eitaa logo
شہید مدافع حرمـ امیر لطفے🇵🇸
756 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
59 فایل
کانال "❤️شهید امیر لطفی❤️" مدافع حرم حضرت زینب سلام الله متولد:1365/7/27 تهران شهادت:1394/9/29 حلب مزار:بهشت زهرا قطعه ۲۶ ردیف ۷۲ شماره ۲۰🕊 کپی مطالب با ذکر صلوات برای ظهور امام زمان "عج" جایز است💚
مشاهده در ایتا
دانلود
حسین علیه السلام 📚موضوع_مرتبط: 📆مناسبت_مرتبط: @Shahid_Amir_Lotfi_313 《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
شب آخری که می‌خواست همسرم برود، می‌خواستم محکم به او بگویم که نرو با خودم نشستم و با خودم فکر کردم، البته او تصمیم خودش را گرفته بود... به این فکر کردم که اگر نگذارم برود شاید در جایگاه همان زن‌هایی قرار بگیرم که لباس‌های همسرانشان را کشیدند و پشت مسلم را خالی کردند، شاید خدای نکرده مُهر بودن در صف آنها بر پیشانی ام بخورد و وقتی این اتفاق افتاد گفتم که راهی را که انتخاب کرده با همه سختی‌هایش می‌پذیرم، و اجازه می‌دهم به آن ارزشی که پیدا کرده دست بیابد، اینها ذخایر معنوی خداوند هستند که هویت واقعی بشر را حفظ کرده‌اند. 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
شب آخری که می‌خواست همسرم برود، می‌خواستم محکم به او بگویم که نرو با خودم نشستم و با خودم فکر کردم، البته او تصمیم خودش را گرفته بود... به این فکر کردم که اگر نگذارم برود شاید در جایگاه همان زن‌هایی قرار بگیرم که لباس‌های همسرانشان را کشیدند و پشت را خالی کردند، شاید خدای نکرده مُهر بودن در صف آنها بر پیشانی ام بخورد و وقتی این اتفاق افتاد گفتم که راهی را که انتخاب کرده با همه سختی‌هایش می‌پذیرم، و اجازه می‌دهم به آن ارزشی که پیدا کرده دست بیابد، اینها ذخایر معنوی خداوند هستند که هویت واقعی بشر را حفظ کرده‌اند. 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @Shahid_Amir_Lotfi_313 《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
💫[شهید آیت الله قدوسی] گفت و گو با مقام معظم رهبری(مد)؛ بفرمایید کدام خصوصیات ایشان شما را جذب می‌کرد؟ 💫چند خصوصیت در ایشان وجود داشت که نه تنها من بلکه همه را جذب می‌کرد. یکی از آن‌ها صداقت و صفای این مرد بود. 💫 هیچ کلکی در کار این آدم نبود. صادق، صاف و نسبت به آنچه که احساس وظیفه می‌کرد، به‌شدت پیگیر و علاقمند و روحانی با صفای خالصی بود 💫من گمان می‌کنم مهم‌ترین ویژگی ایشان که مرحوم شهید بهشتی یک نوع ارادات خاصی به ایشان داشت، همین صداقت و صفای این مرد بود. 💫خصوصیت دوم ایشان این بود که هم پرکار بود و خسته نمی‌شد و هم پشتکار داشت . اینطور نبود که یک کاری را رها کند و دنبال کار دیگری برود. نمونه آن مدرسه حقانی! 💫اگر ریاست مدرسه حقانی با کسی غیر از آقای قدوسی بود، من گمان نمی‌کنم که این مدرسه به این اندازه از فواید و آثار می‌رسید. این مرد بود که نشست آنجا، حواسش را جمع کرد، از همه کارهای حوزه برید و به هیچ کار دیگری نپرداخت تا این مدرسه را به این رونق رساند و از لحاظ شکل و محتوا، مدرسه را در حد مطلوب و قابل توجهی قرار داد. 💫💫از خصوصیات دیگر ایشان مثبت‌اندیشی و خوش‌بینی بود. آن حالت‌های منفی‌گری و منفی‌سرایی که در خیلی‌ها وجود دارد، در ایشان نبود. کار را که به ایشان می‌سپردند، به آینده آن کار امیدوار بود و دنبال این آینده می‌رفت و این مسئله در ایشان خیلی جالب بود. 💫 بسیار متواضع بود و من در آقای قدوسی هیچ نشانی از تکبر و غرورهای مانع کار نمی‌دیدم 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @Shahid_Amir_Lotfi_313 《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
