eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.6هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
#همسرانه 🔺برای باتوبودن وقت کم بود😣 به یاد #شهید_حمیدسیاهکالی_مرادی🌷 عکس باز شود👆 🍃🌹🍃🌹 @shahidNa
7⃣7⃣1⃣ 🌷 ❤️🕊 🔹دانشجوی دانشگاه بود...خود و همسرش بودند و برای پرداختن زکات دانش خود به هر شکل ممکن در جلسات به احکام، فقه، پاسخ به شبهات و شیعه شناسی و نظایر آن می‌پرداختند... همچنین مربی حلقه‌های صالحین بود... 🔸در روزهای نزدیک به عید که زمان شست‌وشوی سپاه بود، به کمک می‌کرد تا خسته نشوند و بتوانند از دوران سربازی خود ببرند.. 🔹همیشه و می‌خواند، از بیزار بود، اینکه می‌گویند، کسی پای خود را مقابل پدر و مادرش دراز نمی‌کند، در مورد ایشان صدق می‌کرد،(( شکم، چشم و زبان ))را همیشه و به‌ویژه در میهمانی‌ها حفظ می‌کرد... 🔸خواندن کار همیشگی او بود، هرروز صبح پیش از رفتن به محل کار تلاوت می‌کرد و همیشه تا ساعتی پس از پایان ساعت کار، در محل کارش می‌ماند تا تمام حقوقی که دریافت می‌کند باشد. 🌷وصیت شهید🌷 🌷اگر در حال حاضر تعدادی از برادران در های سخت در حال دلخوش هستند که جبهه تداوم جبهه سخت است که توسط شما رعایت میشود 🌷و امید است که خواهران در این زمینه با حفظ پیشگام این جبهه باشند. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#آرامشے داشتند از جنسِ #خُـدا و یقین دارم این آرامش را از #مناجات_های_شبانہ بہ غنیمت برده بودند الهے بحق #شهدا بچشان بہ روح خستہ از #گناه ما #لذت مناجات با خودت را... 📎 شبتون شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهید مدافع حرم مرتضی عطایی شهادت ظهر عرفه 1395 🔻آقاجان تو که از آخر گره رو باز میکنی پس چرا امر
8⃣6⃣3⃣🌷 🕊❤️ ✍ به روایت همسر شهید 🌷علاقه و محبتش به حد و حصر نداشت. دختر و پسر هم برایش فرقی نداشت. از وقتی نفیسه و علی به جمع‌مان اضافه شده بودند همه کارهایش را طوری تنظیم می‌کرد که با هم باشیم. کلی جورواجور می‌خرید، با هم فیلم می‌دیدیم و از کنار هم بودن می‌بردیم. 🌷تفریحات‌مان بود ولی با بی‌نهایت خوش می‌گذشت.توی حیاط نقلی خانه‌مان یک کوچک آهنی درست کرده بود و یک کاشی گذاشته بود وسط حیاط. بعد از ظهرها حتما با بچه‌ها می‌کرد. همه این تفریحات ساده با بودن مرتضی دوست‌داشتنی و بود. 🌷جمعه‌ها ساعت شش صبح را روشن می‌کرد. همه‌مان با بیدار می‌شدیم. می‌گفت: «زود بیدار بشید که جمعه‌تون نشه.» با موتور می‌رفتیم سمت و شاندیز. با دوتا بچه کوچک، تپه‌ها را بالا می‌رفتیم. 🌷یکی از مسئولان بسیج، مسئول ثبت‌نام حرم شده بود. پیشنهاد کرد که مرتضی هم ثبت‌نام کند. بار اول، شب میلاد (ص) لباس خادمی آقا را پوشید. از آن به بعد تا شهادتش تقریبا سه سال بود. 🌷هر هشت روز در میان، یک شب کشیک بود. ساعت شش بعد از ظهر می‌رفت و تا هفت یا هشت صبح بود. وقتی با آن کت و شلوار سرمه‌ای رنگش از حرم می‌آمد می‌گفتم: «مرتضی، بوی می‌دی.» یکی دو ساعت نمی‌گذاشتم لباس‌هایش را دربیاورد. دوست داشتم تو لباس خادمی آقا نگاهش کنم. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
خيلي #گشته بوديم، نه پلاكي، نه كارتي، چيزي همراهش نبود. #لباس_فرم سپاه به تنش بود. چيزي شبيه #دكمه
شب قبل از به همرزماش میگفت : چقدرخوبه آدم مثل اربابش نداشته باشه .... چقدر خوبه دستای آدم مثل دستای قطع بشه و چقدر بخشه که پیکرش بمونه و اصلا برنگرده ...💔😔 📎 تو انفجار ماشینش هم قطع شد هم .... هم برنگشت ...💔😔 🌷🌷 ♦️شب زیارتی اربابـــــه 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔔🔔 ♦️رفتند تا بمانیم! 🔹اینکه استاد پناهیان گفتند: شاید بزرگترین اثری که برای ما دارد،این است که ما را به وا می دارند! 💭فکر... 💭فکر... 💭فکر... 🔸فکر اینکه قربانی کردند را! و قربانی کرد آن ها را... 🔹این که شهیدی آلبوم عکس های 🎭خود را از بین میبرد که نکند حالا ،اسمش بر سر زبان ها بیفتد و دیده شود😔... 🔸و یا شهیدی پلاکش🏷 را پرت کند در کانال !که در فکرش تشییع⚰ با شکوهی برای خودش متصور شد! ♨️ ... 🔹و شهیدی که حاضر شدند! در جمع سربازان سینه خیز بروند... در پوتین بسیجی ها آب🚰 بخورند... و ... ♨️درس است! ♦️برای خدا شدن آسان نیست! چون هوای قدرت داشتن👊،داشت... نباید دیده شدن داشت... و برای ما سخت است قربانی کردن ♦️چون برای ما تقرب به خداوند از لذت های کم ارزش دنیـ🌏ـا است... ♨️حالا ما چه کار ها که نکردیم برای ⁉️ ♦️و از آن سو به ما بیچارگان میخندند😊! و شاید اشک 😭میریزند؛که در ماندیم!و لباس را از تن در نیاوردیم... 🌾در ماندیم... 🌾در ماندیم... 🌾در ماندیم... 💢به قول : و هنوز گیر یه قرون و دوزار این دنیاییم.که یکی بیاد نگاهمون👀 کنه... ♨️شهدا میخشکوندند! که یوسف زهرا نگاشون کرد... ♦️جان به هر حال قرار است که بشود👌... پس چه خوب است که قربانـی بشود😌... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه8⃣8⃣ 💠 انفع المعارف #قال امام علی (ع) : من عرف نفسه ؛ فقد عرف ربه 🔸در پادگان #کرخه
🌷 9⃣8⃣ 💠 صیغه برادری 🔸در روزهای پیش از فتح فاو بودیم در . به رسم استحباب، ابراهیم و حمید را صدا زدم و پیمان بین خود 👥👤جاری کردیم. 🔹دست ها را در هم گره کرده و قرار گذاشتیم تا در آینده در هر شرایطی یاور هم باشیم و جسم مجروح و یا شهید هم. 🔸به شب عملیات رسیدیم و 💥شدید دشمن امانمان را بریده بود. در ابتدای ورودی شهر با زخم عمیقی برداشتم و زمین گیرم شدم. 🔹خبر به برادران رسید و طبق پیمان برادری که داشتیم، در آنی بالای جسم نیمه جانم آمدند و هن هن کنان و در آن شیارهای پر پیچ و خم، عزم انتقال جسم سنگینم را به عقب کردند. 🔸با حال زاری که داشتم صدای حمید را می شنیدم که زیر لب زمزمه می کرد و از می نالید. از آن همه ای که در او نسبت به خودم می دیدم از برادری خود با او 😍 می بردم. 🔹برای او تمام انرژی خود را جمع کرده و گفتم: "نگران نباش، بخدا خوب خواهم شد و بین شما باز می گردم" 🔸حمید هم با لهجه و عامیانه اش گفت:"بابا کی نگران توهه😳 به خاطر تو داشتم به خودم بد می گفتم که این چه صیغه بود که با تو بستم. حواسم به سنگینت نبود."😳😰 🔹و سالهاست جمله اش نقل هر شده و بهانه ای برای .😊😂 راوی : "محمد رضا سقالرزاده" گردان کربلا 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
آیت الله مجتهدی تهرانی: اگر دیدید #نمازتان به شما #لذت نمیدهد،قبل تکبیر و شروع نماز بگویید"صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین"این نماز دیگر #عالی میشود 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍂🍀🌾🍁☘🍂🍃🌾🍁🍀 منتظــرمرگ نمیماند❌ ⇜این که مرگ رابرمیگزیند ↷پیش ازآنکه مرگ ناخواسته به سراغ اوبیاید به اختیارخویش و زیستن رانیزهم اومی یابد👌 ✘نه آنکس که دغدغه ی مرگ حتی آنی💥 اورابه خود وا نمیگذاردش🚫 و خودرابه ریسمان پوسیده می آویزد 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
اینکه وقتی نامَت را ادا میکنند #لذت میبری.. اینکه وقتی نفر اول، شناخته شدی #ذوق میکنی.. اینکه وقتی به روی سِن، فراخوانده میشوی دلت #قنج میرود.. اینکه وقتی اسمت، سرِزبان ها میاٌفتد به خودت #افتخار میکنی.. و.. اینها یعنی حتی به اندازه یک #نام هم شهید نشده ای.. چِ رسد به #جان! پ ن: +بیخود بِنِشین پیشَم بی‌خود کُن و بی‌خویشَم.. #مولانا +بالاخره یه روز شبیه ِت میشم:) #شهید_گمنام🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌸🍃 🌾مگر این عهد قجر عشوه هم می فهمد⁉️ 💢نیشخندی زد😏 و گفت: 🔸مگر این معشوقه❣ می داند 🔸مگر این چادری عهد قجر هم میفهمد؟ 🔹راز می داند؟ 🔹با دو جمله بتواند بکند مست دلی؟ 🔹 همه فرهاد کند؛ همه مجنون بشوند⁉️ 💢تو بگو 🔸اصلا نازی به باشد؟ 🔸جلوه ی تن، رخ زیبا و ملتفت است؟ 🔸هیچ از خندیدن و مستی داند❓ 🔸تاب گیسو بلد است؟ 💢من همه ش زیر لبم خندیدم☺️ 🔹او چه داند که زن و چه بود ؟ 🔹با همه سادگی و حجب و حیایت میروی ✘نه نگاهت به کسی ✘نه زنی چشمک ✘و نه خنده ی ✘نه سخن ✘نه صدایت نازک 💢هر فرشته به تو مبهوت شود😍 هر ملک گرد تو می چرخد😇 و بالهایش ، خوش آمد گوید 💢 ... 🔸ای به قربان خانوم 🔸مرد اگر بود 🔸لذت او عفت توست 🔸چلچراغ نفسش توست. ❣ای به قربان ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
وقتی به فرودگاه #دمشق رسیدیم، شهید طهماسبی گفت:«حسین! تا می‌تونی این یکی دو روز بگیر #بخواب!» گفتم:
🍃🌺🍃🌺🍃 💢تازه کرده بود که موضوع اعزام به سوریه جدی شد. نزدیک ایام بود. خیلی‌ها منتظرند که ایام عید فرا برسد تا از قوم و خویش‌ها دیدن کنند. تعطیلات نوروز برای خیلی‌ها مهم است. اما عباس باید این را زیر پا می‌گذاشت. 💢آتش درونش هر لحظه می‌شد. به من گفت:«عیدم باشه میام.» گفتم: «گذرنامه چی میشه؟» گفت: «همه‌چی هماهنگه» 💢یک‌بار با آن و حالش زنگ ‌زد و گفت:«حسین! گذرنامه‌ها رو کردیم، حاجی اجازه داده. ممکنه بیست و پنجم اسفند بریم، شایدم بیفته تو ایام عید. شما پاسپورتاتون آماده باشه که هروقت گفتن بریم.» گفتم:«ما که از !» 💢ماجرای رفتنمان به سوریه در شرایط بسیار سختی اتفاق می‌افتاد. خیلی از را به ایران آورده بودند و از بچه‌های ما هم چند نفری به شهادت رسیده بودند. در چنین شرایطی رفتن به سوریه، نیازمندِ بود. و عباس از دنیا دل کنده بود. ✍نقل از: حسین جوینده-همرزم شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#جوان_مومن_انقلابی وقتی خبر آسمانی شدن #ستار_اورنگ و #ابراهیم_عشریه رسید، ما بر اساس ویژگی‌های اخلا
✍به نقل از 👇 💢عباس تازه کرده بود که موضوع اعزام به سوریه جدی شد. نزدیک ایام بود. خیلی‌ها منتظرند که ایام عید فرا برسد تا از قوم و خویش‌ها دیدن کنند. تعطیلات نوروز برای خیلی‌ها مهم است. اما عباس باید این را زیر پا می‌گذاشت. 💢آتش درونش هر لحظه می‌شد. به من گفت:«عیدم باشه میام.» گفتم: «گذرنامه چی میشه؟» گفت: «همه‌چی هماهنگه» 💢یک‌بار با آن و حالش زنگ ‌زد و گفت:«حسین! گذرنامه‌ها رو کردیم، حاجی اجازه داده. ممکنه بیست و پنجم اسفند بریم، شایدم بیفته تو ایام عید. شما پاسپورتاتون آماده باشه که هروقت گفتن بریم.» گفتم:«ما که از !» 💢ماجرای رفتنمان به سوریه در شرایط بسیار سختی اتفاق می‌افتاد. خیلی از را به ایران آورده بودند و از بچه‌های ما هم چند نفری به شهادت رسیده بودند. در چنین شرایطی رفتن به سوریه، نیازمندِ بود. و عباس از دنیا دل کنده بود. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💞من زنده ام 💟 هیچ چیز #قشنگ‌تر از این نیست که امین #شهید شده و نمرده است. خدا خودش در قرآن وعده داد
7⃣2⃣0⃣1⃣ 🌷 💞یاد امین 🍃تا وقتی بود، به محض اینکه ناراحت می‌شدم کنارم می آمد و آرام‌ می‌کرد. 🍃حالا هم واقعاً انگار چیزی تغییر نکرده، وقتی بعد از و بی‌تابی زیاد ناگهان آرام می‌شوم، مطمئنم امین کنارم حضور دارد. من آدمی نیستم که به آرام شوم. 🍃بعضی از پیامک‌هایش را حتی همان زمان نامزدی و محرمیت برای خودم می‌کردم. حرف‌هایش برایم شیرین و جالب بود. یادم می‌آید پیامک برایش فرستادم که می‌گفت مردها اگر همسرشان در دوران زمین بخورند، قربان و صدقه همسرشان می‌روند یک ماه که می‌‌گذرد رفتارشان عوض می‌شود و آنقدر ادامه پیدا می‌کند که در نهایت بعد از چند سال راضی می‌شوند که از زمین زنده بلند نشود! به امین گفتم «واقعاً مردها همینطورند؟» 🍃گفت «بگذار اگر خدایی نکرده، زبانم لال، یک زمانی زمین خوردی و من جلوی همه شدم و را بوسیدم متوجه می‌شوی که من مثل آنها نیستم...» 🍃خیلی و بود. با خودم فکر می‌کردم این پسر چقدر با شعور است، چقدر فهمیده و آقاست! از همنشینی با چنین مردی می‌بردم. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
یاد کسے ڪہ سوے حرم #پر ڪشید و رفت از قید و بند #عشق زمینے رهید و رفت... ققنوس هم به اوج پرش #غبطہ
2⃣3⃣0⃣1⃣ 🔻 : ✨ در دیرالعدس صدای خیلی برجسته‌ای شنیدم، می دونید صداش خیلی مردونه بود، مثل داش مشتیای تهران. پشت بی سیم نمی دونستم سیدابراهیم کیه. پشت بی سیم با حرف میزد. ✨پرسیدم: این کیه که با صدای کلفت و صحبت می کنه؟ این جوون تهرانی از کجا اومده و چطوری در جا گرفته؟ ✨صبح که بچه ها از دیرالعدس برگشتن خواستم سیدابراهیم رو ببینم. جوون و نحیفی رو نشون من دادند و گفتند: این سید ابراهیمه! گفتم: فکر میکردم با یه آدم قد بلند و چهارشونه مواجه میشم! ✨جوون تو دل برویی بود، آدم از نگاه کردنش می برد. من واقعا بودم. چون این جوون رو راه ندادیم بیاد سوریه، رفت مشهد و در قالب به اسم افغانستانی ثبت نام کرد و خودش رو به اینجا رسوند. ✨ به اون می گن. زرنگ به ما و امثال ما و کسای دیگه نمی گن، زرنگ اون فردی نیست که به دنبال جمع کردن و گول زدن مردمه، زرنگِ با ذکاوت کسیه که این فرصتا رو این گونه به دست میاره و بالاترین بهره رو می‌بره. به این میگن زرنگ و انسان با ذکاوت. ✨إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ. خداوند کسی رو که در راهش جهاد می کنه دوست داره. ✨ اگر کسی رو دوست داشته باشه، محبتش رو، عشقش رو و عاطفه ش رو در دل ها پراکنده می کنه. امثال سید ابراهیم، با قیافه سید ابراهیم توی خیابونای تهران اما اون چیزی که سید ابراهیم رو عزیز کرد و به این نقطه رسوند، این که طی کرده! 📚 قرار بی قرار ( سید ابراهیم) 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#تلنگر 🔔 🌷شهدا در #لحظه شهید نشدند❌ آنها سالها در #جهاد_اکبر جنگیدند و روزها در ↵سرما ↵گرمــ☀️ـا
5⃣7⃣0⃣1⃣ 🌷 🔰آقاعارف از شلوغ، پر جنب و جوش و پرپتانسیل و در کنار اینها همه همیشه بود👌او در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد👶 و بزرگ شد 💥ولی هیچ‌گونه فشاری برای عقیده در خانواده نبود. 🔰هر که ایشان از ما بردند به صورت غیرمستقیم بود. هیچ‌گونه فشار و تحمیل نظری نبود🚫 خانواده متوسطی هستیم و بسیار آزادانه و آزاداندیش از کودکی بزرگ شد. 🔰البته ناگفته نماند که از همان زمان ما برای عارف کتاب📚 داستان‌هایی با محتوای برایش می‌خریدیم یا داستان‌های مذهبی برایش می‌کردیم. خودم کتاب مذهبی می‌خواندم و خلاصه‌اش📝 را برای آقاعارف تعریف می‌کردم. 🔰شور و شوق😃 زیادی برای شنیدن داستان اهل بیت و داشت. کمی که بزرگ‌تر شد در دوران راهنمایی، یک بار از من پرسید که آیا اسلام برای ما اجبار است⁉️ یا می‌گفت بودن اجباری است؟ می‌گفتم نه اجبار نیست⛔️ 🔰و دین‌مان را دوست داریم، به خاطر اینکه اسلام دین است خودمان را انتخاب کردیم و مذهب هم همین‌طور است✅ بعد از این صحبت‌ها کتاب و را گرفت و مطالعه کرد. کتاب‌ها را با دقت💬 کامل می‌خواند. 🔰بسیار اهل هدیه🎁 گرفتن و هدیه دادن بود. اگر می‌خواستیم برایش هدیه بگیریم بیشتر اوقات می‌گفت کتاب📘 باشد. کتاب‌های قطور را با فراوانی می‌خواند. 🔰از زمانی که به دنیا آمد و تا روزی که شد🌷 هیچ‌وقت یادم نمی‌ آید حرف بدی زده باشد📛 از همان کودکی بسیار و خوش‌زبان بود. خیلی سر و زبان داشت. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
♥️یاد کسی که سوے 🌼حرم #پر کشید و رفت🕊 ♥️از قید و بند #عشق زمینی 🌼رهید و رفت... ♥️ققنوس هم به اوج
2⃣9⃣1⃣1⃣ 🌷 🔻 : 🔰در دیرالعدس صدای خیلی برجسته‌ای شنیدم، می دونید صداش خیلی مردونه بود، مثل داش مشتیای تهران. پشت بی سیم📞 نمی دونستم سیدابراهیم کیه‼️ پشت بی سیم با حرف میزد. 🔰پرسیدم: این کیه که با صدای کلفت و صحبت می کنه؟ این جوون تهرانی از کجا اومده و چطوری در جا گرفته⁉️ 🔰صبح که بچه ها از برگشتن خواستم سیدابراهیم رو ببینم. جوون و نحیفی👤 رو نشون من دادند و گفتند: این سید ابراهیمه! گفتم: فکر میکردم با یه آدم قد بلند و مواجه میشم! 🔰جوون تو دل برویی بود، آدم از نگاه کردنش می برد😍 من واقعا بودم. چون این جوون رو راه ندادیم بیاد سوریه، رفت و در قالب به اسم افغانستانی ثبت نام کرد و خودش رو به اینجا رسوند. 🔰زرنگ به اون می گن. زرنگ به ما و امثال ما و کسای دیگه نمی گن❌ زرنگ اون فردی نیست که به دنبال جمع کردن و گول زدن مردمه، زرنگِ با ذکاوت کسیه که این رو این گونه به دست میاره و بالاترین بهره رو می‌بره. به این میگن زرنگ و انسان با ذکاوت👌 💠إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ. ⚜خداوند کسی رو که در راهش می کنه دوست داره. 🌈اگر کسی رو دوست داشته باشه، محبتش رو، عشقش♥️ رو و عاطفه ش رو در دل ها پراکنده می کنه. امثال ، با قیافه سید ابراهیم توی خیابونای تهران 💥اما اون چیزی که سید ابراهیم رو عزیز کرد و به این نقطه رسوند، این که طی کرده! 📚 قرار بی قرار (سید ابراهیم) 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1 زندگی 🔻به روایت: همسرشهیــد 2⃣2⃣ 🔮می نشست می گفت بهشان بگو به يادشان هستم ودوستشان دارم♥️ مدام می گفت اصدقائنا دوستانم. نمی خواهم دوستانم فکر کنند آمده ام ایران، شده ام از آن ها فراموش کرده ام. یک بار که در لبنان بودم شنيدم عراق به ایران حمله کرده💥 خیلی ناراحت شدم جنگ کردستان که تمام شد خوشحال شدم. امید برایم بود که کردستان الحمد لله تمام شد😃 🔮فکر می کردم آن اشک های من در تنهایی در کردستان نتیجه داده من آن جا واقعا با همه وجودم می کردم که دیگر جنگ تمام شود. دیگر من خسته شدم. دلم برای مصطفی هم می سوخت🙁 من نمی توانستم از او دور شوم و با این حال حق من بود که زندگی با داشته باشم. فکر می کردم خدا دعایم اجابت خواهد کرد و در لبنان و ایران جنگ خواهد شد. 🔮خبر حمله عراق برایم یک ضربه بود⚡️ می دانستم اولین کسی که خودش رابرساند آن جامصطفی است. بسته شده بودو من خیلی دست و پا می زدم که هرچه سریع تر خودم را برسانم به ایران بالاخره از طریق هواپیمای نظامی🛩 واردایران شدم. در تهران گفتند مصطفی اهواز است و من همراه عده ای با یک هواپیمای 130 راهی شدیم. 🔮در دلش آشوب بود: مصطفی کجاست؟ سالم است؟ آیا دوباره چشمش به صورت نازنین می افتد؟ موتور هواپیما که آتش گرفته بود و وحشت وهیاهوی اطرافیان، پریشانیش را بیش ترمی کرد😨 مصطفی را باز کرد و شروع کرد به خواندن 🔮من در ایران هستم ولی قلبم♥️ با تو در جنوب است، درمؤسسه، در صور. من احساس می کنم، فریاد می زنم، می سوزم و باتو می دوم زیر بمباران و آتش. 🔮من احساس می کنم با توبه سوی مرگ می روم به سوی ، به سوی لقای خدا باکرامت. من احساس می کنم در هر لحظه باتوهستم حتی هنگام شهادت🌷 حتی روز آخر در مقابل. وقتی مصیبت روی وجود شما سيطره می کند، دستتان را روی دستم بگیرید و احساس کنید که در "وجودم" ذوب می شود. عشق💖 را در وجودتان بپذیرید. دست عشق را بگیرید. عشق که مصیبت را به تبدیل می کند، مرگ را به بقا وترس را به شجاعت. 🔮وقتی رسیدم، مصطفی نبود و من نمی دانستم اصلا زنده است یانه‼️ سخت ترین روزها روزهای اول جنگ بود. بچه ها خیلی کم بودند، شاید پانزده تا هفده نفر. ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌲🌾🌲🌾🌲 💞وقتی عقل، #عاشــ🌷ــق میشود؛ عشــق، عاقـــل میشـــــود؛ آنگـــاه شهـــ🥀ـــــید مـــی‌شوی....❗
🌸🥀🌸 🌸 ⚜‌نمازهایت را عاشقانه💞 بـــــخوان ... حتی اگر ای یا حوصله نداری ؛ فکر کن چرا داری و با چه کسی قرار داری ... ‌ ♨️آن وقت کم کم میبری از ڪه در تمام عـــــمر داری تکرارشان می کنی ... 📎اگر شب نخوانیم ، می‌شویم ⚜وسط شب که برای نماز شب 🌟بیدار می‌شد، طاقت نمی‌آورد، می‌گفت: بس است دیگر، کن خسته شدی. و مصطفی جواب می‌داد: ♨️تاجر اگر از اش خرج کند بالاخره ورشکست می‌شود، باید سود دربیاورد که بگذرد ما اگر قرار باشد نمازشب🌙 نخوانیم ورشکست می‌شویم ⚜اما همسرش که خیلی از گریه‌های 😭مصطفی بیدار می‌شد کوتاه نمی‌آمد، می‌گفت: اگر اینها که این قدر از شما بفهمند این طور گریه می‌کنید، مگر شما چه دارید⁉️ چه گناه کردید؟ خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند شدید یک توفیق است. ♨️آن وقت گریه هق هق😢 می‌شد می‌گفت: آیا به خاطر این توفیق که داده او را شکر نکن... ‌ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
•| تلنگر 💥 #شما نماز📿 شب 🌟نخونے چپ نمیڪنے بیوفتے #تویِ درّہ #ولے سحرها یہ چیزایے میدن ڪ هیچوقت دیگ
'📠' '⚓️'..͜💥 🍃میدونیدآدماچرا میکنن؟'🔍'..͜ چون‌ازمتن نَبُردن‌میخوان‌ از‍‌لذت‌بِبَرن'🕳'..͜ 🍂ازخودِقرآن‌📖خواندن‌لذت‌ببرید ‍‌ازتشویق‌مردم‌که‍‌'📡'..͜ داری‌خوب‌قرآن‌میخونی‍'📓'..͜ ☘ازخودِنمازخوندن‌'🔭'..͜ نه‍‌ازتعریف‌دیگران!'🎥'..͜ 🍂'📞'..͜ 🍁'🎙'..͜ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 1⃣6⃣ 💢مرد، این و و ، زانو مى زند.... و تو پرده مى اندازى... و مرد، کاروانى را مى بیند... که مردى و لاغر را در و زنجیر بر شترى سوار کرده اند... و و را بر استران نهاده اند... و نیزه دارانى که را حمل مى کنند، در میانه کاروان پخش شده اند و ماموران، گرداگرد کاروان حلقه زده اند... تا هر مرکبى آهسته تر مى رود یامسیرش منحرف مى شود،... 🖤 را به ضرب بزنند... و یا هر زنى و کودکى مى ریزد، گریه 😭اش را با سرنیزه ، آرام کنند.... از اصحاب پیامبر که پیداست وارد شام شده و این جشن بى سابقه است،... به زحمت خودش را به سکینه مى رساند و مى پرسد:_تو کیستى ؟و مى شنود:_✨من سکینه ام دختر حسین. شتابناك مى گوید: 💢_من سهل بن سعد صاعدى ام. از اصحاب جدت رسول خدا بوده ام . کارى مى توانم برایتان بکنم؟ سکینه مى گوید: _✨خدا خیرت دهد. به این نیزه داران بگو که را از کاروان ببرند تا به تماشاى آنها، پیامبر بردارند.سهل ، بلافاصله خود را به سردسته نیزه داران مى رساند و مى گوید:_به چهارصد درهم خواهش مرا برآورده مى کنى؟نیزه دار مى گوید: _تا خواهشت چه باشد.سهل مى گوید: _سرها را از کاروان بیرون ببرید و جلوتر حرکت دهید. 🖤نیزه دار مى گوید:_مى پذیرم. را مى گیرد و سرها را از کاروان بیرون مى برد..... دشمن فقط این نیست... که دورترین مسیر به دارالاماره را برگزیده است، پلیدى مضاعف او این است که کاروان را و در شهر مى گرداند... تا را به تماشاى کاروان برانگیزد... و از رنج حرم رسول الله بیشترى ببرد.... تو و چه مى توانى براى زنان و دختران کاروان بکنى.... 💢جز دعوت به صبر و تحمل و آرامش ؟ تویى که خودت سخت ترین لحظات زندگى ات را مى گذرانى.... تویى که خودت ترین دلها را 💕در سینه مى پرورانى،... تویى که خودت سنگین ترین بارها را با شانه هاى مجروحت مى کشانى.... کاروانتان را مقابل مسجد جامع شهر -محل نمایش اسراى جنگى -☄ متوقف مى کنند.... اگر چه حضور در بارگاه ، عذاب و شکنجه اى تازه اى است ،... 🖤اما همه زنان و کودکان کاروان دعا مى کنند که این جانسوز به پایان برسد... و زودتر از زیر بار این نگاهها و شماتت ها و ریشخندها رهایى یابند... و زودتر بگذرانند همه آنچه را که به هر حال باید بگذرانند.این معطلى در مقابل مسجد🕌 جامع شهر، به خاطر نیست.. . .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
چون "شهیدان"🌷 در دست از دنیا بشوی! ترک های دنیا می خواهد رفیق...!♥️ 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh