eitaa logo
🇵🇸🇮🇷عَݪَـــمدآرآݩ ــعِشق
1.1هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
13.9هزار ویدیو
28 فایل
براي بهترين دوستان خود آرزوي شهادت کنيد .. 🌷شهيد سيد مجتبي علمدار🌷 لینک ناشناس payamenashenas.ir/Shahid_Alamdar #تأسیس؛1398/1/12
مشاهده در ایتا
دانلود
میگن ماه رمضون 👹 تو غل و زنجیره پس اگه گناه کردید نندازید گردن شیطون... 🆔 @Shahid_Alamdar
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺 وقتی نان🍞وپنیركره و مربارا در سفره در مقابلشان گذاشتم اشك😢درصورت آنها حلقه زده بود. نميدانيد با چه اشتهايي ميخوردند.😃 بعدها مرد عرب گفت:ميخواستند من را به زور به جنگ ببرند. من شيعه هستم. مجبور شدم كه با خانواده فرار كنم. ما چند روز بود كه چيزي براي خوردن پيدا نكرده بوديم.😱 توكل كردم به خدا و دل به دريا زدم. خدا هم شما را در مسير ما قرار داد.😊 همان روز همسر مرد عرب را به بيمارستان برديم و روزبعدزايمان کرد👶 سيد هم گفت:تا اينجا وظيفة انساني ما بود. از اين به بعد پيگيري آنها با مسئولان قرارگاه سپاه.وقتي ازمردعرب خداحافظي👋 كرديم گريه ميكرد.😭 ميگفت:والله خميني حق. والله صدام باطل. شما ما رو شرمنده كرديد. از روز بعد، مرز ما به روي مهاجران عراقي باز شد. آنها در اردوگاه موقت خرمشهر، كه به همين منظور تهيه شده بود، اسكان داده شدند.🙂 ما هم به همراه سيد در نقطه مرزي اروند کنار مستقر بوديم و به نحوة ورود آنها نظارت داشتيم. مهاجران عراقي همگي گرسنه بودند. سيد از هزينه شخصي خودش بيسكويت و كيك و ... ميگرفت و به بچه هاي كوچكتر ميداد. ميگفت:اينها ميهمان هستند. الان موقع ثواب جمع كردنه!« عراقيها ... مدتي بعد به كشورشان بازگشتند. ↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛ 🆔 @Shahid_Alamdar 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 گفت دوستم میایدومرابه دكترمیرساند قبل از آنكه دوستش او را به بيمارستان ببرد، غسل شهادت كرد😍 به او هم گفته بود:آقا آمده و پرونده ام را امضا كرده!😭 وقتی ميخواستند او را به بیمارستان ببرند ميگفت:این آخرین باری است که شما را اذیت ميکنم.😔 يك هفته بعد هم شهيد شد.😭😭 هميشه به خودم دلداري ميدادم. همان سال اول ازدواج ميگفتم: انشاءالله پنجاه سال با هم زندگي ميكنيم. اما سيد ميگفت: بگذار حاال پنج سال با هم باشيم، بقيه اش طلبت. هيچ وقت فكر نميكردم اينقدر سریع از پيش ما برود. زهرا پنج سال بيشتر نداشت كه پدرش شهيد شد.😭براي او شهادت پدرش ناباورانه بود. بهت را😳 ميتوانستم در چشمانش ببينم براي پدرش خيلي دلتنگي ميكرد. عيدها كه ميشد گريه ميكرد😭😭 زهرا قبل از امتحاناتش سر مزار پدرش ميرفت و از او كمك ميگرفت.😔به او ميگفت:من تلاش ميكنم ولي پدر، تو هم براي من دعا كن.😔 ↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛ 🆔 @Shahid_Alamdar 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 خیلی ها سید را از مداحی در بیت الزهرا(س)ميشناختند. یک بار به طور اتفاقی پشت سرش به سمت هیئت ميرفتم. متوجه شدم از مسیر مستقیمی که به بیت الزهرا ميرسيد، حرکت نميکند! دائم از کوچه پس کوچه ها عبور ميکرد. کلاه وکاپشن را روی سرش کشیده بود. سعی ميکرد تا آنجا که ميشد در دید مردم نباشد.🤔 برای من عجیب بود. اما ميدانستم سید به اخلاص خیلی اهمیت ميدهد. علاقه‌ای نداشت که مردم او را به هم نشان بدهند و بگویند🙂 رفتم هیئت رهروان امام تا بلکه ... مجلس خیلی با حال و با صفایی بود. اما آنچه ميخواستم نشد😕بعد از مراسم رفتم جلو و مداح هیئت را پیدا کردم. ميگفتند نامش سید مجتبی علمدار است. گفتم: آقا سید من یه سؤال دارم. جلوتر آمد. گفتم: من هر هیئتی که ميروم، وقتی روضه ميخوانند و مداحی ميکنند، اصلًا گریه ام نميگیرد. چه کارکنم😐🤔 سید نگاهی به من کرد وگفت:دراین مراسم هم که من خواندم بازگریه ات نگرفت؟ گفتم: نه! اصلًا گریه ام نگرفت😳 رفت توی فکر. بعد با لحن خاصی گفت: ميدونی چیه!؟ من گناهانم زیاده😭 من آلودهام. برای همین وقتی ميخوانم اشک شما جاری نميشود. سید این حرف را خیلی جدی گفت و رفت.😐 من تعجب کردم. تا آن لحظه با هر یک از بزرگان که صحبت کرده بودم و ن سؤال را از آنها پرسیدم، به من ميگفتند:شما گناهانت زیاد است.😐شما آلودهای برو از گناهان توبه کن .آنوقت گریه ات ميگیرد؟😑 البته من ميدانستم که مشکل از خودم است اما شک نداشتم که این کلام آقا سید،اخلاص ودرون پاک اوراميرساند.😊 از آنوقت مرتب به هیئت رهروان ميرفتم، خداوند نیز به من لطف کرد و موقع مداحی سیداشک من جاری بود.😭 @Shahid_Alamdar 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🌹آیت الله مجتهدی تهرانی(ره): ✍قلب آدم گاهی میشه میره... میگه آقای دکتر خیلی این منو میکنه... هر چیزی(هر دردی) اذیت بکنه قلبت رو... روایت داره از همه‌ی اون دردا برا قلب..! 💠یه آدم بکنه، یه در قلب پیدا میشه... اگر بشه، توبه کنه، سیاهی میشه...‌ اگه نه! گناه باز انجام بده، این سیاهی میشه... باز دو مرتبه گناه میکنه، سیاهی اضافه میشه..! 🍃اگه توبه نکنه... کارش گاهی به جایی میرسه قلب رو میگیره؛ دیگه خیلی این آدم بشه.! ┄┄┅🍃✿❀🌸❀🍃✿┅┄┄ ✾❀ @Shahid_Alamdar ❀✾
داشتیم با ماشین از برمی گشتیم که ماشینمون نزدیک روستای مادر حاج حمید، بنزین کرد کردم که به خانه مادرشون بریم و پول قرض بگیریم؛ ولی حاج حمید گفت : چیزی رو به شما می گم که آویزه کنید هیچ وقت خودتون رو نیازمند کسی غیر نکنید حتی اگه نیازمند شدید از خدا بخواید و به اون کنید با گفتم : الان خدا برای ما می فرسته؟! گفت : بله اگه کنی می فرسته بعد هم ماشین رو بالا زد و نگاهی به آب و روغن ماشین که یک مرتبه یکی از از راه رسید و مقداری بنزین بهمون داد حاج حمید گفت : اگه به خدا کنی خودش وسیله رو می فرسته؟ 🌷 🌷 کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷 @Shahid_Alamdar