🌷شهید نظرزاده 🌷
#همسرانه 🔺برای باتوبودن وقت کم بود😣 به یاد #شهید_حمیدسیاهکالی_مرادی🌷 عکس باز شود👆 🍃🌹🍃🌹 @shahidNa
7⃣7⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی❤️🕊
🔹دانشجوی #ممتاز دانشگاه بود...خود و همسرش #دانشجو بودند و برای پرداختن زکات دانش خود به هر شکل ممکن در جلسات #مذهبی به #آموزش احکام، فقه، پاسخ به شبهات و شیعه شناسی و نظایر آن میپرداختند...
همچنین مربی حلقههای صالحین بود...
🔸در روزهای نزدیک به عید که زمان شستوشوی #موکتهای #حسینیه سپاه بود، به #سربازان کمک میکرد تا خسته نشوند و بتوانند از دوران سربازی خود #لذت ببرند..
🔹همیشه #نماز_اول_وقت و #نماز_شب میخواند، از #غیبت بیزار بود، اینکه میگویند، کسی پای خود را مقابل پدر و مادرش دراز نمیکند، در مورد ایشان صدق میکرد،(( شکم، چشم و زبان ))را همیشه و بهویژه در میهمانیها حفظ میکرد...
🔸خواندن #دعای_عهد کار همیشگی او بود، هرروز صبح پیش از رفتن به محل کار #قرآن تلاوت میکرد و همیشه تا ساعتی پس از پایان ساعت کار، در محل کارش میماند تا تمام حقوقی که دریافت میکند #حلال باشد.
🌷وصیت شهید🌷
🌷اگر در حال حاضر تعدادی از برادران در #جبهه های سخت در حال #جهادند دلخوش هستند که جبهه #فرهنگی تداوم جبهه سخت است که توسط شما #جوانان رعایت میشود
🌷و امید است که خواهران در این زمینه با حفظ #حجابشان پیشگام این جبهه باشند.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شادی_روحش_صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهید مدافع حرم مرتضی عطایی شهادت ظهر عرفه 1395 🔻آقاجان تو که از آخر گره رو باز میکنی پس چرا امر
8⃣6⃣3⃣#خاطرات_شهدا🌷
#شهید_مرتضی_عطایی🕊❤️
✍ به روایت همسر شهید
🌷علاقه و محبتش به #بچه حد و حصر نداشت. دختر و پسر هم برایش فرقی نداشت. از وقتی نفیسه و علی به جمعمان اضافه شده بودند همه کارهایش را طوری تنظیم میکرد که #آخر_هفته با هم باشیم. کلی #خوراکی جورواجور میخرید، با هم فیلم میدیدیم و از کنار هم بودن #لذت میبردیم.
🌷تفریحاتمان #ساده بود ولی با #مرتضی بینهایت خوش میگذشت.توی حیاط نقلی خانهمان یک #تاب کوچک آهنی درست کرده بود و یک #حوض کاشی گذاشته بود وسط حیاط. بعد از ظهرها حتما با بچهها #بازی میکرد. همه این تفریحات ساده با بودن مرتضی دوستداشتنی و #شیرین بود.
🌷جمعهها ساعت شش صبح #تلویزیون را روشن میکرد. همهمان با #دعای_ندبه بیدار میشدیم. میگفت: «زود بیدار بشید که جمعهتون #حروم نشه.» با موتور میرفتیم سمت #طرقبه و شاندیز. با دوتا بچه کوچک، تپهها را بالا میرفتیم.
🌷یکی از مسئولان بسیج، مسئول ثبتنام #خدام_افتخاری حرم شده بود. پیشنهاد کرد که مرتضی هم ثبتنام کند. بار اول، شب میلاد #حضرت_رسول(ص) لباس خادمی آقا را پوشید. از آن به بعد تا شهادتش تقریبا سه سال #خادم_حرم بود.
🌷هر هشت روز در میان، یک شب کشیک بود. ساعت شش بعد از ظهر میرفت و تا هفت یا هشت صبح #حرم بود. وقتی با آن کت و شلوار سرمهای رنگش از حرم میآمد میگفتم: «مرتضی، بوی #امام_رضا میدی.» یکی دو ساعت نمیگذاشتم لباسهایش را دربیاورد. دوست داشتم تو لباس خادمی آقا #سیر نگاهش کنم.
