#شب_اول_قبر
همه جا تیره و تار است شب اول قبر
شب تنگی مزار است شب اول قبر
هرکه خوش بوده نَظاراست دم غسل و کفن
هر که مِی خورده خمار است شب اول قبر
رمقی نیست که فریاد کِشَم از دَردَم
سینه ام تحت فشار است شب اول قبر
تک و تنها بگذارن مرا و بروند
کَندن از ایل و تبار است شب اول قبر
چون بپرسن ز رب و ز نبی بر دهنم
گوئیا قفل به کار است شب اول قبر
با همین حال ولی شوق به مُردن دارم
شوقم از دیدار یار است شب اول قبر
حکم دوزخ چه بِبُرن برایم دو ملک
حیدرم ناجی نار است شب اول قبر
آری آنکس که در این دار بلا گفت حسین
با حسینش سرو کار است شب اول قبر
#شعر
ما #مسافریم #مسافر_ابدیت #مسافر_سفری_بی_نهایت #مسافر_خاک
می رود قافله ی عمر، چه ها می ماند..؟
هر که غفلت کند از قافله جا می ماند
شیشه ی عمر چه زیباست ولی حساس است
که به رویش اثر ِلکه و "ها" می ماند
باید از شیشه ی خود لکه زدایی بکنی
خوب و بد در پس ِاین شیشه بجا می ماند
هر که نیکی کند و دست کسی را گیرد
دست ِاو یکسره در دست ِخدا می ماند
هر که یک ذره در این حادثه ظالم باشد
آخر ِقصه گرفتار ِبلا می ماند
زندگی مثل درختی ست که در طول ِزمان
گه تنومند و گهی رو به فنا می ماند
هر که محکم بزند ریشه ی خود را به زمین
در بلایای طبیعی سر ِپا می ماند
شاخه از ریشه جدا نیست ولی گهگاهی
با حضور تبر از ریشه جدا می ماند
باغبان غصه نخور،ریشه رگش در خاک است
شاخه را هم بزنی ،کامروا می ماند
سعی کن ریشه ی خود را بدوانی در خاک
چون در این باغ فقط ریشه بجا می ماند
#شعر
ما #مسافریم #مسافر_ابدیت #مسافر_سفری_بی_نهایت #مسافر_خاک