ایتااااااا واقعا خسته شده بودیم😬
😍👈خدا رو شکر با بروز رسانی ایتا امکان استفاده از تم های #زیبا و #جذاب😍 فراهم شد👌
🔸چند تا تم #مذهبی و #شهدایی
براتون میفرستم دانلود کنید😎👌
💥برای استفاده از تم ها #حتما ایتاتونو #بروز کنید.
به ما بپیوندید👇👇
🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
کانال #شاهد_استیکر 👆👆