#شهید_مدافع_حرم🌷
#جانشین_تیپ_عمار_لشکر_فاطمیون
#شهید_عرفه
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
خيلي #گشته بوديم، نه پلاكي، نه كارتي، چيزي همراهش نبود. #لباس_فرم سپاه به تنش بود. چيزي شبيه #دكمه
شب قبل از #شهادتش به همرزماش میگفت :
چقدرخوبه آدم مثل اربابش #سر نداشته باشه ....
چقدر خوبه دستای آدم مثل دستای #عباس قطع بشه و چقدر #لذت بخشه که پیکرش #گمنام بمونه و اصلا برنگرده ...💔😔
📎 تو انفجار ماشینش هم #سرش قطع شد
هم #دستاش ....
هم #پیکرش برنگشت ...💔😔
🌷#جاویدالاثرمرتضے_کریمے🌷
♦️شب زیارتی اربابـــــه
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#تلنـگــــــــر 🔔🔔
♦️رفتند تا بمانیم!
🔹اینکه استاد پناهیان گفتند:
شاید بزرگترین اثری که #شهید برای ما
دارد،این است که ما را به #فکر وا می دارند!
💭فکر...
💭فکر...
💭فکر...
🔸فکر اینکه قربانی کردند #خودشان را!
و #خدا قربانی کرد آن ها را...
🔹این که شهیدی آلبوم عکس های 🎭خود را از بین میبرد که نکند حالا #بعدشهادت،اسمش بر سر زبان ها بیفتد و دیده شود😔...
🔸و یا شهیدی پلاکش🏷 را پرت کند در کانال #پرورش_ماهی!که در فکرش تشییع⚰ با شکوهی برای خودش متصور شد!
♨️ #شهوت_شهادت_بخشکاند...
🔹و #فرماندهان شهیدی که حاضر شدند!
در جمع سربازان سینه خیز بروند...
در پوتین بسیجی ها آب🚰 بخورند...
و ...
♨️درس #قربانی_کردن_خود است!
♦️برای خدا شدن آسان نیست!
چون #نباید هوای قدرت داشتن👊،داشت...
نباید #هوای دیده شدن داشت...
و برای ما سخت است قربانی کردن
#هوای_نفس
♦️چون برای ما #لذت تقرب به خداوند
از لذت های کم ارزش دنیـ🌏ـا #کمتر است...
♨️حالا ما چه کار ها که نکردیم
برای #دیده_شدن⁉️
♦️و #شهدا از آن سو به ما بیچارگان میخندند😊!
و شاید اشک 😭میریزند؛که در #خودمان
ماندیم!و لباس #هوای_نفس را از تن در
نیاوردیم...
🌾در #خود ماندیم...
🌾در #خود ماندیم...
🌾در #خود ماندیم...
💢به قول #حاج_حسین_یکتا:
و هنوز گیر یه قرون و دوزار #شهوت این
دنیاییم.که یکی بیاد نگاهمون👀 کنه...
♨️شهدا #شهوت_شهادت میخشکوندند!
که یوسف زهرا نگاشون کرد...
♦️جان به هر حال قرار است
که #قــربان بشود👌...
پس چه خوب است
که قربانـی #جانــان بشود😌...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه8⃣8⃣ 💠 انفع المعارف #قال امام علی (ع) : من عرف نفسه ؛ فقد عرف ربه 🔸در پادگان #کرخه
🌷 #طنز_جبهه 9⃣8⃣
💠 صیغه برادری
🔸در روزهای پیش از فتح فاو بودیم در #عید_غدیر. به رسم استحباب، ابراهیم و حمید را صدا زدم و پیمان #برادری بین خود 👥👤جاری کردیم.
🔹دست ها را در هم گره کرده و قرار گذاشتیم تا در #عملیات آینده در هر شرایطی یاور هم باشیم و #حامل جسم مجروح و یا شهید هم.
🔸به شب عملیات رسیدیم و #آتش 💥شدید دشمن امانمان را بریده بود. در ابتدای ورودی شهر با #ترکشی زخم عمیقی برداشتم و زمین گیرم شدم.
🔹خبر به برادران #صیغه_ایم رسید و طبق پیمان برادری که داشتیم، در آنی بالای جسم نیمه جانم آمدند و هن هن کنان و در آن شیارهای پر پیچ و خم، عزم انتقال جسم سنگینم را به عقب کردند.