🌹🌷شهيد قدوسي مردي متواضع و متين و پركار و خليق بود و در عين حال در كارها قاطعيت بسيار داشت🍃 🌸🌷 و با بي نظمي بسيار مخالف بود و براي اولين بار شروع به امتحان گرفتن از طلاب نمود وي بسيار سعي نمود كه طلاب علاوه بر خواندن دروس اسلامي از دروس جديد مثل رياضيات و طبيعي و زبان خارج كاملاً استفاده نمايند و 🌸🌷 در تمام سطوح ، دروس كلاسيك دبيرستاني را جزء دروس اسلامي قرار مي داد و همچنين دروس اقتصاد و جامعه شناسي و روانشناسي كه در آن زمان در حوزه معمول نبود جزء برنامه طلاب مدرسه حقاني قرار داد و 🌸🌹 برنامه هاي مدرسه مذكور با همفكري شهيد مظلوم آيت الله بهشتي و عده اي ديگر از دوستان ايشان انجام مي شد. 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @Shahid_Amir_Lotfi_313 《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
فرزند دختر شهید جهانپور شریفی تعریف می‌کرد: «هنگامی که می‌خواستم به کلاس قرآن بروم، فراموش کرده بودم پدرم تا چند دقیقه دیگر می‌خواهد برود؛ و فقط خداحافظی کردم. داشتم کفشم را می‌پوشیدم که پدر گفت: زهرا جان، عزیز بابا، من که نبوسیدمت، دارم میرم ماموریت.گفتم: ببخشید یادم رفته بود که شما می‌خواید برید ماموریت... من را در آغوش گرفت و بوسید. برای همیشه... در آن لحظه ‌اشک شوق پدرم را دیدم؛ شوق به شهادت، انگار می‌دانست که شهادتش نزدیک است و خود را برای شهادت در راه خدا آماده کرده است. وقتی در سوریه بود هفته‌ای یکبار با ما تماس می‌گرفت، هفته‌ها به سختی می‌گذشت و انتظار کشیدن، کلافه‌ام می‌کرد. در آن هفته، از روز تماس بابا دو سه روز گذشت.خیلی بی‌تابی می‌کردم. به مادر گفتم: چرا بابا تماس نمی‌گیره؟ مادر که خودش هم چند روز بود سخت درگیر این موضوع بود بیشتر ناراحت شد ولی ما را آرام کرد. همان روز دایی من به جهرم آمد و ما را به هر بهانه‌ای بود به روستای پر زیتون بردند. آنجا که رفتیم کم کم خبر شهادت پدر را به ما دادند. آری بابای عزیزم به آرزویش رسید.» 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @Shahid_Amir_Lotfi_313 《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
مادر محسن حاجی‌حسنی بیان می‌کند: زمانی که محسن از شهرستان با خستگی بسیار به خانه می‌آمد، گاهی می‌گفتم محسن جان خسته نشدی این قدر برنامه انجام می‌دهی، می‌گفت: «مادر وقت زیادی ندارم و خیلی کار مانده که باید انجام دهم...». 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @Shahid_Amir_Lotfi_313 《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
-شهدا عادت داشتند با هم بروند منطقه؛ بچه‌هاي يك روستا بودند. فرمانده‌شان كه يك سپاهي بود از اهالي همان روستا، شهيد شد. همه‌شان پكر بودند. مي‌گفتند شرمشان مي‌شود بدون حسن برگردند روستايشان. همان شب بچه‌ها را براي مأموريت ديگري فرستادند خط. هيچ كدامشان برنگشتند. ديگر شرمنده‌ي اهالي روستايشان نمي‌شدند. @Shahid_Amir_Lotfi_313 《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
🎞 |هم‌دانشگاهی‌شهید| دخترے میگفت: من همکلاسی بابک بودم. خیلیییی تو نخش بودیم هممون... اما انقد باوقار بودکه همه دخترا میگفتند: " این نوری انقد سروسنگینه حتما خودش دوس دختر داره و عاشقشه !" 😏 بعد من گفتم:میرم ازش میپرسم تاتکلیفمون روشن بشه... رفتم رو دررو پرسیدم گفتم : " بابک نوری شمایی دیگ ؟! " بابک گفت : "بفرمایید ." گفتم:" چراانقد خودتو میگیری ؟! چرا محل نمیدی به دخترا؟! " بابک یہ نگاه پر از تعجب و شرمگین بهم کرد و سریع رفت و واینستاد اصلا! بعدها ک شهیدشد ، همون دخترا و من فهمیدیم بابک عاشق کی بوده که بہ دخترا و من محل نمیداد... 🥺💔| 💛🌻ٰٰٖٜٖٜ۬͜͡✿ٰٰٖٜٖٜ۬͜͜͡❪ |♥️|↫ @Shahid_Amir_Lotfi_313 《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
•💚• • 🎞 |هم‌دانشگاهی‌شهید| دخترے‌میگفت: من‌همکلاسی‌بابک‌بودم. خیلیییی‌تو‌نخش‌بودیم‌هممون... اما‌انقد‌باوقاࢪبودکه‌همه‌دخترا‌میگفتند: " این‌نوری‌انقد‌سروسنگینه‌حتما‌خودش‌ دوس‌دختر‌داره‌و‌عاشقشه !" 😏 بعد‌من‌گفتم:میرم‌ازش‌میپرسم‌تاتکلیفمون‌ ࢪوشن‌بشه... رفتم‌ࢪو‌دࢪࢪو‌پرسیدم‌گفتم : " بابک‌نوری‌شمایی‌دیگ ؟! " بابک‌گفت‌:"بفرمایید ." گفتم:"‌چراانقد‌خودتو‌میگیری ؟! چرا‌محل‌نمیدی‌به‌دخترا؟! " بابک‌یہ‌نگاه‌پر‌از‌تعجب‌و‌شرمگین‌بهم‌کرد و‌سریع‌ࢪفت‌و‌واینستاد‌اصلا! بعدها‌ک‌شهیدشد ، همون‌دختراو‌من‌فهمیدیم‌بابک‌عاشق‌کی‌بوده‌که‌ بہ‌دخترا‌و‌من‌محل‌نمیداد... 🥺💔 @Shahid_Amir_Lotfi_313 《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
🎞 رفیق‌شہـید : رفتہ‌بودیم‌راهیان‌نور🥺 موقع‌ای‌کہ‌رسیدیم‌خوزستان، بابڪ‌هرگز‌باکفش‌راه‌نمیرفت🚶🏻‍♂❌ پیاده‌تویہ‌اون‌گرما🌤 میگفت :وجب‌بہ‌وجب‌این‌خاڪ‌ رو‌شهیدان‌قدم‌زدن ..👣 زندگےکردندراه‌رفتند ... 🌱 خون‌شهیدانمون‌دراین‌سرزمین‌ریختہ‌شده🩸 وماحق‌نداریم‌بدون‌وضووباکفش‌دراین سرزمین‌گام‌برداریم ."🖐🏻 هرگز‌بابڪ‌دراین‌سرزمین‌بدون‌وضو‌راه‌ نرفت‌وباکفش‌راه‌نرفت ...🦋 ❤️ @Shahid_Amir_Lotfi_313 《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
📜| مــــرد جــــواݩ پردغــدغــہ› دغدغہ‌هاۍ علی بیشتر براۍ کارهاۍ فرهنگی بود؛ یعنی قبل از اینکہ حتی این اتفاق براش بیفتہ، همیشہ در خانہ صحبت این بود کہ دوست داره بہ بچه‌هاۍ کمتر از سن خودش ڪمڪ کنہ و دوست داشت یہ ساماندهی بخصوص براشون بشہ؛ یہ موقع هایی تو خونہ بهش می‌گفتم: علی انقدر بہ خودت سخت نگیر. حالا شما کہ نمی‌تونی کل دنیا رو عوض کنی؛ بلاخره عوض کردن یکی دو تا از بچہ‌ها هم خوبہ، احتیاجی نیست شما پی جوۍ بچہ‌هاۍ خاک سفید و مدارس و... باشی. علی می‌گفت: مامان شما نمی‌دونی بچہ‌ها چقدر مشکل دارن . . . واقعا دوست داشت یہ تبلیغات خیلی بزرگی براۍ این بچہ‌ها بشہ، یہ فرهنگ سازۍ بزرگ، بزرگ‌تر از آنچہ ما داریم فڪرش می‌کنیم. همیشہ می‌گفت: من انقدر تلاش می‌کنم، انقدر تلاش می‌کنم تا واقعا بتونم این بچہ‌ها رو ڪمڪ کنم. بہ هر طریقی . . . |