🔸با حال زاری که داشتم صدای حمید را می شنیدم که #غمگینانه زیر لب زمزمه می کرد و از #ناراحتی می نالید. از آن همه #علاقه ای که در او نسبت به خودم می دیدم از برادری خود با او #لذت😍 می بردم.
🔹برای #تسلای او تمام انرژی خود را جمع کرده و گفتم: "نگران نباش، بخدا خوب خواهم شد و بین شما باز می گردم"
🔸حمید هم با لهجه #شیرین و عامیانه اش گفت:"بابا کی نگران توهه😳 به خاطر تو داشتم به خودم بد می گفتم که این چه صیغه #اشتباهی بود که با تو بستم. حواسم به #هیکل سنگینت نبود."😳😰
🔹و سالهاست جمله اش نقل هر #مجلسمان شده و بهانه ای برای #خندیدنمان.😊😂
راوی : "محمد رضا سقالرزاده"
گردان کربلا
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🍂🍀🌾🍁☘🍂🍃🌾🍁🍀
#شهیــــــد
منتظــرمرگ
نمیماند❌
⇜این #اوست که مرگ رابرمیگزیند
#شهید
↷پیش ازآنکه مرگ
ناخواسته به سراغ اوبیاید
به اختیارخویش #میمیرد
و #لذت زیستن رانیزهم اومی یابد👌
✘نه آنکس که دغدغه ی مرگ
حتی آنی💥
اورابه خود وا نمیگذاردش🚫
و خودرابه ریسمان پوسیده #غفلت می آویزد
#شهید_سیدمرتضی_آوینی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
اینکه وقتی نامَت را ادا میکنند
#لذت میبری..
اینکه وقتی نفر اول، شناخته شدی
#ذوق میکنی..
اینکه وقتی به روی سِن، فراخوانده میشوی
دلت #قنج میرود..
اینکه وقتی اسمت، سرِزبان ها میاٌفتد
به خودت #افتخار میکنی..
و..
اینها یعنی
حتی به اندازه یک #نام هم
شهید نشده ای..
چِ رسد به #جان!
پ ن:
+بیخود بِنِشین پیشَم
بیخود کُن و بیخویشَم.. #مولانا
+بالاخره یه روز شبیه ِت میشم:)
#شهید_گمنام🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#حجــابــ🌸🍃
🌾مگر این #چادری عهد قجر عشوه هم می فهمد⁉️
💢نیشخندی زد😏 و گفت:
🔸مگر این معشوقه❣ #دلبری می داند
🔸مگر این چادری عهد قجر #عشوه هم
میفهمد؟
🔹راز #صیدپسران می داند؟
🔹با دو جمله بتواند بکند مست دلی؟
🔹 #بانگاهی همه فرهاد کند؛ همه مجنون
بشوند⁉️
💢تو بگو
🔸اصلا نازی به #صدایش باشد؟
🔸جلوه ی تن، رخ زیبا و #ادا ملتفت است؟
🔸هیچ از #لذت خندیدن و مستی داند❓
🔸تاب گیسو بلد است؟
💢من همه ش زیر لبم خندیدم☺️
🔹او چه داند که زن و #گوهرهستی چه بود ؟
🔹با همه سادگی و حجب و حیایت میروی
✘نه نگاهت به کسی
✘نه زنی چشمک
✘و نه خنده ی #بی_جا
✘نه سخن
✘نه صدایت نازک
💢هر فرشته به تو مبهوت شود😍
هر ملک گرد تو می چرخد😇 و
بالهایش #تورا، خوش آمد گوید
💢 #ماه_بانـــو...
🔸ای به قربان #حیایت خانوم
🔸مرد اگر #مرد بود
🔸لذت او عفت توست
🔸چلچراغ نفسش #چادر توست.
❣ای به قربان #حجابت_بانو...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
وقتی به فرودگاه #دمشق رسیدیم، شهید طهماسبی گفت:«حسین! تا میتونی این یکی دو روز بگیر #بخواب!» گفتم:
🍃🌺🍃🌺🍃
💢تازه #نامزد کرده بود که موضوع اعزام به سوریه جدی شد. نزدیک ایام #عید بود. خیلیها منتظرند که ایام عید فرا برسد تا از قوم و خویشها دیدن کنند. تعطیلات نوروز برای خیلیها مهم است. اما عباس باید این #لذت را زیر پا میگذاشت.
💢آتش درونش هر لحظه #شعلهورتر میشد. به من گفت:«عیدم باشه میام.» گفتم: «گذرنامه چی میشه؟» گفت: «همهچی هماهنگه»
💢یکبار با آن #شور و حالش زنگ زد و گفت:«حسین! گذرنامهها رو #هماهنگ کردیم، حاجی اجازه داده. ممکنه بیست و پنجم اسفند بریم، شایدم بیفته تو ایام عید. شما پاسپورتاتون آماده باشه که هروقت گفتن بریم.» گفتم:«ما که از #خدامونه!»
💢ماجرای رفتنمان به سوریه در شرایط بسیار سختی اتفاق میافتاد. خیلی از #شهدا را به ایران آورده بودند و از بچههای ما هم چند نفری به شهادت رسیده بودند. در چنین شرایطی رفتن به سوریه، نیازمندِ #دل_کندن_از_دنیا بود. و عباس از دنیا دل کنده بود.
✍نقل از:
حسین جوینده-همرزم شهید
#شهید_عباس_دانشگر🌷
#شهید_دهه_هفتادی_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#جوان_مومن_انقلابی وقتی خبر آسمانی شدن #ستار_اورنگ و #ابراهیم_عشریه رسید، ما بر اساس ویژگیهای اخلا
✍به نقل از #شهید_حسین_جوینده👇
💢عباس تازه #نامزد کرده بود که موضوع اعزام به سوریه جدی شد. نزدیک ایام #عید بود. خیلیها منتظرند که ایام عید فرا برسد تا از قوم و خویشها دیدن کنند. تعطیلات نوروز برای خیلیها مهم است. اما عباس باید این #لذت را زیر پا میگذاشت.
💢آتش درونش هر لحظه #شعلهورتر میشد. به من گفت:«عیدم باشه میام.» گفتم: «گذرنامه چی میشه؟» گفت: «همهچی هماهنگه»
💢یکبار با آن #شور و حالش زنگ زد و گفت:«حسین! گذرنامهها رو #هماهنگ کردیم، حاجی اجازه داده. ممکنه بیست و پنجم اسفند بریم، شایدم بیفته تو ایام عید. شما پاسپورتاتون آماده باشه که هروقت گفتن بریم.» گفتم:«ما که از #خدامونه!»
💢ماجرای رفتنمان به سوریه در شرایط بسیار سختی اتفاق میافتاد. خیلی از #شهدا را به ایران آورده بودند و از بچههای ما هم چند نفری به شهادت رسیده بودند. در چنین شرایطی رفتن به سوریه، نیازمندِ #دل_کندن_از_دنیا بود. و عباس از دنیا دل کنده بود.
#شهید_عباس_دانشگر🌷
#شهید_دهه_هفتادی_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💞من زنده ام 💟 هیچ چیز #قشنگتر از این نیست که امین #شهید شده و نمرده است. خدا خودش در قرآن وعده داد
7⃣2⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💞یاد امین
🍃تا وقتی #امین بود، به محض اینکه ناراحت میشدم کنارم می آمد و آرام میکرد.
🍃حالا هم واقعاً انگار چیزی تغییر نکرده، وقتی بعد از #ناراحتی و بیتابی زیاد ناگهان آرام میشوم، مطمئنم امین کنارم حضور دارد. من آدمی نیستم که به #سادگی آرام شوم.
🍃بعضی از پیامکهایش را حتی همان زمان نامزدی و محرمیت برای خودم #یادداشت میکردم. حرفهایش برایم شیرین و جالب بود. یادم میآید پیامک #طنزی برایش فرستادم که میگفت مردها اگر همسرشان در دوران #نامزدی زمین بخورند، قربان و صدقه همسرشان میروند یک ماه که میگذرد رفتارشان عوض میشود و آنقدر ادامه پیدا میکند که در نهایت بعد از چند سال راضی میشوند که از زمین زنده بلند نشود! به امین گفتم «واقعاً مردها همینطورند؟»
🍃گفت «بگذار اگر خدایی نکرده، زبانم لال، یک زمانی زمین خوردی و من جلوی همه #خم شدم و #دستهایت را بوسیدم متوجه میشوی که من مثل آنها نیستم...»
🍃خیلی #احساساتی و #مهربان بود. با خودم فکر میکردم این پسر چقدر با شعور است، چقدر فهمیده و آقاست! از همنشینی با چنین مردی #لذت میبردم.
#شهید_امین_کریمی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
یاد کسے ڪہ سوے حرم #پر ڪشید و رفت از قید و بند #عشق زمینے رهید و رفت... ققنوس هم به اوج پرش #غبطہ
2⃣3⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا
🔻 #حاج_قاسم_سلیمانی:
✨ در دیرالعدس صدای خیلی برجستهای شنیدم، می دونید #سیدابراهیم صداش خیلی مردونه بود، مثل داش مشتیای تهران. پشت بی سیم نمی دونستم سیدابراهیم کیه. پشت بی سیم با #حسین_بادپا حرف میزد.
✨پرسیدم: این کیه که با صدای کلفت و #مردونه صحبت می کنه؟ این جوون تهرانی از کجا اومده و چطوری در #فاطمیون جا گرفته؟
✨صبح که بچه ها از دیرالعدس برگشتن خواستم سیدابراهیم رو ببینم. جوون #لاغر و نحیفی رو نشون من دادند و گفتند: این سید ابراهیمه! گفتم: فکر میکردم با یه آدم قد بلند و چهارشونه مواجه میشم!
✨جوون تو دل برویی بود، آدم از نگاه کردنش #لذت می برد. من واقعا #عاشقش بودم. چون این جوون رو راه ندادیم بیاد سوریه، رفت مشهد و در قالب #تیپ_فاطمیون به اسم افغانستانی ثبت نام کرد و خودش رو به اینجا رسوند.
✨ #زرنگ به اون می گن. زرنگ به ما و امثال ما و کسای دیگه نمی گن، زرنگ اون فردی نیست که به دنبال جمع کردن #مال و گول زدن مردمه، زرنگِ با ذکاوت کسیه که این فرصتا رو این گونه به دست میاره و بالاترین بهره رو میبره. به این میگن زرنگ و انسان با ذکاوت.
✨إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ.
خداوند کسی رو که در راهش جهاد می کنه دوست داره.
✨ اگر کسی رو #خدا دوست داشته باشه، محبتش رو، عشقش رو و عاطفه ش رو در دل ها پراکنده می کنه. امثال سید ابراهیم، با قیافه سید ابراهیم توی خیابونای تهران #خیلی_زیاده اما اون چیزی که سید ابراهیم رو عزیز کرد و به این نقطه رسوند، این #راهیه که طی کرده!
📚 قرار بی قرار
#شهید_مصطفی_صدرزاده( سید ابراهیم)
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#تلنگر 🔔 🌷شهدا در #لحظه شهید نشدند❌ آنها سالها در #جهاد_اکبر جنگیدند و روزها در ↵سرما ↵گرمــ☀️ـا
5⃣7⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰آقاعارف از #کودکی شلوغ، پر جنب و جوش و پرپتانسیل و در کنار اینها همه همیشه #مؤدب بود👌او در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد👶 و بزرگ شد 💥ولی هیچگونه فشاری برای #تحمیل عقیده در خانواده نبود.
🔰هر #خصلتی که ایشان از ما بردند به صورت غیرمستقیم بود. هیچگونه فشار و تحمیل نظری نبود🚫 خانواده متوسطی هستیم و #آقاعارف بسیار آزادانه و آزاداندیش از کودکی بزرگ شد.
🔰البته ناگفته نماند که از همان زمان #کودکی ما برای عارف کتاب📚 داستانهایی با محتوای #مذهبی برایش میخریدیم یا داستانهای مذهبی برایش #تعریف میکردیم. خودم کتاب مذهبی میخواندم و خلاصهاش📝 را برای آقاعارف تعریف میکردم.
🔰شور و شوق😃 زیادی برای شنیدن داستان اهل بیت و #شهدا داشت. کمی که بزرگتر شد در دوران راهنمایی، یک بار از من پرسید که آیا #پذیرفتن_دین اسلام برای ما اجبار است⁉️ یا میگفت #شیعه بودن اجباری است؟ میگفتم نه اجبار نیست⛔️
🔰و #خودمان دینمان را دوست داریم، به خاطر اینکه اسلام دین #کاملتری است خودمان #اسلام را انتخاب کردیم و مذهب هم همینطور است✅ بعد از این صحبتها کتاب #انجیل و #تورات را گرفت و مطالعه کرد. کتابها را با دقت💬 کامل میخواند.
🔰بسیار اهل هدیه🎁 گرفتن و هدیه دادن بود. اگر میخواستیم برایش هدیه بگیریم بیشتر اوقات میگفت #هدیهام کتاب📘 باشد. کتابهای قطور را با #لذت فراوانی میخواند.
🔰از زمانی که #پسرم به دنیا آمد و تا روزی که #شهید شد🌷 هیچوقت یادم نمی آید حرف بدی زده باشد📛 از همان کودکی بسیار #مهربان و خوشزبان بود. خیلی سر و زبان داشت.
#شهید_عارف_کایدخورده
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
♥️یاد کسی که سوے 🌼حرم #پر کشید و رفت🕊 ♥️از قید و بند #عشق زمینی 🌼رهید و رفت... ♥️ققنوس هم به اوج
2⃣9⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔻 #حاج_قاسم_سلیمانی:
🔰در دیرالعدس صدای خیلی برجستهای شنیدم، می دونید #سیدابراهیم صداش خیلی مردونه بود، مثل داش مشتیای تهران. پشت بی سیم📞 نمی دونستم سیدابراهیم کیه‼️ پشت بی سیم با #حسین_بادپا حرف میزد.
🔰پرسیدم: این کیه که با صدای کلفت و #مردونه صحبت می کنه؟ این جوون تهرانی از کجا اومده و چطوری در #فاطمیون جا گرفته⁉️
🔰صبح که بچه ها از #دیرالعدس برگشتن خواستم سیدابراهیم رو ببینم. جوون #لاغر و نحیفی👤 رو نشون من دادند و گفتند: این سید ابراهیمه! گفتم: فکر میکردم با یه آدم قد بلند و #چهارشونه مواجه میشم!
🔰جوون تو دل برویی بود، آدم از نگاه کردنش #لذت می برد😍 من واقعا #عاشقش بودم. چون این جوون رو راه ندادیم بیاد سوریه، رفت #مشهد و در قالب #تیپ_فاطمیون به اسم افغانستانی ثبت نام کرد و خودش رو به اینجا رسوند.
🔰زرنگ به اون می گن. زرنگ به ما و امثال ما و کسای دیگه نمی گن❌ زرنگ اون فردی نیست که به دنبال جمع کردن #مال و گول زدن مردمه، زرنگِ با ذکاوت کسیه که این #فرصتا رو این گونه به دست میاره و بالاترین بهره رو میبره. به این میگن زرنگ و انسان با ذکاوت👌
💠إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ.
⚜خداوند کسی رو که در راهش #جهاد می کنه دوست داره.
🌈اگر کسی رو #خدا دوست داشته باشه، محبتش رو، عشقش♥️ رو و عاطفه ش رو در دل ها پراکنده می کنه. امثال #سیدابراهیم، با قیافه سید ابراهیم توی خیابونای تهران #خیلی_زیاده
💥اما اون چیزی که سید ابراهیم رو عزیز کرد و به این نقطه رسوند، این #راهیه که طی کرده!
📚 قرار بی قرار
#شهید_مصطفی_صدرزاده
(سید ابراهیم)
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#نیمه_پنهان_ماه 1
زندگی #شهید_مصطفی_چمران
🔻به روایت: همسرشهیــد
#قسمت_بیست_ودوم 2⃣2⃣
🔮می نشست می گفت بهشان بگو به يادشان هستم ودوستشان دارم♥️ مدام می گفت اصدقائنا دوستانم. نمی خواهم دوستانم فکر کنند آمده ام ایران، #وزیر شده ام از آن ها فراموش کرده ام. یک بار که در لبنان بودم شنيدم عراق به ایران حمله کرده💥 خیلی ناراحت شدم جنگ کردستان که تمام شد خوشحال شدم. امید برایم بود که کردستان الحمد لله تمام شد😃
🔮فکر می کردم آن اشک های من در تنهایی در کردستان نتیجه داده من آن جا واقعا با همه وجودم #دعا می کردم که دیگر جنگ تمام شود. دیگر من خسته شدم. دلم برای مصطفی هم می سوخت🙁 من نمی توانستم از او دور شوم و با این حال حق من بود که زندگی با #آرامش داشته باشم. فکر می کردم خدا دعایم اجابت خواهد کرد و در لبنان و ایران جنگ #تمام خواهد شد.
🔮خبر حمله عراق برایم یک ضربه بود⚡️ می دانستم اولین کسی که خودش رابرساند آن جامصطفی است. #فرودگاه بسته شده بودو من خیلی دست و پا می زدم که هرچه سریع تر خودم را برسانم به ایران بالاخره از طریق هواپیمای نظامی🛩 واردایران شدم. در تهران گفتند مصطفی اهواز است و من همراه عده ای با یک هواپیمای 130 راهی #اهواز شدیم.
🔮در دلش آشوب بود: مصطفی کجاست؟ سالم است؟ آیا دوباره چشمش به صورت نازنین #مصطفی می افتد؟ موتور هواپیما که آتش گرفته بود و وحشت وهیاهوی اطرافیان، پریشانیش را بیش ترمی کرد😨 #آخرین_نامه مصطفی را باز کرد و شروع کرد به خواندن
🔮من در ایران هستم ولی قلبم♥️ با تو در جنوب است، درمؤسسه، در صور. من #با_تو احساس می کنم، فریاد می زنم، می سوزم و باتو می دوم زیر بمباران و آتش.
🔮من احساس می کنم با توبه سوی مرگ می روم به سوی #شهادت، به سوی لقای خدا باکرامت. من احساس می کنم در هر لحظه باتوهستم حتی هنگام شهادت🌷 حتی روز آخر در مقابل. وقتی مصیبت روی وجود شما سيطره می کند، دستتان را روی دستم بگیرید و احساس کنید که #وجودتان در "وجودم" ذوب می شود. عشق💖 را در وجودتان بپذیرید. دست عشق را بگیرید. عشق که مصیبت را به #لذت تبدیل می کند، مرگ را به بقا وترس را به شجاعت.
🔮وقتی رسیدم، مصطفی نبود و من نمی دانستم اصلا زنده است یانه‼️ سخت ترین روزها روزهای اول جنگ بود. بچه ها خیلی کم بودند، شاید پانزده تا هفده نفر.
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌲🌾🌲🌾🌲 💞وقتی عقل، #عاشــ🌷ــق میشود؛ عشــق، عاقـــل میشـــــود؛ آنگـــاه شهـــ🥀ـــــید مـــیشوی....❗
🌸🥀🌸
#کلام_شهید🌸
⚜نمازهایت را عاشقانه💞 بـــــخوان ... حتی اگر #خسته ای یا حوصله نداری ؛
#قبلش فکر کن چرا داری #نمازمیخوانی
و با چه کسی قرار #ملاقات داری ...
♨️آن وقت کم کم #لذت میبری
از #کلماتی ڪه در تمام عـــــمر
داری تکرارشان می کنی ...
📎اگر #نماز شب نخوانیم ،#ورشکست میشویم
⚜وسط شب که #مصطفی برای نماز شب 🌟بیدار میشد، #همسرش طاقت نمیآورد، میگفت: بس است دیگر، #استراحت کن خسته شدی. و مصطفی جواب میداد:
♨️تاجر اگر از #سرمایه اش خرج کند بالاخره ورشکست میشود، باید سود دربیاورد که #زندگیش بگذرد ما اگر قرار باشد نمازشب🌙 نخوانیم ورشکست میشویم
⚜اما همسرش که خیلی #شبها از گریههای 😭مصطفی بیدار میشد کوتاه نمیآمد، میگفت: اگر اینها که این قدر از شما #میترسند بفهمند این طور گریه میکنید، مگر شما چه #معصیت دارید⁉️ چه گناه کردید؟ خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند شدید یک توفیق است.
♨️آن وقت گریه #مصطفی هق هق😢 میشد میگفت: آیا به خاطر این توفیق که #خدا داده او را شکر نکن...
#شهید_مصطفی_چمران🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
•| تلنگر 💥 #شما نماز📿 شب 🌟نخونے چپ نمیڪنے بیوفتے #تویِ درّہ #ولے سحرها یہ چیزایے میدن ڪ هیچوقت دیگ
'📠'
#تلنگرانهـ'⚓️'..͜💥
🍃میدونیدآدماچرا #ریا میکنن؟'🔍'..͜
چونازمتن #لذت نَبُردنمیخوان
از#حاشیهلذتبِبَرن'🕳'..͜
🍂ازخودِقرآن📖خواندنلذتببرید
#نهازتشویقمردمکه'📡'..͜
داریخوبقرآنمیخونی'📓'..͜
☘ازخودِنمازخوندن#لذتببرید'🔭'..͜
نهازتعریفدیگران!'🎥'..͜
🍂#استادپناهیان'📞'..͜
🍁#منبرمجازی'🎙'..͜
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
1⃣6⃣#قسمت_شصت_ویک
💢مرد، #مبهوت این #جلال و #شکوه و #عظمت ، زانو مى زند.... و تو پرده مى اندازى... و مرد، کاروانى را مى بیند...
که مردى #نحیف و لاغر را در #غل و زنجیر بر شترى #برهنه سوار کرده اند...
و #زنان و #کودکان را بر استران #بى_زین نهاده اند... و نیزه دارانى که #سرها را حمل مى کنند، در میانه کاروان پخش شده اند و ماموران، گرداگرد کاروان حلقه زده اند... تا هر مرکبى آهسته تر مى رود یامسیرش منحرف مى شود،...
🖤#سوارش را به ضرب #تازیانه بزنند...
و یا هر زنى و کودکى #اشک مى ریزد، گریه 😭اش را با سرنیزه ، آرام کنند....
#سهل_بن_سعد از اصحاب پیامبر که پیداست #تازه وارد شام شده و #مبهوت این جشن بى سابقه است،...
به زحمت خودش را به سکینه مى رساند و مى پرسد:_تو کیستى ؟و مى شنود:_✨من سکینه ام دختر حسین.
شتابناك مى گوید:
💢_من سهل بن سعد صاعدى ام. از اصحاب جدت رسول خدا بوده ام . کارى مى توانم برایتان بکنم؟ سکینه مى گوید:
_✨خدا خیرت دهد. به این نیزه داران بگو که #سرها را از کاروان #بیرون ببرند تا #مردم به تماشاى آنها، #چشم_ازحرم پیامبر بردارند.سهل ، بلافاصله خود را به سردسته نیزه داران مى رساند و مى گوید:_به چهارصد درهم خواهش مرا برآورده مى کنى؟نیزه دار مى گوید:
_تا خواهشت چه باشد.سهل مى گوید:
_سرها را از کاروان بیرون ببرید و جلوتر حرکت دهید.
🖤نیزه دار مى گوید:_مى پذیرم.
#چهارصد_درهم را مى گیرد و سرها را از کاروان بیرون مى برد..... #پلیدى دشمن فقط این نیست... که دورترین مسیر به دارالاماره را برگزیده است،
پلیدى مضاعف او این است که کاروان
را #دوباره و #چندباره در شهر مى گرداند... تا #چشمهاى_بیشترى را به تماشاى کاروان برانگیزد... و از رنج حرم رسول الله #لذت بیشترى ببرد....
تو و چه مى توانى براى زنان و دختران کاروان بکنى....
💢جز دعوت به صبر و تحمل و آرامش ؟ تویى که خودت سخت ترین لحظات زندگى ات را مى گذرانى.... تویى که خودت #خونین ترین دلها را 💕در سینه مى پرورانى،... تویى که خودت سنگین ترین بارها را با شانه هاى مجروحت مى کشانى.... کاروانتان را مقابل مسجد جامع شهر -محل نمایش اسراى جنگى -☄ متوقف مى کنند.... اگر چه حضور در بارگاه #یزید، عذاب و شکنجه اى تازه اى است ،...
🖤اما همه زنان و کودکان کاروان دعا مى کنند که این #نمایش جانسوز #خیابانى #زودتر به پایان برسد...
و زودتر از زیر بار این نگاهها و شماتت ها و ریشخندها رهایى یابند... و زودتر بگذرانند همه آنچه را که به هر حال باید بگذرانند.این معطلى در مقابل مسجد🕌 جامع شهر، #فقط به خاطر #نمایش نیست.. .
#ادامه_دارد....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
چون "شهیدان"🌷
در #جوانی دست از دنیا
بشوی!
ترک #لذت های دنیا
#مرد می خواهد
رفیق...!♥️
#مردان_ابدی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh